رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

هو الرحمن الرحیم

پاهایم درد می کرد. خون از آن جاری بود. اما چون هنوز گرم بود درد نداشتم .
یک دفعه دیدم نور چراغ قوه به صورتم افتاد! چند عراقی از بالای تپه به سراغم آمدند.
سرم را کج کردم . دهانم را باز کردم و خودم را به مردن زدم . عراقی ها بالای سرم آمدند.
منتظر بودم که مرا به رگبار ببندند. چشمانم بسته بود.
یکی از آن ها به شدت دوربینی را که در گردنم بود کشید و بیرون آورد .
دیگری هم لگد محکمی به پهلویم زد. بعد هم راه افتادند و رفتند! مطمئن بودند که من مرده ام.
از طرفی بچه ها وقتی دیده بودند که عراقی ها به سمت من آمدند همه برگشتند.
درد پایم شدت گرفته بود. بدنم می لرزید. زیر لباسم یک نارنجک داشتم آن را در آوردم.
گفتم ضامن را بکشم و خودم را از بین ببرم. اما گفتم نه.
هر چه خواستم خودم را تکان دهم و روی زمین بکشم نشد.
یک باره در آن تاریکی و سرمای آذر ماه و با آن شدت درد به یاد مولایم امام زمان (عج)افتادم
گفتم:« آقا به دادم برس، آقا شما امید ما هستی من گنه کارم اما تنها امیدم شما هستی.»
بعد هم شروع به گریه کردم در آن شرایط همان طور که چشمانم پر از اشک بود احساس کردم
کسی دستم را گرفت و گفت:«بلند شو برویم!»
خوشحال شدم . گفتم:«بچه ها برگشتند.»گفتم:« کی هستی؟»
آن شخص گفت:«شما چه کسی را صدا زدی؟»
آمدم سرم را برگردانم که دیدم نمی توانم ! گردنم سالم بود.اما نتوانستم رویشان را ببینم.
فقط می دیدم که لباس سفید بلندی بر تن دارند.
آقا دستم را از زیر بغل گرفتند و حرکت کردند. عجیب بود.
من روی دو پای شکسته راه می رفتم و هیچ دردی نداشتم! دستم را آقا گرفته بود و راه می رفت.
همین طور که حرکت می کردیم ذوق زده شده بودم . من کنار قطب عالم امکان بودم .
با خوشحالی درباره ی جنگ و انقلاب پرسیدم آقا فرمودند:
« صبر داشته باشید . شما انقلاب کرده اید. ان شاءالله پیروزید.»
از آقا دوباره با اصرار درباره ی انقلاب و جنگ و شهادت سوال کردم
آقا فرمودند:« پیروزی نزدیک است. حالا که اصرار دارید دعای فرج بخوانید.»
خود آقا شروع کردند و من ادامه دادم: الهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف اغطاء...
بعد دعای الهم کن لولیک را ادامه دادند.
بعد آقا به ستاره ای اشاره کردند و گفتند:
« این ستاره ی شیفته است که نشانه وقت نماز صبح است و.همین جا بنشین تا نماز صبح بخوانیم.»
بدن و لباس هایم خونی بود.با کمک آقا تیمم کردم.
آقا و مولایم با صدای زیبا و رسا شروع به گفتن اذان کردند.
میخواستم بگویم الان دشمن صدای ما را می شنود اما ساکت شدم.


آقا مرا به نزدیکی مواضع نیروهای خودی بردند. من از دور رضا(گودینی) را دیدم
با چند نفر از بچه ها ایستاده بودند. فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.
رضا به سمت من دوید و بقیه ی بچه ها هم آمدند . همان لحظه آقا دست مرا رها کردند و رفتند.
به محض اینکه بچه ها دور من را گرفتند دوباره درد به سراغم آمد
تشنگی شدیداٌ برمن غلبه کرد و افتادم!
وقتی بچه ها من را بلند کردند داد زدم :« آقا نرو ، آقا نرو ...»
که بچه ها فکر کردند من هذیان می گویم.
بچه ها فوراٌ جلوی دهانم را گرفتند تا عراقی ها صدایم را نشنوند
یکی از بچه ها (سردارشهید ابراهیم هادی) من را بر دوش گرفت و حرکت کرد.
ما هنوز در منطقه ی نفوذ دشمن بودیم.
من با خودم گفتم: « از این ماجرا هیچ حرفی نمی زنم. چطور بگویم؟ چه کسی باور می کند؟!»
بچه ها مرا به بیمارستان سر پل ذهاب رساندند. شب دومی که آنجا بودم خوابم نمی برد.
نیمه های شب احساس کردم کسی وارد اتاق شد.فکر کردم دکتر جراح است.
سلام کرد. آمدم نگاهش کنم که لرزه بر اندامم افتاد! یک باره فهمیدم مولای خوب من است
گفتم:« آقا چرا دوباره زحمت کشیدید و تشریف آوردید. من خوب شدم.ببینید حتی پایم قطع نشده!»
فرمودند:« من اینجا می آیم و سر می زنم.شما هم جریانی که برای خودت پیش آمده به مردم بگو.
بگو تا بدانند اسلام زنده است. خداحافظ.»
با گفتن خداحافظ سرم برگرداندم . دیگر کسی در اتاق نبود.

 تا شهدا , برای مردم بگو/ شهید ماشاءالله عزیزی

و حتما حتما (با تاکید فراوان عرض میکنم ) اینجارو مطالعه کنید و
برای این فرشته زمینی دعا کنید

نظرات  (۱۲)

یعنی الان این شهیده روحانی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


خوبه والا!
پاسخ:
متوجه منظورت نشدم نجمه جان !
من اینجا روحانی ننوشتم
پس اون عکس نامرتبط چیه؟
پاسخ:
اون عکس شهید عزیز ! اونی که رنگی کردن تو عکس همین شهید ماشالله عزیزی ! ایشون هستن که امام زمان رو دیدن ! وسطی هم شهید ابراهیم هادی .... اگه منظورت اون نوشته تو اکثر عکس هایی که مربوط به این عکس هست ! حالا نمیدونم قضیه اش چیه
  • بانوی عاشق
  • خوش بحالشون ...
    خیلی از علما بودن که آقا رو دیدن ولی نشناختن ...
    اما ایشون ...هر دوبار شناختن ... :(

    یادمه یه بنده خدایی می گفت کاش اینقد که دلمون میخواست امام زمانو ببینیم یه ذره حرفشونو گوش میدادیم......

    اللهم عجل لولیک الفرج ...
    یامهدی
    پاسخ:
    سلام بانو جان
    یادت میاد یه پست گذاشته بودم درباره شهید ابراهیم هادی امام زمان گفته بودن دوست ما هستند ! این پست تکمیل همون پست هستش
  • طلبه آینده
  • وای خدای من
    خیلی ممنون از مطلب به این قشنگی
    پاسخ:
    سلام علیکم طلبه اینده عزیز
    خیلی خوش اومدید
    عاقبتتون شهادت
    خوب! فهمیدم

    آره منظورم همون بود

    و عکسی متفاوت از شهید هادی چون با اینکه الانم گفتی ولی بازمخیلی فرق داره

    خود شهید عزیزی هم شبیه یک بازیگره که وقتی بچه بودیم میدیدمش تو تلویزیون

    هیچ نظری هم ندارم
    چون میگی شناخته بعد آقا اومده گفته برو بگو

    یه چیزی بگم شاید سانسور کنی ولی 14 قرنه مسلمونا علافن که شاید این جمعه بیاید
    خو من خودم باور ندارم بیاید
    آخه مگه میشه

    14 قرن!!!!!!!!!!!!!!!!

    بیخی بابا

    دوست داشتم باور داشتم مثل اینکه دوست داشتم باور داشتم خدا مهربونه  حکمت و رحمتش باهمن! ولی ندارم
    یعنی اصلا باور ندارم چون زندگیم داره چپه اشو نشونم میده تازه از نشون هم قویتر

    :(
    :|
    پاسخ:
    سلام نجمه درک میکنم ولی میدونی قضیه چیه دیگه ؟! خود امام زمان فرمودن شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا میکنند و فرج ما می رسد.
    داشتند سخنران مجلس حدیث میخوندن
    پیامبر اکرم :افضل العباده انتظار الفرج..
    بعد سخنران گفتن بدترین درد عالم انتظار است!هر ثانیه برای منتظر بدتر از جان کندن است!از برای همین انتظار افضل الاعمال است..
    به خودم به انتظارهایی که کشیدم خیلی خجالت کشیدم !
    ولی نجمه ما زندگی خودمون یه کارهایی میکنیم فکر میکنیم تقصیر خداست پس چرا اینطوری شد ! مگه نمیگن خدا ارحم الراحمین ولی یادمون میره که تو قرآن خدا گفته

    مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ
    هر چه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خدا است و آنچه از بدی رسد از نفس تست

    ولی این کلمه درست نیست میگی علاف ! یاد حرف آقای لاری زاده افتادم
    کربلاظهور امامی بود که به خاک و خون کشیده شد!حق بدهید به خدا اینقدر محافظه کار شود!

    نجمه امام باید نباشدآنقدر که قدر بودنش را بدانیم ادامه این غیبت یعنی هنوز قدر بالاترین نعمت خدا را نمی دانیم
    من خودم رو میگم ها که مبادا به کسی بر بخوره ! جمعه ها ادای وای نیامدن را در می اوریم دوباره شنبه را با گناه آغاز می کنیم
    ما قدر نعمت مهدی زهرا نه تونستیم بفهمیم و نه خواستیم حتی آقارو برای مادیات میخواییم ! نمیدونم آیت الله بهائدینی بود یا کی حضور ذهن ندارم رفته بودن کربلا دعا کرده بودند که آقا رو ببین وقتی اقا رو دیدن گفته بودن اقا چرا نمی آیید ! آقا گفته بودن خوب نگاه کن زیر قبه که دعا مستجاب خوب نگاه کن چه دعا میکنن شیخ نگاه میکنه میبینه یکی میگه مریضم یکی میگه ازدواج یکی فلان .... امام زمان میگن دیدی هیچکس برای من دعا نمیکنه
    نجمه ما خودمون  آقا رو نمیخواییم ! خودم رو میگم اگه اقا رو از ته دل میخواستم الان کنار آقا بودم مثل همین شهید ! حداقل مثل عبدالکریم کفاش آقا هرهفته میومدن پیشم !

    این پست شما را در حالی خوندم که به خاطر مسئله ای خیلی دل شکسته ام...
    با اشک خوندم...

    التماس دعا
    پاسخ:
    سلام بهار جان
    فدای دل شکته تان !
    نمیدونم چی بگم برای ارامش قلبتون جز اینکه خدا خریدار دل های شکسته
    محتاج دعا هستم فراوان
    سلام اگه مایل بودید همو دنبال کنیم بهم بگیدلطفا

    یه چی بگم زیر قبه امام حسین هر بار رفتم اول بلند چند بار  داد می زدم اللهم عجل لولیک الفرج!  o O


    جوری که همه عرب و ایرانی جواب می دادن!!!!!!!!!!!


    نمی دونم چرا اول همون دعا رو می کردم و اصولا دعای دیگه ای نمیکردم !!!!!!!!!!!!!!!

    احساس می کردم امام زمان که بیاد همه ی ظلم ها تموم میشه و نمی دونم چجوری به خودم ربطش میدادم...


    خلاصه که وقتی برگشتم بود که فهمیدم شوهر قبل طلاق زن داشته.....


     و همه چی همه ی همه چی همه ی اعتقادی که شاید اندازه ی یک دونه گندم بود از بین رفت...  به همه چی از خدا تا تمام ائمه (مخصوصا وقتی از کربلا به این ور دیگه امام رضا بیخیالم شد البته دلیلش خودم بودم که رفتارم تو کربلا با امام حسین خوب نبود)



    پاسخ:
    چه خوب که برای آقا دعا کردی
    پس دعا کردی و حاجت گرفتی شاید بگی خیلی مسخره است ولی شاید نجات پیدا کردی و بیشتر از این تحقیر نشدی
    همیشه سعی کن خوب نگاه کنی !
  • مردی بنام شقایق ...
  • راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد....

    +
    کاش مارا هم ببرند...
    پاسخ:
    کاش ....

    پس دعا کردی و حاجت گرفتی شاید بگی خیلی مسخره است ولی شاید نجات پیدا کردی و بیشتر از این تحقیر نشدی 

    اصلا متوجه نشدم خواهر من اون موقعی رفتم کربلا مطلقه بودما!
    و وقتی برگشتمو فهمیدم دوماه از تاریخ طلاقم می گذشت...
    پاسخ:
    من فکر کردم دعا کردی بعد اومدی دیدی اون شخص بهت دروغ گفته و رسوا شده :(
    پش کلا اشتباه فهمیده بودم
    سلام سیده ی عزیزم
    این چند روز در بهشت مشهد الرضا خیلی به یادت بودم..
    ان شاءالله به زودی قسمت شما بشه زیارت بهشت ایران...
    "السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی"

    پاسخ:
    سلام عشق من !!!!! وای خداااااااااا رفته بودی زیارت
    ای جانممممممممم
    به خدا باورم نمیشه من خیلی روسیاهم
    فدات عزیز من خاک پاتم
  • من ضعیفه نیستم
  • بنظرم اگه همون اول به شهید ابراهیم هادی می گفت باور می کردم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی