رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

رفت و آمد هادی با منازل دوستان طلبه اش بیشتر شده بود
در این رفت و آمدها متوجه شد که بیشتر دوستان طلبه،
از خانواد ههای مستضعف نجف هستند
بسیاری از این خانواده ها در منازلی زندگی میکنند که از نیازهای اولیه محروم
این خانه ها آب لوله کشی نداشت با اینکه آب لوله کشی تا مقابل درب خانه آمده بود
اما آنها بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند
این موضوع بسیار او را رنج میداد برای همین به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت
دستگاههای مربوط به لوله کشی را خرید و چند روزی در مغازه ی یکی از
دوستانش ماند تا نحوه ی لوله کشی با لوله های جدید پلاستیکی را یاد بگیرد
هر چه را لازم داشت تهیه کرد و راهی نجف شد
حالا صبح تا عصر در کلاس درس مشغول بود و بعد از ظهرها لوله تهیه میکرد و
به خانه ی طلبه های نجف میرفت
از خود طلبه ها کمک میگرفت و منازل مردم مستضعف،
ولی مؤمن نجف را لوله کشی آب میکرد
خستگی برای این جوان معنا نداشت از صبح زود تا ظهر سر کلاس بود
بعد هم کمی غذا میخورد و سوار بر دوچرخ های که تازه خریده بود راهی
میشد و در خانه های مردم مشغول کار میشد
برخی از دوستان هادی نمیفهمیدند! یعنی نمیتوانستند تصور کنند که
یک طلبه که قرار است لباس روحانی بپوشد چرا این کارها را انجام میدهد؟!
برخی فکر میکردند که لباس روحانیت یعنی آهسته قدم برداشتن و ذکر
گفتن و دعا کردن و...
برای همین به او ایراد میگرفتند حتی برخیها به اینکه او با دوچرخه به
حوز ه می آید ایراد میگرفتند!
اما آنها که با روحیات هادی آشنا بودند میفهمیدند که او اسلام واقعی
را شناخته
هادی اعتقاد داشت که لباس روحانیت یعنی لباس خدمت به اسلام و
مسلمین به هر نحو ممکن

شهید هادی ذوالفقاری شهید مدافع حرم
کتاب پسرک فلالفل فروش


*این روزها تک تکمون یادمون رفته چه لباسی تنمون و باید چطور خدمت کنیم
لباس روحانیت
لباس مهندسی
لباس پزشک
لباس معلمی
دانشجویی و دانش آموزی
...


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

کنار یکی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم
تو جعبه های مخصوص،مهمات می گذاشتیم ودرشان را می بستیم
گرم کار،یک دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه،با چادری مشکی!
داشت پابه پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها
با خودم گفتم:حتماً ازاین خانم هاییه که می یان جبهه
اصلاً حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود
به بچه ها نگاه کردم
مشغول کارشان بودند وبی توجه می رفتند ومی آمدند،انگارآن خانم را نمی دیدند
قضیه، عجیب برام سؤال شده بود
موضوع،عادی به نظرنمی رسید کنجکاو شدم بفهمم، جریان چیست!
رفتم نزدیک تر، تا رعایت ادب شده باشد
سینه ای صاف کردم وخیلی با احتیاط گفتم:خانم!جایی که ما مردها هستیم،
شما نباید زحمت بکشید
رویش طرف من نبود به تمام قد ایستاد وفرمود:
«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمی کشید؟»
یک آن یاد امام حسین(ع) افتادم واشک توی چشمام حلقه زد
خدا بهم لطف کرد، که سریع موضوع را گرفتم وفهمیدم جریان چیست
بی اختیار شده بودم ونمی دانستم چه بگویم
خانم، همان طور که روشان آن طرف بود
فرمود:«هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش می کنیم»

کتاب خاک های نرم کوشک شهید عبدالحسین برونسی



* مدام با خود میگویم "
هرکس که یاور ما باشد "
دروغ چرا نیستم
عیدی میخوام عمه جان
اینکه کمک کنید یاور باشم نه سربار

عید همگی مبارک شرمنده دیر اومدم کتفم آسیب دیده بود

  • سیــــده گمنــــام