رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۲۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

ماه رمضان سال 66 بود در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم
نیروهایی که در پادگان نبی اکرم(ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند
هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود بطوری که راه رفتن بسیار مشکل بود
و با هر گامی گل های زیادتری به کفشها می چسبید و ما هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شدیم
متوجه می شدیم کلیه ظروف غذای سحر شسته شده
اطراف چادرها تمیز شده و حتی توالت صحرایی کاملا پاکیزه است
این موضوع همه را به تعجب وا میداشت که چه کسی این کارها را انجام می دهد!
نهایتا یک شب نخوابیدم تا متوجه شوم چه کسی این خدمت را به رزمندگان انجام می دهد !
بعد از صرف سحر و اقامه نماز صبح که همه بخواب رفتند دیدم که روحانی گردان از خواب بیدار شد
و به انجام کارهای فوق پرداخت و اینگونه بود که خادم بچه های گردان شناسایی شد
وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاک پای رزمندگان اسلام هستم

راوی عبدالرضا همتی, حال و هوای جبهه در رمضان



+ در سنگر خانه خودمون برای پدر و مادر و همسر ; چقدر خادم هستیم ؟!

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی،
نائب امام عصر (ع) حضرت آیت الله خامنه‌ای ایدکم الله تعالی بتاییداته الخاصه
سلام علیکم و رحمهٔ الله و برکاته
امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی‌گذارد
لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منت‌های رب العالمین وارد در اصل مطلب می‌شوم
بعد از عرض این مختصر که:
ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت (ره) و نایب امام زمان (عج) تجدید بیعت کرده‌ایم
و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همانگونه که پیش از این درباره امام امت (ره)
بوده‌ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شور رضوان حق آنان را در میدان‌ انقلاب نگاه
داشته باشد، با همان شوری که پیش از این داشته‌اند
خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته
است که در تمام این هشت سال بار جنگ بر شانه‌‌های ستبر خویش کشیدند
ما به جهاد فی سبیل الله عشق می‌ورزیم. و این امری است فرا‌تر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح
این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده
تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می‌دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از
همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند
سر ما و فرمان شما

کم‌ترین مطیع شما سید مرتضی آوینی


مرحوم آیت الله احمدی میانجی میفرمودند که حضرت آقا در جلسات خبرگان برای رهبری اصلا مطرح نبودند ولی وقتی ایشان وصیت نامه امام راحل را قرائت میکرد بنده میدیدم که کأنه ملکی برزبان تک تک اعضا نام مقام معظم رهبری را میگذاشت که بعداز قرائت و انتخاب ایشان و پیشنهاد آن ایشان با اصرار فراوان اعضا و ادله زیاد قبول کردند که باز هم برایشان تکلیف شد پذیرش این مسئولیت که برازنده ایشان بود
آیت الله احمدی میانجی عضو مجلس خبرگان رهبری در آن سالها

آقای بهلول در زهد و ترک دنیا زبان زد خاص و عام بود وحتی عبا نداشت و خانه ایهم نداشت
و خوراک و غذایش فقط ماست بود که آن هم یک وعده می خورد
آقای بهلول 100سال سن داشت و کل قرآن،نهج البلاغه،صحیفه سجادیه، را حفظ بود
و از 110 جلد بحارالانوار 70 یا 80 جلدش را حفظ بود.
روزی بنده(استاد سلامتی) به ایشان عرض کردم خوش به حال شما که تعلقی به دنیا ندارید
و زاهدانه زندگی میکنید
در پاسخ گفتند زاهد من نیستم زاهد مقام معظم رهبری هست
که دنیا در اختیارش هست ولی به اندازه نوک سوزنی به آن تعلق و اقبال ندارد


 مطالب قهوه ای همه پای درس آیت الله سلامتی نوشته شده


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

کنار تخت نشسته و نگاهم میکند
گیره روسری را میزنم ! حالا نوبت ساق دست هایی که باید بزنم ! رنگی نه ؟! همان مشکی ها
فاطمه جان میشه لطف کنی چادر که کنارت بدی سرم کنم ؟!
- چی ؟ چادر هم میخوای سر کنی ؟
بله چطور ؟! توقع نداری که همینطور برم سلام بدم ؟!
- مگه نگفتی حسین آقا ( شوهر خواهرم هستند )میاد ؟!
- خوب بله
- خوب همین مانتویی که با روسری بلند پوشیدی کافیه دیگه ! بابا فامیل دیگه اونم شوهر خواهر
زنگ در به صدا درمیاد زود چادر را سر میکنم و می روم برای سلام دادن و کمک به مادر
.
.
.
هاج و واج نگاهم میکند میپرسم چیه ؟! چرا اینطوری نگام میکنی ؟
- همین ؟ سلام و احوال پرسی ساده ؟ چیز دیگه ای نه ؟!
- چرا یه جمله اش رو نگفتی گفتم که خوش اومدید
- بابا به خدا شوهر خواهرت غریبه نیست چرا اینطوری آخه ؟!
مانتو شلوار اونم از روش چادر تازه ساق دست
احوال پرسی ساده به خدا عیب اینطوری دیگه صمیمیت نمیشه ها تو خانواده !
من همیشه با شوهر خواهرم گرم صحبت میکنم و حتی شوخی میکنیم

آرام شروع میکنم به توضیح دادن :
فاطمه جان دوست خوبم شوهر خواهرم فقط برای خواهر و مادر من محرم هستش نه برای من
ایشون برای من نامحرم هستن نامحرم با نامحرم بیرون هیچ فرقی نداره
اتفاقا تو خونه با نامحرم خونه بیشتر باید مراقب بود , بیرون با نامحرم فقط در حد یک دقیقه برخورد داری
ولی تو خونه دائم در حال رفت و آمد هستی بیشتر در معرض دید هستی ,
ممکن با برخورد بیشتری که داری باهاشون,  به گناه بیفتی یا حتی ایشون بیفتن
باید بیشترتر مراقب باشی
عالم محضر خداست و امام زمان ناظر  بر اعمال ما

و فاطمه بیشتر تو خودش بود و داشت فکر میکرد



+مگر نه اینکه هر روز با امام زمان و خدا عهد میبندم که مواظب حجابم و اعمال و رفتارم باشم ؟!
مگر نه اینکه قول دادم دلی که هدایت شد توسط شهدا را , خرابش نکنم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

دست ازاین ماه تابان امام خمینی برندارید که
روزنه ی امید مستضعفان جهان و ایران است
پیرو خط امام که همان خط حزب الله است باشید

وصیت نامه شهید محمود احمدی



ما نسل سومی ها
امام را ندیده ایم  ... دیر رسیدیم !
همانطوری که اویس حسرت به دلش ماند،
ما هم حسرت شعار دادن در جماران به دلمان ماند ...
ولی عجیب بوی امام را از شما و سخنانتان , اقتدارتان , مهربانیتان استشمام میکنیم ..
ما از سادگی شما آقاجان فهمیدیم که سیره ی امام چه بود ،
فهمیدیم که نظام اسلامی کوخ نشینان،
با نظام اسلامی کاخ نشینان چه تفاوت هایی دارد ..
حضرت سید علی !
هرچند امام را ندیده ایم ،
اما لبخندتان عطر لبخند روح الله را برای ما زنده میکند ..

آجرک الله  ...

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

ندیده عاشق امامی شدیم که
در ایام طلبگی اکتفا نکرد به چند حکم شرعی مثل خیلی از هم لباسان زمان خودش
عاشق امامی شدیم که حتی به گریه ها و اشک های ما جهت داد و گفت
اشک بر سیدالشهدا هم اشک سیاسی است
نه این که از عواطف و احساسات به دور باشد ،نه
اتفاقا او خیلی بهتر از ما در مجالس ارباب گریه میکرد
خیسی محاسن بلندش گواه است.
برخلاف تصور خیلی ها ،نامه هایش به همسرش ، و مرور عاشقانه هایشان هنوز تازگی دارد
روشنفکرترین(به معنای حقیقی اش) افراد زمان خودش بود
اوحتی انتظار مارا پویا کرد و گفت که انتظار در مبارزه است
و گفت تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ماهستیم
این حرف هابهانه بود که شکر شناختت را بجا آوریم. درحرف و عمل...

قسم بروح الحسین اننا جنود الخمینی
لم یرضخ امامناللذل
و علم الشعب شعارالشرف
نداوءنا لبیک ملا العالم



+ما جوانان امام خمینی ...
و سربازانِ امام خامنه ایی هستیم


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آقای غلامعلی رجایی:
یک روز در معیت شهید حجه الاسلام و المسلمین سلیمی که از بیت امام
برای تقویت روحیه و دیدار از رزمندگان اسلام به جبهه جنوب آمده بودند،
صحبت از خصوصیات امام به میان آمد؛ ایشان گفت:
چند روز پیش در محضر امام از جسارت ها و اهانت های شیخ علی تهرانی در رادیو بغداد،
مطالبی به عرض امام رسید که این خبیث خیلی به شما جسارت می کند
صحبت ما که تمام شد، آقا فرمودند:
«اتفاقا چند روز قبل من به یاد ایشان بودم و برای او دعا می کردم»
امام حتی نسبت به هدایت مخالفان و دشمنانشان تا این قدر احساس دل سوزی می کردند

سیره آفتاب , صفحه 70




  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

امام خمینی (ره ) پیامی خطاب به بسیجیان نوشته بودند
و آن را برای پخش به رادیو و تلوزیون فرستاده بودند

ناگهان خواستند که پیام را قبل از پخش بازگردانند, من دیدم که واژه ای را تغییر دادند و گفتند :

"در پیام چنین نوشته بودم: من با تمام همّم به شما دعا می کنم،
لذا آن را به بیشترین همّم تبدیل کردم . این جمله دقیق تر است".
هرگز کلامی خلاف واقع بر زبان و قلم جاری نکردند و هرگاه که احتمال می رفت آن گونه که نوشته اند عمل نکنند , بلافاصله اقدام به تغییر عبارات و واژه ها می کردند تا در پیشگاه خالق متعال مسئول نباشند

کتاب سیره آفتاب صفحه 92



+داشتم فکر میکردم که ما چقدر راحت وبلاگ می نویسیم ; تلگرام , اینستاگرام و حتی حرف می زنیم
راحت یادمان می رود که در پیشگاه خدا بابت تک حرف ها و نوشته ها مسئول هستیم


با نزدیک شدن به 14 خرداد تمامی پست ها این چند روز فقط خاطرات امام نوشته میشه


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای قربت فرزند فاطمه (س) (مقام معظم رهبری )
را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد
همان طوری که زمان امام خمینی ( ره ) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده
ایثار از جان و مال و زندگی جهت هر چه بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب که 1400 سال پیش
بدست توانای خاتم پیغمبران محمد بن عبدالله ( ص ) کاشته شده و با خون فاطمه زهرا( س )
بین درب و دیوار و عرق خون آلود پیشانی حیدر ، جگر پاره امام حسن ( ع ) در میان تشت ،
بدن پاره پاره و رگ بریده حلقوم ابی عبدالله ( ع ) و خونهای جاری شده از ابدان شهدای کربلا و
کربلای ایران آبیاری شد باشند نگذارید که آن واقعه تکرار شود!
حتما می پرسید کدام واقعه ؟ همان واقعه ای که بی بی فاطمه زهرا ( س )
نیمه دل شب دست به دعا بردارد که اللهم عجل وفاتی
همان واقعه ای که علی ( ع ) از تنهایی با چاه درد دل کند
همان واقعه ای که امام حسن مجتبی ( ع ) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش کنند
که بعد از مرگش جنازه اش را تیرباران کنند ،
همان واقعه ای که امام حسین ( ع ) فریاد بزند ( هل من ناصر ینصرنی )
فقط پیکرهای بی سر شهدا تکان بخورد همان واقعه ای که امام صادق ( ع ) بفرمایند :
به تعداد انگشتان یک دست یار و یاور واقعی ندارم
همان واقعه ای که... و نهایتا همان واقعه ای که امام خمینی ( ره ) بگویند :
من جام زهر نوشیده ام و ناله غریبانه ( اللهم عجل وفاتی ) او فاطمه ( س ) را به گریه آورد
شیعه ها مسلمونا ، حزب اللهی ها ، بسیجی ها و ... نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود
بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد ، باشند
چون دشمنان اسلام کمر همت بستند و ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید
تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند

 بخشی از وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار



* دلم رفت پیش ام البنین و شیرین زبانی اش دریافت کنید


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آقا موقع سخنرانی مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین علیه‌السلام ،
به نیروهای پاسدار حاضر در میدان صبحگاه دانشگاه امام حسین دستور دادن بیان جلوی جایگاه بشینن!
جلسه از حالت رسمی و نظامی خودش خارج شده و حالت خودمونی تر گرفت

صحبتهای  آقا چقدر کار رو سخت کرد.. کلاً این سخنرانیهای چند ماه اخیر آقا از یه جنس دیگه س.

چقدر پیگیرید حرفهای آقا رو؟
عقب نمونیم از آقا

ببینید یه سیدحسن به تنهایی چطور خیال آقا رو بابت یه منطقه بزرگ و حساس جهان اسلام راحت کرده..

هر کدوم از من و تو هم میتونیم (و باید) مثل سیدحسن باشیم.
باید خیال آقا رو از اون سنگر یا خاکریز یا جبهه ای که توش قرار داریم راحت کنیم



یکی از بزرگواران که ﺗﻮﻓﯿﻖ داشته تو ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍشته باشه، تعریف می کرد :
ﺁﻗﺎ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻫﻤﻪ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﻧﻈﻢ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﻭ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻃﺒﻊ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ...
ﺁﻗﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ .
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﮐﻪ فرمودند :
ﻓﺮﺯﻧﺪﺍن عزیز من ...
و دست رو قلبشون گذاشتن ﺷﻮﺭ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ !!


راستی حتما نگاه کنید "خرمشهرها در پیش است..."دریافت کنید

+
عمه جانم شرمنده دیر رسیدم و دیر تبریک میگویم آمدم تا بگویم
آمدی؛ ناگهان‏تر از همه باران‏های بهاری. آمدی و بی‏مضایقه باریدی. مهربان‏تر از همه باران‏ها، مهربانی‏ات فراگیر شد. ولادت حضرت رقیه مبارک + , +


+سخن آخر , شرمنده ام از شما تمامی اهالی رفاقت به شبک شهید هم نظرات تایید نشدن هم به وبلاگ شما بزرگواران نرسیدم بیام بخونم ان شالله فردا با کمک خدا هم نظات رو جواب میدم و هم وبلاگ هارو میخونم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

پسر فاطمه شرمنده اگر میبینی
کوچه آماده شده تا برسی،دلها نه ....



خبر بیماری و بعد رحلت امام در چهارده خرداد 1368 بدترین اتفاقی بود که می‌توانست رخ دهد
من شرایط روحی سختی را می‌گذراندم. خدایا! کدام درد سختتر بود؟ درد فراق یاران شهیدمان؟
درد این تن رنجور که باید در شهر هزار رنگ تاب می‌آورد؟
و حالا درد وداع با امام که از جان و دل و خالصانه دوستش داشتیم و حاضر بودیم عمرمان را فدای
سلامتی و زندگی امام کنیم
در طول جنگ بارها اسمم برای رفتن به سوریه و مکه درآمده بود...
عده‌ای رفتند و بعضی مثل من نرفتند. می‌ترسیدم بروم و از عملیات جا بمانم...
در طول جنگ فقط یکی دو بار با لشکر به مشهد رفتم اما هیچکدام از اینها ناراحتم نمی‌کرد
چیزی که مرا می‌سوزاند این بود که بارها اسمم برای دیدار امام درآمده بود اما نرفته بودم!
هر بار حرف دیدار امام پیش می‌آمد، خجالت می‌کشیدم بروم پیش امام
فکر می‌کردم چه کرده‌ام که بروم مقابل امام بایستم
فکر و ذکرم این بود که در زمان پیامبر و امام علی (ع) مجاهدان چه حالی داشتند می رفتند در برابر
پیامبر و امام شان روبه روی دشمن می ایستادند می جنگیدند و شهید می شدند و حضرت آن هارا مشاهده میکرد
و حالا به خودم فکر میکردم و میگفتم : خدایا شاهدی که ما در این دوران غیبت فقط به فرمان نایب
امام زمان (عج) رفتیم به جبهه , حتی امام مان را ندیدیم , فقط صدایش را شنیدیم و یک لحظه از جنگ
عقب نکشیدیم فرصت دیدار هم بود اما ... در راه جهاد بودم
یک شب بعد از کلی گریه خوابیدم . خواب عجیبی دیدم , امام رحمة الله در یک اتاق معمولی بود
شهید امیر مارالباش یک طرف امام و من طرف دیگر نشسته بودم
امام گاهی دستش را به سر من و امیر می کشید و میگفت :
" زیاد ناراحت نباش ,ندیدن که حساب نیست , اینکه آدم وظیفه اش را انجام بده حسابه "
صبح با حال عجیبی از خواب بیدار شدم ان قدر خوشحال و آرام بودم که حد نداشت احساس میکردم
که در جهاد کوتاهی نکردم و به لطف خدا به وظیفه ام عمل کردم
کتاب نورالدین پسر ایرانی

+داشتم فکر میکردم ما که خیلی ادعامون میشه در مقابل نائب حضرت و محضر امام زمان چقدر به
وظیفه امون عمل کردیم یا فقط چشم دوختیم که حضرت رو ببینیم؟!


عیدتون خیلی خیلی مبارک
امشب تو احیای که نگه میدارید منم یاد کنید خیلی التماس دعا

  • سیــــده گمنــــام