رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

مانده بودیم وسط میدان مین همه مجروح بودند و خسته
یه رزمنده ی زخمی چند متر آنطرف تر از من افتاده بود
دست و پایش را روی زمین می کشید
انگار دردش شدید شده بودبا آرنج خودش را کشید جلوتر
کم کم از من دور می شد فکر کردم می خواهد از میدان مین خارج شود
گفتم: « با این همه درد چرا اینقدر به خودت فشار می آوری؟
گفت:
« چند تا مجروح دیگر آنطرف هستند.من هم چند دقیقه بیشتر زنده نیستم
می خواهم قمقمه ی آبم را برسانم به دست آ
نها»

 


*وعده آب به حرم داد ولی حیف نشد ....


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

محل استقرار  بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان نزدیک چادر فرماندهی بود
در چادر بودم که از بیرون کسی مرا به اسم صدا زد
بیرون که آمدم آقا مهدی را جلوی چادر تدارکات بهداری دیدم
سرِ گونی نان خورد را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای خرده نان ها را می گشت
تا آخر قصه را خواندم
سلام کردم
جواب سلامم را داد و تکیه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت : 
_ برادر رحمان ! این نان را می توان خورد ؟
_ بله آقا مهدی ، می شود
دوباره دست در گونی کرد و تکیه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد ؛ 
_ این را چطور ؟
من سرم را پایین انداختم ، چه جوابی می توانستم دهم ؟
آقا مهدی ادامه داد :
 الله بنده سی پس چرا کفران نعمت می کنید ؟!
هیچ می دانی که این نان ها با چه مصیبتی از پشت جبهه ها به اینجا می رسد ؟!
هیچ می دانی هزینه هر نان از پشت جبهه به اینجا لااقل ده تومان است ؟!
چه جوابی دارید به خدا بدهید ؟

شهید مهدی باکری
کتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۲۶




آیت الله بهجت(ره):
چنان چه در اتاقی در بسته باشیم و بدانیم که قدرت بزرگی پشت در ایستاده و سخنان ما را، علیه یا له خود می شنود و ضبط می نماید و به موقع علیه ما به اجرا می گذارد، چقدر حال ما فرق می کند و مواظب سخنان خود می شویم؟ با این که آنها را نمی بینیم ، ولی علم داریم و می دانیم که پشت در هستند؛ پس چرا حال ما نسبت به امام زمان (عج) چنین نیست در انجام آنچه بر له یا علیه اوست؟ و با اهل سنت که چنین اعتقادی را ندارند، فرق نداریم؟!

امام زمان (عج) را ناظر اعمال خود بدانیم

*تو زندگی , تو کارهای اجتماعی , تو انتخابات ....
ما هنوز نتونستیم اونی باشیم برای نائبشون
بعد ادعا داریم منتظر واقعی هستیم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

می گفت هر کاری می خواهم بکنم اول نگاه می کنم
ببینم امام زمان (عج) از این کار راضیه؟
چه دردی از درد امام زمان (عج) دوا می شود ؟
می گفت اگر می بینید امام زمان (عج) از کاری ناراحت می شود
انجام ندهید


شهید محمد مهدوی





روزی امام زمان در مغازه عبدالکریم کفاش نشسته بودن که رو میکنند به عبدالکریم و میگویند:

عبدالکریم کفش های منو ببین نیاز به وصله دارن

عبدالکریم جواب میدن:آقا به روی چشم اما اجازه بدهید اول سفارش های مردم رو تموم کنم

بعد به کفش های شما برسم.

امام زمان برای بار دوم می فرمایند:عبدالکریم کفش های من نیاز به وصله دارن برام بدوزش.

بازم هم عبدالکریم همان پاسخ را میدهند.

برای بار سوم امام زمان می فرمایند عبدالکریم کفش های منو برام بدوز.

این بار عبدالکریم کفاش از جایش برمیخیزد و به جلوی آقا میره و آقا رو بغل میکنه و

محکم فشار میده و میگه آقاجان قربونت برم من که گفتم چشم اما اگه بار دیگه بگین

 همینجوری که تو بغلم گرفتمتون داد میزنم آی مردم بیاین که امام زمان اینجاست.

امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می فرمایند عبدالکریم اگه اینطوری نبودی هرگز به سراغت نمی اومدیم

کتاب روزنه هایی از عالم غیب / نویسنده:آیت اللَّه سید محسن خرازی

عبدالکریم کفاش ؛ پیرمرد کفاشی بود که وجود نازنین بقیه الله هر هفته

به مغازه او می آمدندروزی از او سوال کردند که اگر یک هفته نیایم چه می کنی ؟

عرضه داشت : آقا قطعا دق می کنم 

آقا فرمودند : اگر غیر از این بود نمی آمدم







  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

چند ساعتی مانده به عملیات «والفجر4»
هوا به شدت سرد، ابرهای سیاه، نم نم بارون
هوای دل بچه ها را غمگین و لطیف کرده و هر کسی در فکر کاری
یکی اسلحه اش را روغن کاری می کنه، یکی نماز می خواند
ذکر است و زمزمه و یک جور میقات
همه گرد هم می چرخند تا از همدیگر حلالیت بطلبند
بچه گنبد کاووس از لشکر 25 کربلا داره در بدر دنبال سربند یا زهرا(س) می‌گرده
میاد پیش ما دو نفر و من بهش گوش زد می کنم که
همه سربندها برای ما مقدس هستند
سید میرحسین می‌گوید: درست می گویی، آفرین
اما بدان که هر کسی به فراخور حال و دلش
ما سادات، عاشق مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) هستیم
من دیشب خواب عجیبی دیدم، آقا امام زمان (عج) باشال سبز رنگی به گردن
سربند یا زهرا(س) را بسته به پیشانی ام و بهم گفت:
سلام من را به همرزمانت برسان، بگو قدر خودشان را بدانند
من حالی غریب پیدا می کنم و اشک نم نم می چکد
بعد از هم جدا می شویم طولی نمی کشد که وقت رفتن می رسد
توی کانال نشسته ایم، زمزمه بچه ها بلند است و باران نرم نرم می بارد
سید میرحسین، سربندی از یا فاطمه زهرا(س) به پیشانی بسته و جلوی ستون
به سمت منطقه موعود عملیاتی پیش می رویم
ساعاتی بعد، رمز عملیات خوانده می شود و دیگر همه از هم جدا می شویم
جنگ سنگین می شود..

شهید سید میرحسین شبستانی




شهید سیّد مرتضی آوینی :
سربازان امام زمان (علیه السلام) از هیچ چیز ؛ جز گناهان خویش نمی هراسند


سخن آخر
حُر
دلش را شست و...
با امام زمانش دست داد!
نیمه شعبان !
قول دادیم مردانه یا مثل هرسال ...


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همیشه بعد از نماز صبح با حال و هوای خاصی دو رکعت نماز می خوند
نماز مستحبی زیاد می خوند، اما به این دو رکعت خیلی مقید بود
وقتی پرسیدم این نماز چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت
اصرار که کردم ، گفت : اگر قول بدی تو هم بخونی می گم
قول دادم و گفت : من هر روز این دو رکعت نماز رو می خونم،
اونم به نیت سلامتی و ظهور امام زمان علیه السلام

شهید سید علی حسینی




عارف گرانمایه و استاد بزرگوار حاج شیخ عبد القائم شوشتری دام ظله العالی می فرمودند:
آخر الامر گره ی کار به دست خود امام زمان(عج) باز خواهد شد و در آخرین شب غیبت کبری،حضرت مهدی(عج) پس از اقامه ی نماز عشاء درکنار خانه ی کعبه ،سر به سجده می گذارند و تا صبح ذکر «أمَن یُجیبُ المُضظَرّ إذا دَعاهُ وَ یَکشِفَ السّوء» را به طور مستمر می خواند.گویا قلب مبارک حضرت از این غیبت طولانی گرفته که تا اذان صبح این آیه شریفه را می خواند؛چرا که مضطر واقعی خود اوست.هنگام اذان صبح جبرئیل به خدمت حضرت می آید و سر مبارک حضرت را از سجده بر می دارد و می گوید:«ای حجت خدا،از این حالت ملائکه ی الهی به گریه افتادند،برخیز که خداوند دعایت را مستجاب و فرج را امضاء نمود.»

به نقل از کتاب شریف نوائب الدهور،علامه میر جهانی و بحار الانوار،ج51،


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بعد از تمام دوره آموزشی ، هنوز کار تقسیم ، شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد
ما بین بچه ها و به قیافه ها به دقت نگاه  می کرد و دو سه نفر من جمله من را
انتخاب کرد و به بیرون صف برد
من قد بلندی داشتم و به قول بچه ها:
هیکل ورزیده و در عوض ، قیافه روستایی و مظلومی داشتم
ما را عقب یک جیپ سوار کردند همراه یک استوار و رفتیم بیرجند
جلو یک خانه بزرگ و ویلایی، ماشین ایستاد. همان استوار به من گفت بیا پایین و
خودش رفت زنگ آن خانه را زد و بعد به من گفت :
تو از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی
هرچی بهت گفتند بی چون و چرا گوش می­کنی
پیر زن ساده وضعی آمد دم در و استوار به او گفت :
این سرباز رو خدمت خانم معرفی کنید...
خلاصه وقتی رفتم اتاق خانمبا احتیاط یکی دو قدم رفتم جلوتر
گفتم:یا الله!صدایی نیامد دوباره گفتم یاالله یاالله!این بار صدای زن جوانی بلند شد:
سرت رو بخوره! یاالله گفتنت دیگه چیه؟بیا تو! مردد و دو دل بودم
زیر لب گفتم:خدایا توکل بر خودت.، گوشه اتاق ، روی مبل
یک زن بی­ حجاب ، با یک آرایش غلیظ و حال به هم زن
درحالی که پاهایش را خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم؛ دیدم
تمام تنم خیس عرق شد پا به فرار گذاشتم. زن بی حجاب ،با عصبانیت داد می­زد برگرد بزمجه
پیر زن گفت: اگه بری می­کشنت ها عصبی گفتم: بهتر
از خانه زدم بیرون ، آدرس پادگان را بلد نبودم ولی هر طوری بود،آن روز پادگان را پیدا کردم
بعداً فهمیدم آن خانه، خانه یک سرهنگ بود
و من می­شدم خدمتکار مخصوص آن زن که همسر جناب سرهنگ طاغوتی و بی­غیرت بود
چندبار دیگر می­خواستند ببرنم همان جا ولی حریفم نشدند
۱۸ تا توالت تو پادگان داشتیم که در هر نوبت چهار نفر مامور نظافتشان بودند
به عنوان تنبیه یک هفته تنهایی همه توالتها را تمیز کردم
صبح روز هشتم یک سرگرد، آمد سروقتم ، گرم کار بودم که به تمسخر گفت :
بچه دهاتی ! سرعقل اومدی یا نه ؟ جوابش را ندادم
کفری تر ادامه داد: انگار دوست داری برگردی ویلا؟ عرق پیشانی ام را با سر آستین گرفتم
حقیقتا توی آن لحظه خدا و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کمکم می کردن
که خودم را نمی باختم. خاطر جمع و مطمئن گفتم:
«این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی
همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه،
ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه
با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم»
عصبانی گفت: حرفت همین؟
گفتم: اگه بکشیدم، اون جا نمیرم
بیست روز مرا تنبیهی همان جا گذاشتند
وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند، کوتاه آمدن و فرستادنم گروهان خدمات


شهید عبدالحسین برونسی , کتاب خاک های نرم کوشک




*چه راحت ماها پامون رو میزاریم تو دنیای مجازی تو صفحه های همچین خانم و آقایونی


این روزها واقعا حالم خرابه ... اینقدر که من شب و روز برای مریضی پدر ناراحت هستم از پا درنیومدم ولی جسارت و توهین به ساحت قدسی امام رضا علیه السلام رو نتونستم تحمل کنم
واقعا از پا دراومدم بعد دیدم نه ایشون به ساحت قطب عالم امکان بقیه الله هم جسارت داشتن

اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا رَحْمَانُ

خدایا لعنت کن کسانى را که نعمتت را دگرگون کردند،و پیامبرت را متهمّ نمودند،و آیاتت را منکر شدند،و امام برگزیده‏ات را ریشخند زدند،و مردم را علیه خاندان محمّد مسلط کردند،خدایا من با لعنت بر آنان و بیزارى از ایشان در دنیا و آخرت به تو تقرّب مى‏جویم اى مهربان

قسمتی از متن زیارت امام رضا


خاطره شهید برونسی رو برای این نوشتم که میخواستم از این روزهایی که بگم حرف از رضا خان
صحبت از رضاخان مطلب میخواستم بنویسم ولی گفتم از توان حوصله اتون خارج میشه
ان شالله پست بعدی
  • سیــــده گمنــــام