رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳ مطلب با موضوع «ازدواج» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

با همه محبتی که من و حمید به هم داشتیم و صمیمیتی که بین ما موج می زد
ولی کنار بقیه رفتارمان عادی بود
هر جا که میرفتیم عادت نداشتیم کنار هم بنشینیم
می‌خواستیم اگر بزرگتری هم در جمع ما هست احترامش حفظ شود
این کار آنقدر عجیب به نظر می آمد که به خوبی احساس کردم
حتی برای فاطمه خانم سوال شده که چرا ما جدا از هم نشستیم
حدسم درست بود موقع برگشت حمید گفت میدونی آبجی فاطمه چی میگفت
از من پرسید مگه تو با فرزانه قهری چرا پیشه هم نمیشینید
گفتم  تو چه جواب دادی
حمید گفت به آبجی گفتم یه چیزهایی هست که حرمت داره
من و فرزانه با هم راحتیم ولی قرار نیست همیشه کنار هم بشینیم
بین خودمان اگر همدیگر را عزیزم,عمرم ,عشقم صدا می کردیم
ولی پیش بقیه به اسم صدا می کردیم
حمید به من می‌گفت خانوم من می‌گفتم حمید آقا
دوست نداشتیم و بقیه اینطوری فکر کنم که زندگی ما تافته جدا بافته از زندگی آنها است

 

گفت: از سوریه که زنگ میزنم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم. گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو "یادت باشه" من منظورت رو میفهمم. از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله هارا که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و باهمان صدای دلنشین چندباری گفت:یادت باشه، یادت باشه. لبخند زدم و گفتم یادم هست، یادم هست… 


شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی 

کتاب یادت باشد صفحه 90

 

 

 

میدونی رفیق جملات عاشقانه ای که برای همسرت تو پست و داستان و استوری ها
می نویسی قبل از این که همسرت بخونه اون رو چندین نفر خوندنش
مثل این میمونه که بخوای از دستفروش یک وسیله که هزاران عابر پیاده بهش دست زدن و کلی گرد و غبار خیابون روش رو نشسته رو به عنوان هدیه براش بخرید همین‌قدر ناخوشایند

رفیق قرار شد عاشقانه با هم زندگی کنید می دانیم مذهبی ها عاشق ترند ولی برای هم برای خدا در زندگی خلوت و خصوصی خودشان نه اینکه تمام عاشقانه های شان را جار بزنند و دلها را ....

حال ببین چطور در دنیای مجازی و واقعی مقابل چشم امام زمان و حضرت زهرا و شهدا با همسرت چطور رفتار میکنی ؟!

عاشقانه و خدایی و با اخلاص 
یا ریاکارانه و برای دل مردم و  نارضایتی امام زمان  (عج) ...


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

یک شب توی عالم خواب دیدم جوادم بهم گفت:
مــادرم شما شبـای جمـعه دیـگه ســـرمزار من نیاین . . .!
چون ما شب های جمـعه به کربــلا می رویم . . .
وقتــی شما می آیید حضرت ابــا عبدالله الحسین علیه السلام میفـــرمایند :
شـمــا بازگردید دیدار مادرتـــان واجــــب تر است..

از زبان مـادرشهیــد جــــواد خوانجانی

+بروید به امان خدا ...
من نشسته ام کنار , تمام عهدهایمان !
و شما هم به رسم رفاقت , گاهی نگاهی کنید به پشت سر ....
کربلا , شب جمعه , کنار ارباب برای ما هم دعایی بکنید 


+ دلم خیلی گرفته بود دنبال مطلب تو کتاب ها و مجلات میگشتم برای امشب
که شب زیارتی مهربان اربابمون آقامون هستش تا رسیدم به این روایت مادر شهید ,
رفقا احترام بالوالدین رو جدی بگیرید خیلیییی !!! +

باور کنید اون روزی که پدر و مادرم برای من دعا نکنند و از من راضی نباشن شدید مریض میشم
فقط یه روز مادر اخم کرده بودند اونم چی تمام حق برای من بود ولی من تند رفتم
جوری مریض شدم بیچاره مادر هول شد,
به جدم قسم تنها وقتی می تونید به جایی برسید و عاقبت بخیر بشید (حتی شهادت)
که پدر و مادر ازمون راضی باشن .......
از امشب بیایین رفقا عهد ببندیم که احترام پدر و مادر رو نگه داریم !
جلوشون هیچ وقت بی احترامی نکینم و مودب باشیم (حتی سعی کنیم پامون رو جلوشون دراز نکنیم)
هان ! چیه ! باشه بابا ! چه خبر میگی ؟ (همه رو بزارید کنار فقط و فقط چشم )
هر روز دست پدر و مادر رو ببوسیم
قبل از اینکه اون ها ازما بخوان یه کاری رو خودمون بلافاصله انجام بدیم
تا زمانی که بلد نباشیم احترام پدر و مادر رو نگه داریم نمیتونیم احترام پدر عزیزمون آقا امام زمان رو
نگه داریم نتیجه اش میشه با گناهانمون با بی ادبی هامون دل آقا رو میشکینم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الحیم

شب خواستگاری مادرش گفت: که ما فردا شب برای صحبت های آخر می آئیم
فردا شب که شد ساعت 8 شب آمدند
حاج علی مثل شب قبل با لباس فرم سپاه از منطقه آمده بود و من با ایشان توی اتاقی نشستیم و
با هم صححبت کردیم البته بیشتر او صحبت می کرد. خوب بخاطر دارم که گفت: هدف از ازدواج این است که سنت پیامبر و دستور اسلام را اجرا کنم در روش زندگی ما باید حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را الگوی خودمان قرار دهیم و شرایط زندگی من این گونه است ممکن است یک روز در کنار شما باشم و شاید تا آخر عمر نباشم و به این مسئله تاکید داشت و اینکه مرد انقلابم و زندگیم دست خودم نیست. کتاب ازدواج در اسلام را بمن داد تا مطالعه کنم و گفت: اگر با این شرایط من راضی هستی بسم ا... و اگر هم نه مشکلی نیست
واقعا تمام حقایق خودش را برای من گفت....

امروز 4 تیر سالروز شهادت سردار هور , شهید علی هاشمی


جبهه یعنی شـور یعنی عاشقـی
 شیـر مردی چـون علــــی هاشمـی



+ سراغش را دائم میگرم و جویای حالش هستم .... نگرانش هستم
کمی به گذشته بر میگردم , فقط حدود یک سال پیش ....
با شوق فراوان از مراسم عقد و عروسی و دو سرویس طلا میگفت , از عشق میگفت
میگفت چندسالی با هم دوست بودیم , خوب همدیگر را شناختیم ,
به اجبار و با اصرار و با جلوی پدر و مادر ایستادن بالاخره آن ها را راضی میکند که آن ها راضی به این ازدواج شوند ...
میگفت اول باید عاشق شد بعد ازدواج کرد , آنقدر گفت و گفت که بغل دستیم برگشت به من گفت :
فکر میکردم این کارها عاقبت نداره ولی فکر کنم اشتباه فکر کردم ....
حالا بعد یک سال شنیدم راه پله های دادگاه را بالا پایین می روند ... طلاق .
رفیق 21 ساله ام به ناراحتی اعصاب دچار شده و این ناراحتی به اعصاب دستانش آسیب وارد کرده و لرزش دست گرفته ...
و مادر بیچاره او به فشار خون مبتلا طوری که فشار به 20 هم میرسد
دو سرویس طلا فقط برای یک هفته بوده بعد یک هفته به مادر پسر تعلق میگیرد ,
در مدت این چندسال دوستی , خبر نداشته که مرد رویاهای او دست بزن داشته و شکاک هستش
بهتر است چیز بیشتری نگویم , حتی نوشتنش حالم رو بد میکنه
یکی اینطور خودش انتخاب میکند
و دیگری کار را به خدا واگذار میکند و با خدا معامله میکند ... یادتان که هست ؟ (+)
و یکی دیگر هم هست از شهدا کمک میگیرد شهدارا واسطه میکند از امام زمان کمک میگیرد
و حالا هم خودش و هم همسرش هردو خادم الشهدا هستند

به خدا اعتقاد داریم ولی اعتماد نداریم


  • سیــــده گمنــــام