هو الرحمن الرحیم
تا وارد اتاق شدم از خواب پرید رو پیشونیش عرق نشسته بود
گفتم : چی شده داداش؟
گفت: یه ساعت بود با حضرت زهرا (س) حرف میزدم
ادامه داد: فقط از خدا میخوام که روز شهادت بی بی شهید شم .
روز شهادت حضرت زهرا (س) بود قنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش ...
شهید علیرضا هاشم نژاد, کتاب همسفر تا بهشت
آیت الله خزعلی نقل میکردند مرا به جایی دعوت کرده بودند شب هنگاه استراحت وقتی وارد اتاق شدم جایی را که برای خواب برایم فراهم کرده بودند طوری بود که درصورت استراحت پاهایم به سمت عکسی از امام خمینی رحمه الله علیه که در دیوار بود دراز میشد برای همین جابم را عوض کردم و طوری خوابیدم که پاهایم به سمت عکس حضرت امام نباشد.
شب در خواب امام خمینی ره را دیدم که دست هایشان را بلندکرده و سه بار گفتند
الهی بفاطمه الزهرا
بعد درحق من دعاکردند و صبح به این فکر بودم که من به امام احترام کردم
و ایشان مرا دعاکردند پس انشاءالله حاجت من نیز به دعای ایشان برآورده خواهد شد.
آیت الله خزعلی میگفتند من این گونه به نظرم رسید که امام خمینی ره خواستند با این کار
به من یاد دهند که به درگاه الهی این گونه التجا کن
ایشان میگویند از آن به بعد هرگاه مشکلی برایم پیش می آمد این را میگفتم و مشکلم حل میشد *
* پای درس آیت الله سلامتی