رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

یک روز بعد از تمام شدن کارها در اهواز، گفت: برو طرف یکی از کبابی ها
در دل خیلی خوشحال شدم
که بالاخره بعد از چند روز یک غذای گرم و درست حسابی می خوریم
حسین رفت داخل کبابی
برگشتنی مقدار زیادی کباب خریده بود
با خودم گفتم لابد به جز من، حسینمهمان های دیگری هم دارد که این همه خرج کرده
گفتم: این همه کباب خریده ای برای چه؟ زیاد می آید
گفت: نترس زیاد نمی آید.سوار ماشین شدیم
خودش نشست پشت فرمان
 تا به خود بیایم حسین به سمت یکی از محله های فقیر نشین اهواز راند
محله حصیر آباد در خانه ای نگه داشت
 یکی دو تا از کباب ها را لای نان پیچید در خانه را زد
 پسر بچه ای بیرون آمد. گفت بفرمایید نذری است
در آن روز حسین در خانه شاید چها ر پنج خانه دیگر هم سر  زد و
 به هر کدام از آنها هم یکی دو تا کباب داد
حالا فقط دو کباب مانده بود برای خودمان
رفتیم خانه حسین
حسین کباب ها را جلوی من گذاشت و خود را با نان و پنیر و سبزی مشغول کرد
هرچه اصرار کردم نخورد
می‌گفت به مزاج من نمی‌ سازد
مزاج معنوی اش را می گفت

شهید سید حسین علم الهدی

کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی، انتشارات هویزه، چاپ اول، ۱۳۹۴



یکی از علمای بزرگ می‌خواست ریاضت بکشد، از این راه شروع کرد. هوس کلّه پاچه کرده بود، هرچه نفسش می‌گفت کلّه پاچه، این هم می‌گفت: فردا پس فردا؛ حالا هوا گرم است، بگذار خنک شود چشم! یک وعده به نفسش می‌داد. دید رهایش نمی‌کند، رفت در یک شهری، عمامه و ابا و قبا را درآورد، یک پیراهن بلند پوشید. به کلّه پزی گفت شاگرد می‌خواهی؟ کلّه پز هم نمی‌دانست که این مجتهد است، آیت‌الله است
یک چند ماهی کلّه پاچه جلوی مشتری‌ها می‌گذاشت ولی خودش لب نمی‌زد، این ریاضت است. هی نفسش هجوم می‌آورد که یک لقمه از آن کلّه پاچه‌ها بخورد ولی خودش می‌کشید عقب. تا روز آخر دیگر ریاضتش تمام شد به اوستا گفت که من زن و بچه‌ام را مدتی است ندیده‌ام، اجازه بده من مرخص بشوم
اما  کله پز گفت حالا که داری می روی دلم می‌خواهد با دست خودت یک دست کله پاچه بکشی بگذاری من بخورم
آن عالم یک بشقاب زبان و چشم و چیزهای خوشمزه کله پاچه را کشید و مدتی هم نشست و اورا حین خوردن نگاه کرد و رفت
به این میگویند ریاضت شرعی  

منبع: کتاب بدیع الحکمة، حکمت 128 از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

سفره را انداختم حمید خیلی دیر کرد قبلا هم برای بیرون بردن زباله ها
چندباری دیر کرده بود در ذهنم سوال شد که علت این دیر آمدن ها چه میتواند باشد 
ولی نپرسیده بودم اما اینبار تاخیرش زیاد شده بود 
وقتی برگشت پرسیدم :
حمید آشغال ها رو می بری مرکز بازیافت سر خیابون این همه دیر میای ؟!
زیاد مایل نبود حرف بزند اصرار من رو که دید گفت :
راستش یه مستمندی معمولا سرکوچه می ایسته 
 من هربار که از کنارش رد بشم 
سعی میکنم بهش کمک کنم 
اما امشب چون پول همراهم نبود خجالت کشیدم که
 اون آقا رو ببینم و نتونم بهش کمک کنم
برای همین کل کوچه رو دور زدم تا از سمت دیگه برگردم خونه
که این مستمند رو نبینم و شرمنده نشم!

کتاب یادت باشد شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی به روایت همسر شهید


در بنی اسرائیل عابدی بود شب خواب دید، در خواب به او گفتند:
تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری
کدام یک را اول می خواهی چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار؟
او گفت : من عیال صالحه ای دارم، از او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟
از خواب بیدار شد
 رفت پیش عیالش و گفت: من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟
زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم
 شب بعد خواب دید و گفت: من چهل سال اول را در رفاه می خواهم
 از آن شب به بعد از در و دیوار برایش خیر و برکت می آمد
 به هر چه دست می زد طلا می شد
زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد، برایش خانه بخر، فلان جا بیمارستان ندارد، فلان جا مسجد ندارد، فلان پسر می خواهد عروسی کند، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد سَرِ چهل سال خواب دید به او گفتند: خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی

منبع: کتاب بدیع الحکمة، حکمت ۳۵ از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

غبار فتنه خوابید و حسین پس از چند شبانه روز بیخوابی 
با قیافه ای خسته به خانه آمد یک آلبوم بزرگ عکس زیر بغلش بود 
عکس های جوان های آش و لاش با سرو صورت های خونین 
چشمان از حدقه درآمده و بدن های چاقو خورده 
چندتارو که دیدم حالم خراب شد 
گفت : این بسیجی ها دستشون تفنگ نبود ! قمه و چاقو هم نبود ...
جرمشون دفاع از رهبری و نظام بوده که اینجور شدن 
گفتم حالا این عکسارو برای چی آوردی خونه ؟!
گفت میخوام به هرکس که گفت جمهوری اسلامی جواب اعتراض مردم با گلوله داد 
نشون بدم که برخورد ما با این ماجرا در اوج رعایت و رافت بود
 که بچه هامون اینطوری شدن 
برگشت گفت 
توی اتاق کنترل بحران از طریق دوربین های سر چار راه ,
تصویر یکی از این جون های بسیجی 
رو دیدم که چند نفر با چاقو و قمه دوره اش کردن و
یه عکس از حضرت اقا دادن دستش 
و گفتن پاره کن ! بسیجی عکس رو به سینه چسبوند 
اول زدنش و بعد یکی با قمه گذاشت وسط کمرش و قطع نخاع شد 

کتاب خداحافظ سالار خاطرات شهید حسین همدانی از زبان همسر بزرگوار ایشون 


♦رهبری , من به برجام خوشبین نیستیم 
دولت و مجلس تصویب میکنند !
♦رهبری , سند 2030 خیانت است و نباید امضا شود 
مجلس و دولت اجرا میکنند و بعد پالرمو امضا می شود !
♦رهبری , FATF نباید امضا شود 
مجلس و دولت تمام سعی خود را میکنند که به کنواسیون بپیوندند !
○بعد میگن همه چیز دست رهبریه !



  • سیــــده گمنــــام