رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

هو الرحمن الرحیم

استاد امروز کلاس را زود تعطیل میکند و من از این بابت خیلی خوشحالم برعکس روزهای دیگر  ...
سردرد هایم باز شروع کردند به بازی گرفتن ,کاش میفهماندم به این سرد درد که من به اندازه کافی
زجر میشکم توروخدا تو دیگه شروع نکن ...
طوری تند تند پله های دانشگاه رو پایین می روم انگار قراره برای همیشه از اینجا خلاص شوم ولی با خودم میگم :
از چی فرار میکنی هفته دیگه همین ساعت دوباره باید تحمل کنی
و من خسته تر از همیشه با دلی پر و با بغضی که هر ان منتظر ترکیدن میگم اخه تا کی ! تا چند هفته ؟
همه صحنه ها درست جلو چشمم شروع میکنند به رژه رفتن , لبانم را گاز میگیرم تا گریه ام نگیرد
چرا این 3 , 4 سال به این مسئله عادت نکردم ؟!
صدایشان هنوز در گوشم میپیچد طنازی ها و خنده هایشان , لاک های جیغ ! لباس های ناجور ...
خنده های استاد
-خانم بانوی گمنام شما چرا ساکتید ؟
حق داشت !
تنها کسی که فقط سرش پایین و بی توجه به او بود فقط من بودم و این برای کل کلاس خوشایند نبود
صدای خنده و طنازی که به جای گفتن "شما " به استاد "تو" گفته میشد ازارم میداد
و در اخر بابت این بی طنازی و نداشتن لاک های جیغ و همراه نبودن با ان ها در خنده های اتشفشانی محکوم میشدم
محکوم به این که " محجبه ها ساکت و افسرده هستند ...
سرم را تکان میدهم عمیق نفس میکشم مثل همیشه به او پناه میبرم "لا حول ولا قوه الا بالله العلی  العظیم "
ارام میشوم مثل همیشه ارامم میکند

از دور او را میبینم ! تا رسیدن به او همه چیز از ذهنم عبور میکند (+)
خیلی وقت اورا ندیده ام ! دستش رو میگیرم و میکشانمش و به نماز خانه میبرمش
حالا هیچکس نیست من و او تنهاییم
ریحانه ؟ ریحانه واقعا خوتی ! چنان در اغوش میگیرمش که انگار خواهر گمشده ام را یافته ام
و او گریه میکند
دوباره نگاهش میکنم , همان دخترکی که نمیتوانستی چهره واقعی اش رو از پشت هزاران مواد ارایشی ببینی اش
حالا جلویت نشسته ساده ساده و دوست داشتنی چقدر با چادر شبیه فرشته ها شده بود
راستش این صحنه ها رو تو فیلم ها دیده بودم و همیشه مسخره میکردم ولی اخر بر سرم امد
فقط به هم نگاه میکردیم و گریه ... انگار حرف های همدیگه رو بدون اینکه به زبان بیاریم میفهمیدیم
حق بدهید دلتنگی بد دردیست
چیکارا میکنی ریحانه ! و او ارام و شمرده قصه زندگی اش را بیان میکند
و من محو حرف ها و خوشبختی هایش می شوم
چقدر عوض شده !حرف هایش , رفتارش ! با وقارتر شده
چقدر عوض شدی ریحانه !
تایید میکند حرفم را میگوید همه میگویند ... من از لحظه توبه ام عوض شدم و همسرم تو این راه
خیلی کمکم کرد , بانوی گمنام من به ارامش در زندگی ام رسیدم
پای حرفم هستم بانوی گمنام , من با خدا معامله کردم و واقعا هم سود کردم
از سختی های زیادش در زندگی حرف میزد چنان با ارامش و با توکل از مشکلاتش میگفت که من
واقعا شرمنده شدم ... چقدر ریحانه بزرگتر شده بود
از هر دری حرف زدیم
تا اینکه گفت : یکی از ارزوهای زندگیم داری اتفاق میفته ...
جوری گفت که من نگران گفتم ریحانه چی شده ؟!
دارم پیاده با علی آقا میرم کربلا , خود امام حسین دعوتم کردن قرار نبود برم ...
و من زار بود که میزدم دست هاش رو گرفتم چی می تونستم بگم ؟!
فقط گریه میکردم
با هزار مصیبت از هم جدا شدیم و من اومدم خونه
شب بود با گریه داشتم مداحی گوش میکردم اصلا چی شد امسال جاموندم ؟!
" چندتا از دوستانم دارن میرن کربلا , مامان , بابا شما اجازه میدید منم برم ...
میتونی بری عزیزم , مامان شما الان جدی داری میگی ؟ بله چرا که نه , تنها که نمیخوای بری نزارم
و من واقعا حال خودم رو نمیفهیدم
تو اتاق کتاب به دست مثلا دارم درس میخونم فکرم همش به سفر کربلا بود باید فردا اول وقت میرفتم پیش خانم ... میگفتم منم ثبت نام کنید ! مامان میاد تو اتاقم یه خورده این پا اون پا میکنه ... مامان چیزی شده ؟ بانوی گمنام میشه منم ببری کربلا ! مامان اخه شما با این وضعیت نمیتونید اصلا نمیشه !خوب مادر جان با ویلچر میام شما یه کم کمکم کنید میتونم , مامان با این وضعیت شما به خدا نمیشه
! اخه مادر شما بری کربلا من بمونم دق میکنم ....
تحمل گریه ها و حصرت مادر برای من خیلی سخت بود !
تصمیم سختی بود ولی رضایت مادر برام از هرچیزی واجب تر
عزمم رو جذم کردم بغلش کردم و بوسیدمش ;اخه مادر من , مگه میشه من برم کربلا شما تنها بمونید و غصه بخورید ! کی گفته من برم شما بمونید , ان شالله به بابا میگم بعد امتحاناتم بابا ثبت نام کنن همگی با هواپیما میریم اینطوری شما هم راحت میتونید برید زیارت اذیتم نمیشید
من اصلا نمیرم کربلا همینجا میمونم ان شالله بعد امتحانات  همگی با هم میریم
بدون شما اصلا زیارت برای من نمچسبه , صفای زیارت به اینه که شما با من باشی دم ورودی حرم بگم به ارباب , آقا جان ببینید با مادر اومدم به حرمت مادرتون دست خالی ردم نکنید
بغلش میکنم پیشانی اش رو میبسوم انقدر میگویم و حرف میزنم تا لبخند را به روی لب هایش میبینم
اربعین کربلا ...... نشد جاماندم
ان شالله با مادر "

صدای پیام که میاد باز میکنم


ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید
این دل غمزده و زار مرا هم ببرید
زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم
شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید
فکر این مساله بدجور خرابم کرده
که چرا شاه کرامت دل من را نخرید
من شنیدم که در این خانه بد و خوب یکیست
ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید
و ببالید به خود چون که رسیدید حرم
بین خوبان زمان از همه خوبان به سرید


  • سیــــده گمنــــام

نظرات  (۳۹)

  • عارفه الزهرا
  • همه رفتند و ما جاماندیم😞
    پاسخ:
    :(

    باز با گریه به آغوش تو برمی گردم

    چون غریبی که خودش را برساند به وطن


    یاحسین علیه السلام

    پاسخ:
    یا حسین 
  • ღ*•.¸بــــــــے قــــرار¸.•*´ღ
  • .....بی کربلا میمیرم..

    سلام بانو
    خداقوت...
    تحمل این کنایه ها سخته ولی به یک لبخند
     مهدی عج می ارزد
    ...به لبخند مادرمون زهرا س می ارزد.
    ما افتخار میکنیم که محجبه هستیم+


    کربلا روزیتون ان شاالله ...
    این کار خوبتون بی جواب نمیمونه..(.خشنودی دل مادر.)..

    برای ماهم دعا کنید بانو جان
    یاعلی

    پاسخ:
    سلام بانوی بی قرار عزیز
    الحمدالله
    خدا حفظتون کنه

    ان شالله قسمت همه جامونده ها
    محتاج دعاییم
    به روی چشم
  • بچه شیعه غدیر
  • نشدم نوکر خوبی به درت حق داری
    اربعین داغ حرم را به دلم بگذاری
    پاسخ:
    یا حسین 
  • بانوی عاشق
  • سلام ....
    نمی دونم چی بگم ..
    فقط خوش بحال شما که امید رفتن دارید ...
    هم توان مالیشو دارین ...هم باقی توان ها ..!

    برای جامونده های حقیقی دعا کنید ... :(
     
    یازهرا
    پاسخ:
    سلام بانوی عاشق عزیز
    نه بابا چه توان مالی
    هرچی دارو ندار داریم از برای پس اندازهایی که هست ! بابا خیلی اهل پس اندازه خیلی

  • زائر بارانی
  • خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها
    هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها
    قنوت وتر …سحر …در جوار«شش گوشه»
    طبیب حاذق درد غریب بعضی ها!
    نصیب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت!
    برات کرب و بلا، هی نصیب بعضی ها
    دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن
    به حق حرمت امن یجیب بعضی ها
    به همنشینی پاکان کربلا رفته
    گرفته دامن من، بوی سیب بعضی ها


    التماس دعا خواهر جان

    پاسخ:
    دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن

    محتاج دعا
    ما بیتشر محتاج دعاییم

    می کشمت م.

    خوش به حالت عزیزم


    ان شاءالله بعد امتحاناتت یه زیارت قبول شده نصیبت بشه یعنی حتما میشه ان شاءالله

    ولی واقعا فکر کردم راهی شدی


    بازم خوش بهحالت من فقط کافیه تصمیم بگیرم


    اما نمی دونی چقدر می ترسم...


    از اینکه باز بلا سرم بیاد یا بدتر از اون زیارت چرند مثل پارسال برام اتفاق بیفته....


    :(

    پاسخ:
    سلامممممممم بر نجمه جان خودم
    نجمه یعنی روزی نیست من تو فراموش نکنم هاااااا
    چرا میکشی ؟ بابا ارزو دارم شهید بشم چرا میخوای بکشیم اخه :)

    ان شالله
    نشد به خاطر مامان نشد , در کمال تعجب هردو راضی بودند برم ولی نمیشد دلی دلتنگ کربلا داشت من رو نگاه میکرد و من اگه میرفتم اون دل خیلی اذیت میشد مادر رو میگم

    نجمه برو ! لحظه ای بودن اونجا حال ادم رو خوب میکنه ... بی خیال دنیا
    ادم فقط لحظه ای اون جا باشه کافیه فقط باشه
    این لحظه ای که میگی نمی تونه صبح اربعین روبروی حرم حضرت عباس و شبش توی حرم امام حسین باشه؟


    من چی بگمت م. که هرچی بگم تو نمی فهمی من بهترین جا بودم در بهترین زمان(به گفته ی مذهبیها) اما خودم گند بودم و برا همینم گند برگشتم....
    چی بگمت که نمی فهمی...
    :((((((((((((((

    از وقتی برگشتم م. حسرت یه 
    زیارت امام رضا به دلم موند که مثل قدیم برم!!!!!!!  :((((((((((((
    توی راه نجف به کربلا همش می گفتم یا امام رضا!!!!! عکس حرمشو می دیدم می رفتم دست می کشیدم و می بوسیدم و وقتی برگشتم امام رضا خوب حالیم کرد این رفتارم چه بی احترامی بزرگی بوده 

    از دست دادن امام رضا رو کجای دلم جا کنم که وقتی دلم دیگه می برید از همه جا می رفتم اونجا و رازدل می کردم تو گوهرشادش؟؟

    گوهرشاد که بسته شد یک سال بیشتره
    در خونه ی آقا به روی من هم..
    من توانایی رفتن به کربلا رو دارم می تونم الان 4 نفر دیگه رو هم بفرستم ولی پای رفتن ندارم دل رفتن ندارم....
    :|

    پاسخ:
    آخ آخ نجمه ! نگو نگو که چقدر این لحظه قشنگه

    نجمه چرا تلاش نمیکنی که به قول خودت گند زدی ! اینبار دیگه گند نزنی و با معرفت بری
    همینطوری الکی نه هااااااااا واقعا تلاش کنی
    نمیدونم چی بگم .... میگن اجازه زیارت کربلا رو امام رضا میده
    نجمه تو فقط بخواه بری ! همه چیز جور میشه
    اصلا بیا اشتی کن با امام رضا بگو اقا به نیابت از مهدی زهراتون میرم اینجوری سعی میکنی دیگه گند نزنی
    میدونی به چی فکر میکنم ؟ کاش کنار هم بودیم با هم میرفتیم اینجوری خیلی خوب بود هم تنها نبودی هم شاید به هم کمک میکردیم گند نزنیم :))
    هعیییییی
    «نجمه یعنی روزی نیست من تو فراموش نکنم هاااااا»

    یکیای دیگه ای بودن که نباس فراموشم می کردن خواهر....

    امروز دهن به دهن بابام گذاشتم بس که اعصابم خرد بود بابام گفت چون اعصابت خرده همه باید دست به سینه ی تو باشن؟ گفت دستت درد نکنه که یه عمر کار کردم و زحمت کشیدم اینجور جوابمو بدی...
    پاسخ:
    نجمه گاهی افسار هوس و این منیت منم از دستم خارج میشه گاهی میشه مامان از دستم عصبانی میشه میگه ازت انظار نداشتم این رفتار رو ! اونوقت که چه حق با مامان باشه چه نباشه می افتم به دست و پاش عذر خواهی میکنم و التماس که من رو ببخشه !
    میدونی خیلی وقت غرورم رو در مقابل پدر و مادرم شکستم و واقعا که شکستن این غرور به دردم خورده
    تا زمانی که جلو پدر مادر فقط منیت باشه و غرور به هیچ جایی نمیرسیم
    باید جلو پدر مادر عبد شد

  • همسر سید علی ...
  • سلام سیده جونم 
    چقدر عالی ... چقدر چسبید تحول دوستتون ریحانه خانم ... می شه هم خودتون برام دعا کنید هم این دوستتون ؟
    عاقا منم کربلا می خوام خب ... هیعیی روزگار 
    پاسخ:
    سلام دوست خوبم فدات بشم
    به روی جفت چشام حتما چرا که نه
    خیالت راحت مهربون
    هعیییییییی

    سلام
    دوست دارم وبلاگتونو
    منتظرتونم./../
    پاسخ:
    سلام علیکم
    لطف و عنایت شهداست
    چشم حتما خدمت می رسم
    نفس مرشد صاحب نظری در راه است
    حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
    به خون نشانده دل دودمان آدم را
    پاسخ:
    طیب الله
  • نجمه خانم
  • جاماندگان اربعین ...


    می ترسم هوس باشه این حسی که این روزها نسبت به کربلا رفتن پیدا کردم


    آخه چی بگم خواهر مگه میشه همه ی روزها بگی عمرا نمیرم کربلا ولی الان باز هوسش بیفته به دلت...


    می ترسم هوسی بیش نباشه

    پارسال هم هوس کرده بودم گرچه امسال نیت هوسم فرق داره....

    پاسخ:
    شاید این هوس همون ندای اینکه بیا ! بیا دعوت شدی
    برو نجمه با تلاش بیشتر که بهره بیشتر ببری
    سلام
    پیشاپیش زیارتت قبول عزیزم...مطمین باش حضرت ارباب خودشون این اربعین بسیار به یاد شما خواهند بود...
    مثل اویس قرنی که حضرت رسول خود جویای حالش گشتند..
    به حال خوبت غبطه میخورم...بوی بهشت از وجودت به مشام میرسد...
    اویس ایرانی!
    زیارتت قبول باشه عزیزم
    خیلییییییی التماس دعا
    :'(
    :*

    پاسخ:
    سلام سیب سرخ عزیز دوست خوبم
    ای بابا ! حالا کو تا قسمت بشه ما برای دلخوشی مادر یه چیزی گفتیم ! من روسیاه دعوت آقا ! فکر نکنم خیلی روسیاه تر از این حرفام اگه دعوتی هم بشه ! اونم دعای خیر و دلشکسته همین مادر
    اویس کجا و من کجاااااااااا
    من روسیاه از شما التماس دعا دارم
  • تبسّمِ عشق
  • سلام یاس بانو جونمممم

    ان شاالله بشه که یه روزی بهم بگیم داریم میریم زیارتِ حضرتِ عاشقا...:((

    این دل بی قرار است بی قرار...

    خوش به سعادت آجی جونم که بازم آقا شماهارو دوست داشته و ناکام نگذاشتن

    پس امثالِ من چی بگن که تابحال این چشمِ بی حیاشون اون گنبد طلایِ خوشگل و نازش رو ندیده!!!

    شرمندم... :( :(

    میترسم بمیرمو ...؛

    آقا نگاهم نکنه...

    چقدر من بدم.....:( :(

    دلم به حالِ تبسم میسوزه....:((((

    چقدر تنهاست......

    پاسخ:
    سلام تبسم عزیز دوست همیشه همراهم
    ان شالله ان شالله
    از بی قراره گذشته
    تو وبلاگ اقای عباس زاده همسرشون یه جمله ای گفتن که از اون روز هی فکر میکنم هی داغون میشم

    اون روزها کسایی که میرفتن کربلا خیلی توی چشم بودند
    و این روزها کسایی که نمیرند کربلا بیشتر توی چشم هستند

    دعات میکنم ! دعا میکنم چشمانت به زودی زود در بهترین مکان عالم بین الحرمین اولین چیز گند آقارو ببینه ! به زودی زود ان شالله کربلا

  • نجمه خانم
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    یا خدا


    ***** ** **** ***** ***** **** *********


    *** **** ** **** *** ** **** ********

    *** ***** *** ** ** *** ************   

     :(

    :|

    پاسخ:
    سلام نجمه جان
    جدی ؟
    شوخی نه ؟

    با طعنه به من گفت رفیقم دیشب
    ویزای تو کو؟ ما همه ویزا داریم
    پاسخ:
    حسین جان!
    کارم ز خواب ونگاه عکس حرم گذشته است
    این روزها به ساک مسافران تو غبطه میخورم


  • ❤منتـــظر المـهـدی❤
  • عالی......
  • نجمه خانم
  • عزیزم کاش این یکی رو سانسور نکنی 
     اون از طریق آب منتقل میشه...

    عزیزم به هرکی میره کربلا بگو مجهز بره 
    بگو مواظب باشه خیلی 

    گرچه امام حسین هوای زائرشو داره مطمئنم 
    آخه منم اربعین اونجا بودمو بخاطر شلوغی بهداشت ضعیف میشه ولی نگو واسه چی کلی بگو مواظب باشن..
    پاسخ:
    سلام نجمه جانم
    اخه میدونی چرا سانسور کردم اینجا هستند کسانی که میان وبلاگ و عزیزانشون الان کربلا هستند
    حق بده دل نگران میشن
    از طرفی هم خطوط تلفن انتن دهی افتضاح
    الان دایی و زن داییم کربلا هستند یعنی عمرا انتن بده :|
    چشم حتما
    شرمنده که نظر قبلی رو سانسور کردم به خاطر بعضی دوستان که عزیزانشون اونجا هستند

  • نجمه خانم
  • خوب کردی فدات شم
    خودم هم دوست ندارم بگمش

     و احتمالا هم مواردش خیلی کم (یعنی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی کم) باشه چون این موارد چیزهایی اند که یک دونه پیدا شدنشون رو میگن شیوع(از نظر علمی)

    من که بازم میگم خدا خودش هوای زائرشو داره

    یعنی ما پارسال شب اربعین یه جایی خوابیدیم که نگووووووووووووووووو

    ولی الحمدلله سالم موندیم
    پاسخ:
    عزیزی !!!
    دقیقا
    میدونی الکی که نیست برای هرکسی دعوتنامه فرستاده شده ! ارباب هوای همه رو داره
    تلویزیون که مدام میگه مواظب غذا باشید سعی کنید کنسرو شده مصرف کنید

    جدی !! بد گذشت ؟
    نجمه داشتم مطلب آقای سید کمیل باقر زاده رو میخوندم ! میشناسی ؟ ایشون پسر سردار باقر زاده (مسئول تفحص شهدا )هستند
    خاطره اشون رو نوشته بودن خیلی قشنگ بود میزارم برات که بخونی
    "پسرک بود و پدربزرگ.. پیرمردی با محاسن بلند و سفید و چهره ای نورانی با دشداشه و شال عربی که تو را در همان اولین لحظه به یاد تصویری می انداخت که از حبیب بن مظاهر در ذهنت داشتی!
    تازه غروب شده بود و ما نماز مغرب خوانده قصد داشتیم چند ساعت دیگر به پیاده روی ادامه دهیم و آخر شب در نزدیکترین نقطه به کربلاء بخوابیم تا صبح زود وارد کربلاء شویم.
    اما اصرارهای پیرمرد مانع حرکتمان شد. می گفت دیگر شب شده است. باید شام بخورید و استراحت کنید. خانه ما نزدیک است. نمی گذارم از اینجا حرکت کنید. پسرک هم با نگاه معصومانه اش همین درخواست را تکرار می کرد.. چاره ای نداشتیم جز اینکه تسلیم خواسته آنها باشیم. هر چه باشد آنها میزبانند و ما مهمان. به گمان اینکه خانه پیرمرد پشت همین موکبهای کنار جاده است به دنبالشان حرکت کردیم. از جاده فاصله گرفتیم و رسیدیم به وسط بیابان! در دل می گفتم نباید حرفشان را گوش میکردیم. اصلا از کجا معلوم که اینها میخواهند ما را در این بیابان به کجا ببرند!؟ چند دقیقه ای با همین خیالات گذشت. از دوردست نور چراغ یک ماشین نزدیک میشود. یک وانت قراضه! با یک حرکت به پشت وانت می پرم. اما پیرمرد اعتراض می کند: سید باید جلو بنشیند، وگرنه حرکت نمی کنیم! خودش و پسرک و بقیه دوستان عقب وانت می نشینند و من جلو در کنار راننده.
    جاده خاکی وسط بیابان را طی می کنیم و بعد از چند کیلومتر، در دل ظلمت بیابان میرسیم به یک کلبه خشت و گلی!
    پیرمرد خوشحال از اینکه موفق شده مهمان به خانه بیاورد، مثل پروانه گرد ما می چرخد و "أهلاً وسهلاً" می گوید. بهترین اتاق خانه می شود برای مهمانها.
    برق قطع است. چراغ قوه موبایلهایمان تا حدی موقعیت و سر و وضع اتاق را برایمان روشن می کند؛ یک اتاق ساده و محقر. کم کم سفره پهن می شود. شام چیزی نیست جز یک مرغ آب پز شده به همراه مقداری نان و آبِ مرغ. در دلم می گویم اگر به پیاده روی ادامه داده بودیم حتماً در موکبهای بین راه غذای بهتری نصیبمان شده بود! اما خیلی زود از فکر بدی که به ذهنم آمده پشیمان میشوم و استغفار میکنم..
    پیرمرد و پسرک ایستاده اند و تماشا می کنند تا ما بخوریم. برق خوشحالی در چشمان میزبان می درخشد. می گوید در پایان سفره سید باید دعا کند. چند جمله ای به عربی دعا میکنم، برای برکت این خانه و دفع شر آمریکا و داعش از سر مسلمین.
    سرما چاره ای جز پناه بردن به پتوهای گرم انتهای اتاق باقی نمیگذارد.. کنار هم دراز کشیده ایم؛ سرم را زیر پتو می برم و اشک میریزم.. آنقدر گریه میکنم تا خوابم می برد.. "
    اینم عکسشون +
    روحانی که تو عکس میبینی حاج اقا باقر زاده هستند

  • نجمه خانم
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام 
    کاش عکس رو نذاشته بودی 

    مطلب جالبی بود 

    اون ترس رو من هم کشیدم 

    وقتی سوار ماشین با یک خانواده ی دیگه شدیم و از نجف رفتیم سمت مسجد سهله 
    اون خانواده زودتر پیاده شدن و من موندم و مامانم 
    اینقدر ترسیدم همون 2 دقیقه ای که از اونجا تا مسجد ما رو رسوند یادمه آیةالکرسی خوندم 
    الان که می بینم نوشتی مردش می ترسه میگم خدایی خیلی کله خر بودیم ها.... گرچه از عوارض اربعین رفتنه! من یه روز کامل مامانو گم کردم اما نه من نه مامان نگران و ترسده نشدیم فکر کن 
    توی جاده نجف کربلا!


    ***** ****** **** *** **** **** ** ******* **** 
    *** **** **** **** **** *** **** ** **** ** **** **** ***********
    پاسخ:
    جدی ؟ میدونی ارباب هوای همه رو داره
    حاج آقای پناهیان میگفتن تو سخنرانی که هرکسی من رو میدید میگفت حاج آقا اون جا امن ؟ میشه رفت ؟ میگه همون ادم هایی که از سوال میکردن همین که از مرز رد میشدن غیرت و شجاعت حضرت عباس درشون اثر میگذاشت از چیزی واهمه نداشتن
     به حال اون هایی که رفتن غبطه میخورم !!! چقدر عزیز هستن
    نگو دختر ...
    این رو پاک کردم که من فقط خونده باششششم دوست ندارم کسی دیگه بخونههههه
    تو عزیز منی نجمه

  • نجمه خانم
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    نوشتم کاش عکسو نیم دیدم؟
    ******* **** *** ***** *** *** 

    **** ** *** **** ** *** ****** *** **** **** ****** *** ***** ***** ** ***** *** * *** **** **** *****
    پاسخ:
    سلام نجمه ببخشید دیر جواب دادم !!! سه شنبه یعنی دیروز امتحان داشتم مشغول بودم فراوان
    نه بابا همه اینطوری که نیستن ... خوب عکس گرفتن دیگه همه تو عکس یه طور وایمیستیم
    از دست تو :)
    به چه چیزهایی گیر میدی ها !!! :)

    سلام علیک

    اتفاقا الان داشتم همین پست را می خوندم .

    و ته دلم به توانایی افراد برای معامله با خدا غبطه میخوردم

    خوشا به حال معامله گران با خدا که نه سودشان از دست می رود و نه کم میشود بلکه چندین برابر انچه تصور داشتند اجر میبرند

    التماس دعا

    پاسخ:
    سلام علیکم
    واقعا خوشا به سعادتشون
    محتاج دعاییم فراوان
    اربعین یعنی ز عاشورا چهل منزل زمان بگذشته است
    چارده قرن از زمان بازگشت کاروان بگذشته است

    اینک امّا شاعری از کربلا دارد روایت می کند
    شاعری کز مردمک هایش خروش مردمان بگذشته است

    از میان چند ده ملیون مسلمانِ پر از شور و شعور
    از درونِ خیل جمعیّت که از حدس و گمان بگذشته است

    دیشب « اخبار » از تمام مرزها حرف جدیدی نقل کرد
    اعتبار مرز جغرافی کنون در این مکان بگذشته است!

    از عراق ، ایران و پاکستان و کشورهای دیگر، جملگی
    زیر یک پرچم؛ تفاوت های بی جای « زبان » بگذشته است

    « کُلُّ أرضٍ کربلا » معنا شده ست و « یا لِثاراتِ الحسین »
    روی پرچم ها و سربند و لباسِ عاشقان بگذشته است

    از نجف یا بصره یا بغداد و حِلّه تا حریمِ کربلا
    صبح و شب، پای پیاده، مرد و زن، پیر و جوان بگذشته است

    مادران، فرزندهای کوچکی همراهِ خود آورده اند
    در سُلوکِ بیدلی، آغازِ ره، از کودکان بگذشته است

    موکبِ خدمتگزاریّ و پذیرایی برای زائران
    گشته بر پا پشت هم ، در هر قدم کز راهشان بگذشته است

    سرد و سخت است و ستون ها پُرشمار و جای خواب اندک ، ولی
    کارِ حُبّ و معرفت باشد که آسان، آن چنان بگذشته است

    یک نشانِ مؤمنین باشد زیارت کردنِ در اربعین
    این سخن از بین لب های امام شیعیان بگذشته است

    با وجودِ ترس و تهدید و توحّش ها و تکفیر و ترور
    « تا شهادت با ولایت » ، هر عزاداری ز جان بگذشته است

    بهرِ « هَل مِن ناصر » و « هَل مِن معینِ » حضرتِ خونِ خدا
    بی امان ، فریاد « لبّیک » از زمین و آسمان بگذشته است

    عقل دنیایی تحیّر می کند از این چنین دل باختن
    این جُنونِ جمعیِ جانانه از این عاقلان بگذشته است

    همچو مغناطیسِ جذّابی که دارد قلب ها را می کِشد
    در جهان، نامِ « حسین بن علی (علیه السلام) » بر هر زبان بگذشته است

    اربعین ، تنها دگر یک اتّفاق ثبتِ در تاریخ نیست
    کارِ تاریخ از تماشای حضورِ زائران بگذشته است

    اربعین یک اجتماعِ باشکوهِ بی نظیرِ مردمی است
    بی شک این حدّ نِصاب از هر نِصابی در جهان، بگذشته است

    اربعین رزمایشی از اقتدار و اتّحادِ مسلمین
    بهرِ « سان دیدن » ز لشگر ، حضرت صاحب زمان (عجّل الله فرجه) بگذشته است

    اربعین بارِ دگر « اسلامِ نابِ احمدی (صلی الله علیه و آله) » را زنده کرد
    موجِ تکفیر و تحجّر با تلاطم های آن بگذشته است

    اربعین، مستضعفان کلّ دنیا را امیدی تازه داد
    روزهای ظلم و ظلمت جوییِ مستکبران بگذشته است

    حرف ، بسیار و سخن ، پُربار و یک دریاه پیامِ اربعین
    آنچه گفتم ، قطره هایی بود و فرصت هایمان بگذشته است
    محمد خراسانی زاده
    پاسخ:
    طیب الله روزیتون کربلا
  • تبسّمِ عشق
  • سلام یاس بانو جون

    خوبی عزیزم؟

    مدتی ست ازت خبر ندارم

    دلم واستون تنگ شده...:(

    پاسخ:
    سلام تبسم جانم ! جان یاس بانو
    الحمدالله
    میدونم فراوان مقصرم ولی عزیز ِ جان شدید درگیر ترم اخر دانشگاه هستم
    ما همیشه دلتنگیم ! همیشه

  • نجمه خانم
  • خواهر اون سانسور کامنت دوم رو یادم نمیاد چی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

    اولی درباره امام رضا بود درسته؟؟


    گیر میدم خوبم میدم آخه بعضی ها واقعا دنبال شهرتند
    پاسخ:
    اقا احساس میکنم شدم سانسورچی یا همون عمو فیلتر :))
    خوب دیگه لو نمیدم . اصلا دوست ندارم به خودت بد میگی و اینکه اشتباه کردی
    تو عزیزی تو رفیقمی ...
    باشه عزیز جان ولییییی خودت میگی بعضی هااا و این شامل همه نمیشه ...

    دوباره آخرش من ماندم و یک بغض هرساله
    کنار عکس شش گوشه نشستم اربعین ها را
    ویزا، بلیط، کربلا مال خوبهاست
    سهم چو من پیامک "هستم به یادت" است...
  • لبیک یا زینب س
  • سلام علیکم

    زمین گیر شدن خیلی سخت است و سخت تر از آن گیر زمین و زمان و دنیا شدن. 
    زمانی دشمن آتش بر سرمان میریخت و به خاطر آن آتش ها زمین گیر میشدیم و از این زمین گیر شدن آسمانی می شدیم اما الان به خاطر نفس خود و هوا و هوس خود و گناهان خود زمین گیر شده ایم و بیشتر اوقات فراموش میکنیم باید آسمانی شویم و به خاطر این آتش های سر کش نفسانی مرگ دینی ما فرا رسیده است و بیخیال از آن عقیده که باید شهید شویم گذر می کنیم به عمق گناه هان خود سفر میکنیم و روح خودمان را با آتش هایی که بر سر ایمانمان میریزیم  سخت زمین گیر میکنیم به نحوی که گویا مرده ایم و مرگ از بین رفتن جان نیست مرگ انسان زمانی فرا می رسد که دچار گناه و دنیا پرستی شود و خود و هدف خود را به متاع دنیا بفروشد و زمین گیر شود. 
    برای بنده و امثال بنده  زیاد دعا کنید شدیدا زمین گیر شده ایم. دشمن از روی روح مان در حال عبور به سوی ایمانمان است و مهماتی برایمان نمانده است. 
    یا فاطمه الزهرا س یا فاطمه الزهرا س یا فاطمه الزهرا س
    پاسخ:
    سلام علیکم
    اتفاقا مدتی شدید به یاد شما بودم اینکه خبری نیست ازتون ...
    میفهمم درک میکنم !
    زمین گیر شدن سخته اصلا تلخه ...
    همیشه به رفقام میگم دعام کنید دعا کنید درگیر دنیا نشم ! از شهادت دورم میکنه به قول معروف زمین گیرم میکنه
    این روز ها این حماسه هارو که میبینم هی با خودم میگم که روزهای خوب با حسین بودن رو به پایان است
    این حقیقتی تلخ!غفلت از فردا برای من برنامه ها دارد!
    محتاج دعاییم





  • لبیک یا زینب س
  • یادمان باشد حسین ع در ایام محرم و صفر افراد را سوار برکشتی میکند تا در طی سال انان در کشتی حسین ع باشند و در خیمه ی او باشند. و با حسین ع بودن و حسینی شدن تنها در زمان محرم و صفر نیست. حسین ع در محرم و صفر به دنبال ما می آید و ما باید در ماه ها و روزهای دیگر سال به دنبال حسین ع برویم و در آن خیمه نوکری کنیم. 
    اگر از بنده خبری نیست صلاح این است و مقابله با نفس و شیطان در این راه است و باید خدایی بود تا شهدایی شد و از دلبستگی ها و امید ها و آرزو ها به معنای واقعی دل کند و از هرچه غیر مطلوب خداست بیزار بود و دوری جست. با عشق حسین و اولاد حسین ع که همیشه با ما هستند و دستگیرمان می باشند
    پاسخ:
    کلا متوجه نشدم منظور رو !
    در هر حال موفق باشید
  • لبیک یا زینب س
  • قسمت اول صحبت های این حقیر درباره پایان ماه محرم و ماه حسین ع و دل کندن از این ماه است. و قسمت دوم در خصوص حضور کمم در این مکان. 
    در همه حال دعاگویتان هستم شهید زنده. 
    پاسخ:
    زنده باشید

  • یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)
  • سلام خواهر خوبم
    منم همین دوستتونم..شمام دوستم فاطمه سادات..
    من خودم که آبرویی ندارم ولی جد بزرگواری دارم...یه بار دوستم مشکل بزرگی براش پیش اومد..خیلی دلم شکست..خاصتا رفتم حرم تا فقط برای اون دعا کنم...
    خودش میگه عنایت جدم بوده..
    من بهش مدیونم همیشه..
    اما اربعین.....
    برادر شوهرم داشت کوله شو میبست...
    ما داشتیم گریه میکردیم...
    برگشت رو به آقامون گفت: پرونده اعمالتونو میارن جلوتون..
    میگن یه سفر کربلا داشتین اربعین سال۹۴..
    شما تعجب میکنید میگین ما که سال ۹۴ کربلا مشرف نشدیم..
    اون وقت ملائکه فیلم الانو نشونتون میدن..میگن اینجا که دلتون کربلایی شد ما براتون نوشتیم: زائر کربلا...
    ۱۵ سالشه ولی پای درس علما نشسته...حسینی حسینی...
    ماهم امید داریم دیگه...
    پاسخ:
    سلام دوست جانم خوب هستید ؟
    ای جاااااان ........
    مارو هم دعا کنید لطفا :(
    چه خوب
    حالا من داییی اینا میرفتن با زندایی همچین گریه میکردم بعد اطرافیان این حرف شمارو به من میگفتن
    تو این هیاهو میگفتم نه من مفتکی نمیخوام میخوام خودم اصلا برم زیارت آقا :)

    هر که را در این حوالی دیده ام
    گفته من این اربعین سوی حسین جان راهیم


    رو سیاهی خودم را دل ندارد طاقتی
    کنج خانه حبس گردیدم خجالت می کشم
  • نجمه خانم
  • م. یکبار از بهشت زودهنگام گفتی 

    گفتی بهت گفته نتشون تموم شده و شوهرش نمیخواد تمدید کنه 

    اینا رو از کجا بهت گفت؟

    می دونی من نگرانشم 

    قرار بود بیاد یه چیزیو بگه 

    ان شاءالله سالم باشه 
    پاسخ:
    سلام نجمه
    تو اخرین نظری که برام گذاشته بود گفت
    اعصابم خورده نجمه خیلی دلتننگشم خیلییییییی دارم دیونه میشم از طرفی هم نگرانشم
    اره اخه مریض احوال بود نجمه :((
    نمیدونم چرا نمیتونم برم وبلاگش برام باز نمیشه :((
  • صحبتِ جانانه
  • سلام و رحمت خدا برشما

    شما رو به خوندن پست جدید وبلاگ مشترکمون دعوت می کنم

    http://dar-masire-zan-boodan.blog.ir/1394/09/13
    پاسخ:
    سلام علیکم
    چشم خدمت می رسیم

  • نجمه خانم
  • هوم هوم دقیقا 

    منم برای همون نگرانشم
    پاسخ:
    نجمه دعا کن چون خیلی مریض بود خیلییییی:(((
    باور کن از دلنگرانی گاهی اوقات میشینم گریه میکنم:(
  • نجمه خانم
  • برای من باز میشه 

    ولی هیچ نظری تایید نشده از آخرین باری که نوشته 

    من چند بار نظر گذاشتم براش خوب
    پاسخ:
    خوش به حالت گاهی از دلتنگی میگم حتی برم نوشته هاشو بخونم ولی باز نمیشه
    البته میدونم از سرعت نت که اومده پایین

    سلام
    عاشق نوشته هات شدم :)
    با اجازت بند اول این پستو گذاشتم گوشه چپ وبم تا همیشه جلو چشمم باشه و مواظب رفتارم باشم
    پاسخ:
    سلام خوش اومدید
    الحمد الله
    اجازه نمیخواد راحت باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی