رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۴۱ مطلب با موضوع «کلیپ تصویری» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

شهدا؛
با امام زمان، با خدا
رابطه‌شون
خودمونی بود..

 

 

خوب نگاه کنید 

 

آیت‌الله بهجت (ره) :

چرا به این معرفت نرسیده‌ایم

که هرحرفی مـیزنیم قبل از این که ما بشنویم به گوش امام زمان مـی رســد اگر این‌ مطلـب را درک کردیم

حضور و غیاب حضـرت برای ما یکسان مـی شود

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء....

 

 

شهادت یک واژه و راهِ 
تمام نشدنی است ...
و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد
و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت 
و اما هر آرزویی بهایی دارد 
بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند
و ما با جان ...
و جان دادند ، آدم شدن می‌خواهد 
خالص و مخلص شدن می‌خواهد ...
سختی و درد کشیدن می خواهد !
و همه ی اینها ...
رفاقت با امام زمان را می‌خواهد!
و زیر قول ، نزدن هایمان را می خواهد 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شهید سید مرتضی آوینی.....
در اینجا و در این لحظات دلها آنچنان صفایی میابد که وصف آن ممکن نیست

 

 

شهید مهدی زین الدین
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند! در هر شب جمعه یادشان کنیم، حتی با یک صلوات!

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


برای پنجمین بار عازم جبهه است و
تقاضای دختر کوچولویش برای خرید یک بستنی را بی‌پاسخ می گذارد
کار مهم تری دارد
دلبستگی های این دنیا را نمی بیند

 

 

*هربار به دیدار گفتگو با خدا می روم , نماز هایم را می گویم چنان با تعلقات دنیا مشغولم که نمیدانم چند رکعت شد ؟!

* درکارهای خیر شک و تردید نیت هایم را خراب می کند !

خدایا دلبستگی هایم پر بال و پروازم را بسته اند 
به تو پناه میبرم 

 

 

اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ اَفْرَطَ بى سُوءُ حالى وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى وَ قَعَدَتْ بى اَغْلالى

خدایا! بلایم‌ بزرگ شده و زشتى عالم از حدّ گذشته و کردارم خوارم ساخته و زنجیرهاى گناه مرا زمین‌گیر نموده

وَ حَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ اَمَلى وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها وَ نَفْسى بِجِنایَتِها وَ مِطالى یا سَیِّدى

و دورى آرزوهایم مرا زندانى ساخته و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش و امروز و فردا کردنم در توبه مرا فریفته

فَاَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ اَنْ لا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعائى سُوءُ عَمَلى وَ فِعالى

اى سرورم از تو درخواست مى‌کنم به عزّتت که مانع نشود از اجابت دعایم به درگاهت، بدى عمل و زشتى کردارم‌


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


هادی گفت:
یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم
خیلی به پول احتیاج داشتم
آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم
اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا امیرالمومنین ع نزدم
همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به سر شانه من زد و گفت
‌آقا این پاکت مال شماست.
برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده
او را نمی شناختم بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم.
هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم
پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است.
هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت:
حاج باقر، همه چیز دست خداست
من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم
خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته!
خیره شدم توی صورتش. من می خواستم او را نصیحت کنم
اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد
واقعاً توکل عجیبی داشت. او برای رضای خدا کار کرد
خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد.
بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند
اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می داد
یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای انجام کار پولی نمی گرفت

شهید محمد هادی ذوالفقاری 
کتاب پسرک فلافل فروش 

 

  

استاد فاطمی نیا :

اگر کسی بتواند یک نور که در این ماه کسب کرده است , حفظ کند و با معاصی از بین نبرد و به ماه رمضان سال آینده برساند , آثاری میبیند که باید نزد خود نگه دارد و قابل انتقال به غیر نیست 

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

گفتگوی با نمک از شهید حاج حسین خرازی 
به عنوان شیرینی دهه یپر خیر و برکت کرامت 

عید همگی مبارک 



روزدخترو میلادخواهر حضرت ثامن الحجج علیه السلام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
بردختران ایران اسلامی مبارک باد

این روزها یادی کنیم از دختران  عزیز , دُردانه های مدافعین حرم , شهدای عزیز مدافع
اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد!


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بعضی آدم ها خیلی زرنگن 
زود خودشون رو میرسونن
هرکجا باشن !
میدونن محرم زود خودشون رو میرسونن خیمه ارباب 
میدونن فاطمیه ست زود خودشون رو میرسونن پشت در سوخته 
میدونن رجب 
میدونن شعبان 
میدونن رمضان 
میدونن شب قدر 
در بسته باشه بازم اینقدر میشینن تا در باز بشه 
میدونن باید به مردم خدمت کنن بدون چشم داشتی خدمت میکنن 
میدونن باید به پدر و مادر احترام کنن با جون دل احترام میکنن




ولی همه این ها رو داشته باشی ولی حق الناس گردنت باشه و حق پدر و مادر 
هرچی بشینی پشت در بی فایده ست 
حالا از همین ساعت پاشو برای جبران 




حق الناس هارو جبران کنیم 
بیفاتیم به دست و پای پدر و مادر بگیم غلط کردیم حتی حتی حتی اگه اشتباه از ما نبوده
بعد این شب ها انقدر خدارو صدا کنیم 
بگیم غلط کردیم 
تا 
تا 
امضا بشه 


این شب ها شهادت نامه عشاق امضا میشه 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم 

-دیدید که میگن :طرف از همون اول هم شبیه شهدا بود؟!


روز ازل است ...

و بندگان در مقابل الله ایستاده اند ...

برگه ایی سفید را بین خلق الله توزیع می کنند 

دارند برگه ی سرنوشت هرکس را 

به دستان خودش می سپارند 

میان آن سفیدی فقط یک کلمه نوشته اند و می درخشد 

 در همان خط اول : شهادت ...

اما امضایش نکردند ، یعنی نمی کنند 

ماند برای دنیا ، ماند به اینکه چگونه زندگی کنیم 

 کدام مسیر را انتخاب کنیم..

خدایا

 کدام گناه ارزشش را دارد که این پاکی را آلوده کنم؟!


به دنیا  می آییم ...

بعضی ها ، خالص می مانند و کلمه شهادت از آن بالا تکان نمی خورد...

اما برخی ها (یکی خود من )قاطی دارند ، عوض می شوند 

رنگ می بازند ، آلوده می شوند و

 پی در پی کلماتی در ابتدای پرونده قرار می گیرد 

که کلمه شهادت را به پایین و پایین تر هل می دهند 

می رود و در آن آخرها برای خودش جایی پیدا می کند 

 گاه کور سویی از او هست و اکثر نیست ...

غیبت ، تهمت ، دروغ ، نگاه حرام ، حرف نادرست 


به یک بازگشت به عقب مقتدرانه احتیاج دارم/ی/یم ...

- هیچ وقت دیر نیست ...

این را شاهرخ ضرغام ها ، ثابت کرده اند 



ذاکر سیدالشهدا (ع) امید اکبری از اعضاء هیئت فدائیان حسین ع اصفهان در عملیات تروریستی خاش زاهدان به شهادت رسید



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

در طی مسیری به مقابل درب دانشگاه رسیدیم
درست در همان
موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد
هادی وقتی این صحنه را مشاهده کرد دیگر نتوانست تحمل کند!
به من
گفت: همینجا بمون... سریع پیاده شد و دوید به سمت درب اصلی دانشگاه
من همینطور داد میزدم: هادی برگرد، تو تنهایی میخوای چی کارکنی؟
 هادی... هادی...
اما انگار حر فهای من را نمیشنید. چشمانش را اشک گرفته بود
به
اعتقادات او جسارت میشد و نمیتوانست تحمل کند
همینطور که هادی به سمت درب دانشگاه میدوید یکباره آماج سنگها قرار گرفت
من ازدور او را نگاه میکردم میدانستم که هادی بدن ورزیده ای دارد و
از هیچ چیزی هم نمیترسد اما آنجا شرایط بسیار پیچیده بود
همین که به درب دانشگاه نزدیک شد یک پاره آجر محکم به صورت
هادی و زیر چشم او اصابت کرد
من دیدم که هادی یکدفعه سر جای خودش ایستاد میخواست حرکت
کند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روی زمین افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخید
و باز روی زمین افتاد
از شدت ضرب های که به صورتش خورد، نمیتوانست روی پا بایستد سریع
به سمت او دویدم هرطور بود در زیر بارانی از سنگ و چوب هادی را به
عقب آوردم
خیلی درد میکشید، اما ناله نمیکرد زخم بزرگی روی صورتش ایجاد
شده و همه ی صورت و لباسش غرق خون بود
هادی چنان دردی داشت که با آن همه صبر، باز به خود میپیچید و در حال
 بی هوش شدن بود
سریع او را به بیمارستان منتقل کردیم
چند روزی در یکی از بیمارستا نهای خصوصی تهران بستری بود
 آنجا
حرفی از فتنه و اتفاقی که برایش افتاده نزد
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخشهایی از صورت هادی چندین روزبیحس بود
شدت این ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتی
هادی لبخند میزد، جای این زخم بر صورت او قابل مشاهده بود
بعد از مرخص شدن از بیمارستان، چند روزی صورتش بسته بود به خانه
هم نرفت و در پایگاه بسیج میخوابید، تا خانواده نگران نشوند اما هر روز
تماس میگرفت تا آنها نگران سلامتی اش نباشند
بعدها رفقا پیگیری کردند و گفتند: بیا هزینه درمان خودت را بگیر، اما
هادی که همه هزینه ها را از خودش داده بود لبخندی زد و پیگیری نکرد
حتی یکی از دوستان گفت: من پیگیری میکنم و به خاطر این ماجرا و
بستری شدن هادی، برایش درصد جانبازی م یگیرم
هادی جواب او را هم با لبخندی بر لب داد!
هادی هیچ وقت از فعالیتهای خودش در ایام فتنه حرفی نزد، اما همه
دوستان میدانستند که او به تنهایی مانند یک اکیپ نظامی عمل میکرد

شهید محمد هادی ذوالفقاری , کتاب پسرک فلافل فروش 





امیرالمؤمنین (ع): 
الْفِتَنَ یَحُمْنَ حَوْمَ الرِّیَاحِ یُصِبْنَ بَلَداً...
 
این فتنه­ ها مانند بادها و طوفان ها هستند که
به شهر یا کشوری اصابت کرده و ایجاد نابسامانی می ­کنند!‌

+۹ دی کشتی نجات حسین(ع) بود
که به طوفان فتنه زد .  . .

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

انَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ﴾ الأحقاف: ١٣

راه را باید رفت،
ثبات قدم و استقامت یعنى همین؛ اینکه همه‌ى توجّهت به مقصد باشد و هیچ عاملى و هیچ مانعى نتواند تو را از مسیر منحرف یا در میانه‌ى راه متوقّف کند 
راه را باید رفت تا به مقصد رسید.. شیاطین دست به دست هم داده‌اند تا تو را از رفتن پشیمان کنند؛ نفْس هم بدش نمى‌آید با هزار عذر و بهانه‌ى به ظاهر منطقى و قابل قبول با شیطان همنوا شود
 اما دوست، از مقصد تو را مى‌خواند و راه را باید رفت..
براى رسیدن به دوست باید سختى راه را به جان بخرى.. پس تعلل نکن؛
 حتى اگر مَرکب طىّ طریقت را زدند، حتى اگر کسى در این مسیر تو را همراهى نکرد، حتى اگر از زمین و آسمان گلوله ریختند، راه را ادامه بده..
لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب، سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب.
. پایان این راه، شهادت است..

 

 
خبرنگار:خوشحالی اخوی،عملیات دیشب چطور بود؟
رزمنده:خیلی خوب شد
خبرنگار:حالت چطوره؟
رزمنده:خیلی خوبه،اول شب [دستم]قطع شده از مچ ولی با این [دستم]جنگیدم


راه ... میدانید رفقا
هنوز قدم اول که میگذاریم شروع میکنیم غر زدن ! دلمان هم که میگیرد واویلا 
چقدر شروع کردیم چت کردن یا تلفن رو برداشتیم از زمین و زمان گله کردیم ؟!
چقدر آه کشیدیم!
چقدر عصبانیتمان رو سر پدر و مادر خالی کردیم 
هنوز راه نرفته اینیم ؟!ادعایمان گوش عالم و آدم را کر کرده !

امشب شب جمعه ست 
شهدا میشود امشب کنار ارباب مرا نشان دهید بگید فلانی خیلی سخت تلاش میکند ولی خیلی زمین میخورد , ارباب می شود دعایش کنید و دستش را بگیرید 
میخواهد آدم شود ... عبد شود ... همین ...

 
  • سیــــده گمنــــام