رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی


مرد زشتی بود، چنان زشت که همه از او کناره می گرفتن. او با اینکه قلب مهربونی داشت،
اما مردم وقتی چهره شو می دیدن، فرار می کردن.
چقدر دلش می خواست که رفتار مردم باهاش عادی باشه.
چقدر دلش می خواست که با یکی حرف بزنه و درد دل کنه،
اما همه از او کناره می گرفتن و تنهایِ تنها بود.
حالا که همه از او فراری بودن، اونم سعی می کرد جلوی چشم مردم ظاهر نشه،
اما زندگی و نیازهای روزمره باعث می شد نتونه زیاد از دیگرون دور بمونه.
روزی در حال عبور از کوچه ای بود که دید چند نفری به طرفش می آن.
بعضی از مردم وقتی اونو دیدن، بدجوری روشونو برمی گردوندن،
اما اون چند نفر این کارو نکردن. یکی از اون ها به مرد زشت چهره نگاه کرد و با مهربونی گفت: سلام!
مرد، با تردید جواب سلام را داد و با خودش فکر کرد که آیا رهگذر می خواد مسخرش کنه؟
اما در چهره گندمگون و زیبای رهگذر، اثری از تمسخر نبود.
مرد با تعجب رهگذر را نگاه کرد. با خودش گفت: اون کی بود؟ چرا مثل دیگران اَزم روگردان نشد؟
چنان غافل گیر شده بود که نتونست چیزی بگه.
رهگذر و همراهانش گذشتند، مرد زشت مدتی سر جا ماتش زد و بعد یادش اومد که اسم رهگذر رو نپرسیده است.
جرئتی به خودش داد و گفت: صبر کنید، وایستید.
یکی از رهگذرا برگشت و گفت: کاری داشتی برادر؟
مرد زشت گفت: نه، فقط می خواستم بدونم این همراه شما که آن قدر مهربون با من حرف زد، کیه؟ مرد رهگذر گفت: او رو نشناختی؟ او مولایم امام کاظم(ع) هست.

مرد زشت آهی از ته دل کشید و گفت: جانم به فدای او!


حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع))، حسن حاجیلو


کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز
تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز
کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون
زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز 



در برابر اعدام شیخ نمر ساکت نخواهیم ماند
اگر ریاض شیخ نمر را اعدام کند، تیشه به ریشه خود زده،
جهان اسلام و جهان عرب سکوت نخواهد کرد 

مـــــــــرگ بـــــــر آل ســـــعود


  • سیــــده گمنــــام