رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

کنار خیابان داشتم با ابراهیم صحبت می‌کردم یکهو دیدم صورتش سرخ شد.

رد نگاهش را دنبال کردم؛ یک زن بدحجاب کنار کیوسک تلفن ایستاده بود.

ابراهیم با ناراحتی رویش را برگرداند. با همان ناراحتی هم گفت:

غیرت شوهرش کجا رفته؟! غیرت پدرش کجا رفته؟! غیرت برادرش کجا رفت؟!

رو کرد به آسمان و با حالی پریشان گفت:

«خدایا تو خودت شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنه‌های خلاف دینی را در این مملکت ببینیم؛

مبادا به خاطر این‌ها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت را بر سر ما نازل کنی!

ساکنان ملک اعظم 5 , شهید ابراهیم امیر عباسی , ص 23

امام رضا فرمودند :

رسول خدا هفت گروه را لعن می کردند , یکی دسته از آن ها مردانی هستند که از زنان خود غافل باشند

مستدرک الوسائل , ج 14,ص291و بحار,ج76,ص116

+ امشب شب شهادت , بیایین قول بدیم به حضرت معصومه اونی باشیم که حضرت میخوان

قول بدیم منتظر واقعی باشیم

  • سیــــده گمنــــام
ایامی بود که خشک سالی شده بود و باران نمی‌بارید. همه‌ی مردم برای نماز باران جمع شدند،تا شاید بارانی بیاید، اما نیامد. پس از نماز، دیدم که غلامی آمد و در گوشه ای از صحرا  به سجده افتاد و گفت: «خدایا، بحق مولایم علی بن الحسین بارانت را بر ما نازل بفرما , خدیا تا باران نفرستی، سر خود را از سجده بلند نمی‌کنم». بعد از لحظاتی ابری آمد، رعد و برقی شد و باران شدیدی گرفت و آن غلام همان طور در سجده بود. وقتی بلند شد و به سمت شهر حرکت کرد، او را تعقیب کردم. دیدم به کوچه بنی هاشم رفت و وارد منزل امام سجاد (علیه السّلام) شد.

زُهری می‌گوید: متوجه شدم که این فرد غلام امام سجاد (علیه السّلام) است. فردای آن روز به منزل امام سجاد (علیه السّلام) رفتم و گفتم که آمده ام غلامی از غلامان شما را بخرم. حضرت فرمود: همه‌ی غلامان را بیاورید. وقتی همه آمدند، هر چه نگاه کردم، آن غلام را نیافتم. گفتم: آیا غلام دیگری در منزل دارید؟ گفتند: فرد دیگری در اسطبل است که زیر دست و پای چهار پایان را تمیز می‌کند. درخواست کردم او را نیز ببینم. وقتی او را آوردند، دانستم همانی است که می‌خواهم. قیمتش را پرسیدم، حضرت فرمود: پول نیاز نیست، آن را به تو بخشیدم. وقتی غلام متوجه شد،گفت: فلانی، چرا می‌خواهی مرا از آقایم جدا کنی؟ گفتم: غرض بدی ندارم.

آن غلام گفت: چرا می‌خواهی مرا از آقایم جدا کنی؟ گفتم: من می‌خواهم با شما باشم. گفت: برای چه؟ گفتم: برای قصه‌ی دیروز. زُهری گفت: همین که آن غلام متوجه شد ماجرا لو رفته است، گفت: خدایا، حال که چنین شد، دیگر از تو عمری نمی‌خواهم. عمر مرا بگیر.

بلافاصله که این جمله را گفت، دیدم آن غلام از دنیا رفت


منتهی الامال، باب ششم، زندگانی امام سجاد (ع)، فصل یازدهم


الهی!

با بارانی ترین نگاه هایمان به درگاه ملکوتی تو پناه می جوییم و نامهای مقدس تو را با ذره ذره وجودمان تکرار می کنیم.
 یا نور، یا نور النور، یا منور النور، یا نور کل نور ...وعاشقانه تو را می خوانیم و امید داریم که ما را بی اجابت نخواهی
 گذاشت .

+خشکسالی و نباریدن و هوای بهاری نگرانم کرده
کارم شده هر شب استغفار که نکنه گناهان من باعث این نباریدن

  • سیــــده گمنــــام


  • سیــــده گمنــــام

یکی از دوستانم بهم گفت و کلی به فکر رفتم

" الان دوره ای هست که همه چشمها به سمت مردم ماست به سمت شیعیانه.دوره ای که حضرت آقا نامه دادن به جوانان اروپا و از اونها خواستند بیان و با اسلام  آشنا شن و حالا همه نگاه ها به سمت مردمی هست که دارن برای خوشحالی پادشاه کشور همسایه خودشون شیرینی پخش می کنند در حالیکه مردم خود اون کشور فوت پادشاه رو به هم تسلیت میگن...بدتر از این اینکه داعشی ها دارن برای فوت ملک عبد الله شادمانی میکنن یعنی خود تروریسم...
برای این پادشاه همون بس که رهبر عزیز کشورمون هیچ اظهار تاسف و بیان تسلیتی برای مردم کشور و مقامات این کشور عرضه نکرده اون هم رهبری که با فوت نویسنده و یا شاعری در کشوراظهار تاسف میکنه.
بصیرت داشتن یعنی بدونی هر حرکت تو نمادی از مذهب تشیعه و تمام این دنیا چشم باز کردن تا ببینن توی شیعه داری تو کشورت چیکار میکنی؟؟ یعنی بدونی الان امام زمانت اینجا بود چه میکرد...امام زمان نیست بالا سرت ولی فقیهت که هست...
"

نظر شما چیه ؟

  • سیــــده گمنــــام


ما نه اصلاح طلبیم نه اصولگرا

ما انقلابیم

مثل آقــــــــــا


پ.ن :

+متن بالا برای این بود که بگم طرفدار جناحی نیستم

+ هر روز دو رکعت نماز شکر برای وجود حضرت آقا میخونم

+ نامه حضرت آقا به جوانان امریکا و اروپا به قلب ملک عبدالله نشست , و به درک واصل شد

وقتی خبر مرگ پادشاه عربستان رو شنیدم سجده شکر کردم 


+دوستان بزرگوار  ما باید حرف اقا را به اونور مرزها برسانیم لینک آشنایی با جنبش


بعد دیگه صحبت پایانی اینکه برای سلامتی آقامون صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم


  • سیــــده گمنــــام

از آن اشخاصی بود که دائم باید در میان گودالهای قبر مانند، سراغش را می گرفتی.

یکسره مشغول ذکرو عبادت بود.

پیشانی بندی داشت با عنوان «یا زیارت یا شهادت» که حقش را خوردند.

از آنجا مانده از اینحا رانده! هر وقت هم برای پاکسازی میدان مین داوطلب می شد نامش در نمی آمد.

آخر جنگ بچه ها یک پارچه تهیه کرده و روی آن نوشته بودند:

کمک کنید. روی دست خدا باد کرده، دعا کنید تیر غیب بخورد.


از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی




  • سیــــده گمنــــام

 

حضرت امام رحمة الله:
از خدا بخواهید که شما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد. شهادت عزت شماست.

 

روی عکس کلیک کنید
 
 

شهادت رفتنی با عزت است

و جز این

هرچه دیگر باشد ذلت است و خواری...

«جهاد مغنیه» پسر «حاج رضوان» فرمانده‌ی شهید «مقاومت اسلامی لبنان»

در حمله تجاوزگرانه‌ی ارتشصهیونیستی به شهادت رسید

 

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلند پروازش صلوات

 

+نمیدونم چرا دلم پیش فاطمه دختر شهید مغنیه هستش , فاطمه جان شهادت برادر مبارک

 

 
 

السلام علیک یا زینب الکبری

 

  • سیــــده گمنــــام

شهید سعید خیرآبادی:

دوستان و آشنایان می روند و ما هیچ تکانی نمی خوریم.

مسئله قیامت و مرگ و قبر و عذاب را، همه و همه را فراموش کرده ایم وفقط به خوشی و خوبی فکر می کنیم

و بس و شب و روز در تلاشیم که چگونه وقت خود را با چرت و پرت تلف کنیم.

والسلام

شادی روحش صلوات

  • سیــــده گمنــــام

کلاس چهارم یادتونه توی کتاب درسی‌مون یه پسر هلندی بود که انگشتش را گذاشته بود توسوراخ سد تا سد خراب نشه؟؟؟ قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم ..."پطروس"

تازه تو کتاب عکسی هم از پطروس نبود وما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم ...!هر کدوممون یه جوری تصورش را کردیم

که خسته بود، رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و... گذشت ...
 گذشت و دیدم اصلا اسمش پطروس نبود!بلکه هانس بود.
 هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" نوشته بود.
 "بعدها هلندی ها از این قهرمان خیالی که خودشان هم اون را نمی شناختند، یک مجسمه ساختند."
خود هلندی‎ها خبر نداشتند ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم ...
خبر نداشتند اگر ما می فهمیدیم پطروسی در کار نبوده ناراحت می شدیم ...
اما سرزمین من پر از قهرمان بود ...
قهرمان هایی که هم اسم هاشون واقعی بود و هم داستان هاشون ...
میخوای اسم چندتاشون را بگم؟میدونین چیکار کردن که قهرمان شدن؟
"شهید ابراهیم هادی جوانی که با لبان تشنه تا اخرین نفس در کانال کمیل ماند و برای همیشه
ستاره ی انجا شد،کسی که پوست و گوشتش بخشی از خاک کانال کمیل شده است ..."
"حسین فهمیده "13ساله ای که زیر تانک رفت ...
"حاج محمد ابراهیم همت "سرش را خمپاره برد ...
3 تا برادر بودن به اسم‎های: علی، مهدی، حمید باکری هیچ کدوم جنازه‌هاشون برنگشت ...
"مهدی و مجید زین الدین "دو تا برادر که تو یه زمان شهید شدند ...
"حسن باقری" کسی که صدام برای سرش جایه گذاشت ...
"مصطفی چمران" دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا داشت، اومد لباس خاکی پوشید و رفت
توی جبهه دهلاویه شهید شد ...
کاش توی بچگیمون به جای گنجاندن داستان‌های تخیلی، این قهرمان‎کاش این ها را بهمان معرفی می کردند
مگه خودمان قهرمان واقعی کم داشتیم؟
 
شهدا شرمنده ایم ...



  • سیــــده گمنــــام


یارسول الله ... چقدر دیگه باید تحمل کنیم..

متاسفانه استکبار جهانی با توهین به پیامبر عظیم الشان باطن خبیث خود را آشکار کردند که برای آنان پیامبر الهی احترام ندارد اگر منافع آنها اقتضا کند دست به هر جنایتی و توهینی میزنند؛چه قدر ساده اندیشی است که انسان شعارهای عوام فریب چون احترام به مقدسات ادیان،حقوق بشر،آزادی بیان  و...استکبار را باورکند.

این اهانت به ساحت قدسی عالم پیامبر اسلام را به شدت محکوم میکنیم. پس برای ما مسلمانان لازم است که در مقابل چنین اعمال قبیح عکس العمل نشان بدهیم وآنرا محکوم کنیم

+ امروز وقتی  این خبر رو شنیدم و بعد اون مذاکرات رو نشون داد واقعا حالم داشت بهم میخورد از این دیپلماسی ما داریم کجا میریم ؟ با کیا داریم مذاکره میکنیم ؟ با کشورهایی که حتی به اسلام و پیامبر ما رحم نمیکنن ؟


  • سیــــده گمنــــام