رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

شهدا؛
با امام زمان، با خدا
رابطه‌شون
خودمونی بود..

 

 

خوب نگاه کنید 

 

آیت‌الله بهجت (ره) :

چرا به این معرفت نرسیده‌ایم

که هرحرفی مـیزنیم قبل از این که ما بشنویم به گوش امام زمان مـی رســد اگر این‌ مطلـب را درک کردیم

حضور و غیاب حضـرت برای ما یکسان مـی شود

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

گوشی سید , دست همه بچه ها چرخید
همه می رفتیم تو گالریش رو نگاه می کردیم
سید چیزی نمی‌گفت جوری برخورد کرده بود که
همه بچه ها باهاش احساس راحتی می کردند
به قول خودمانی باهاش ندار بودیم
سید شروع کرد از مضرات فضای مجازی صحبت کرد
و اینکه از این گوشی اگر درست استفاده نشود وسیله ای می شود برای
دور شدن ما از اهل بیت و شهدا و بعد رو کرد و گفت
بچه ها شما گوشی من را دیدید کدومتون حاضرید
گوشیتون رو بدید به من تا من هم گالری گوشیتون رو نگاه کنم؟!
اغلب بچه ها چهره هاشون سرخ شد
سید تا این فضا را دید گفت من خدای نکرده به شما سوءظن ندارم
نمیگم تو گوشیتون چیزی هست اما حواستون جمع باشه
اسیر دست شیطان نشید
یک گام اگر به سمت شیطان حرکت کنید
به همان اندازه از خدا و اهل بیت علیه السلام
دور شدید و این آغاز سقوط انسان....

شهید مدافع حرم میلاد مصطفوی 
کتاب مهمان شام صفحه 38

 

 

حاج‌آقاپناهیان‌میگفتند:
آقا امام‌زمان صبح به عشق شما چشم باز میکنه
این عشق فهمیدنی نیست...!
بعدما صبح که چشم باز میکنیم
بجای عرض ارادت به محضر آقا , گوشی هامون رو بررسی میکنیم!

 

+ از فالو کردن پیج های بیهوده مان چه خبر ؟!
از عکس ها و فایل هاییی که ذخیره کردیم 
از دایرکت هامون چه خیر که به فلان آقا پیام دادیم 
از صفحات نا به جایی که لایک کردیم 
گوشیم رو میتونم بدم دست آقا و شهدا ...!
راستی 
راستی 
امروز چقدر برای آقا وقت گذاشتیم ! چند دقیقه باهاشون صحبت کردیم ؟

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم 

نماز شب آدم رو با ادب و با اخلاق میکنه 
و اخلاق حسنه بهش میده 
آنوقت خدا می شه استاد اخلاقش 
وقتی هم خدا بشه معلم اخلاق انسان , همه چیزش رو درست میکنه 
و کارش رله میشه 
به خدا نماز شب زمین و آسمان رو به هم می دوزه 

شهید کاظم عاملو 

 

از ته دل، تو سیاهیِ این دلِ شب، برا هم دعا کنیم؟
دلمون، سینه‌مون، میسوزه آخدا..
می سوزه!
یه غمِ همیشگی،‌ مهمونِ سینه‌مون 
چنگ انداخته به گلومون!
مثلِ عباسِ آژانس‌شیشه‌ای
دلم میخواد بگم؛
گولوم مِسوزه حاجی..

 

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء....

 

 

شهادت یک واژه و راهِ 
تمام نشدنی است ...
و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد
و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت 
و اما هر آرزویی بهایی دارد 
بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند
و ما با جان ...
و جان دادند ، آدم شدن می‌خواهد 
خالص و مخلص شدن می‌خواهد ...
سختی و درد کشیدن می خواهد !
و همه ی اینها ...
رفاقت با امام زمان را می‌خواهد!
و زیر قول ، نزدن هایمان را می خواهد 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

احساس کردم در کنار پیکرم ایستاده ام دو فرشته از سوی خدا آمدند
گفتند نگران هیچ چیزی نباش می‌خواهیم به بهشت برویم
من همراه آنها رفتم در آسمان شاهد بودم که دیگر شهدا هم مانند من
به بالا می‌آیند ما به جایی رسیدیم که ملائک دسته دسته به استقبال ما آمدند
یکی از ملائک رو به من کرد و گفت
بهشت برزخی شما با قصرها و حوریه ها و نعمت های فراوان منتظر شماست
و با دست اشاره کرد و جایی را نشان داد
زیبا !!! آنقدر که قابل توصیف نیست اما به آن ملک گفتم
ما اگر بهشت می خواستیم اگر دنبال قصر و باغ و حوریه بودیم
که همان تهران می‌ماندیم به ما بگویید مولای ما حسین علیه السلام کجاست
مادرمان حضرت زهرا سلام الله کجاست 
شهدایی که مانند من تازه به آسمان آمده بودند همین عبارت را تکرار کردند
یکی از ملائک گفت همه شهدا قبل از شما نیز همین را گفتند
شما همگی مثل هم هستید ,اشاره کرد که از آن سمت بروید
ما وارد جایی شدیم که با هیچ یک از فضاهای دنیا قابل مقایسه نیست
شهدا همگی جمع بودند بالای مجلس چیزی شبیه منبر قرار داشت
آقا اباعبدالله علیه السلام بر فراز منبر بود و
تمامی شهدا محو جمال مولایشان بودند
در کنار ایشان حضرت علی اکبر و حضرت عباس ایستاده بودند
و با ورود هر شهید به استقبالش می رفتند
یکی از زیباترین صحنه ها زمانی است که حضرت عباس علیه السلام
به استقبال شهدا می‌رود و آنها را در آغوش می‌گیرد
آقا و مولای ما حضرت اباعبدالله سخن می‌گفتند
و همه غرق در عظمت و جمال ایشان بودند بعد هم آقا به ما می فرمودند
برای من از خاطرات جبهه بگویید
هر بار یکی از شهدا برای آقا صحبت می‌کند دیروز نوبت من بود
من برای آقا از شلمچه گفتم عرض کردم خیلی از رفقای ما همراه ما با ما بودند
اما شهید نشدند برخی هم نتوانستند یا نشد که با ما در جبهه باشند
مولا و آقای ما فرمودند اگر در مسیر شما ثابت قدم باشند آنها نیز بقیه شهدای من هستند

 

شهید محمود پیر بداغی 
کتاب بازگشت قسمت هفتم " مقام شهادت "

 


یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة

 

اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا که مارو از مهدی زهرا عجل الله و حسین سلام الله جدایمان کرده 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

برای شهیدشدن شب ها نماز امام زمان(عج) می خواند
در خواب دیدمش، پرسیدم که کمتر پیش ما میای
گفت: این جا کار زیاد داریم
گفتم چه کار میکنید؟
گفت از این بالا نگاه میکنیم، هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش می کنیم
گفت الآن تو چی میخوای
گفتم این مسئله قبر هنوز برای من حل نشده است
گفت بیا تا برات حلش کنم
توی خواب من را بالای یک قبر برد و پاهایش را دو طرف قبر گذاشت
گفت کف قبر رو نگاه کن,با انگشت کف قبر رو مثل کشویی کنار زد و نوری بیرون زد
آن نور طوری بود که دستش که داخل نور بود طرف دیگر دستش هم نورانی بود
بعد ها در روایات این ویژگی ها را برای نور های عالی قیامتی دیدم
این خواب اینقدر برای من تاثیر داشت که عاشق قبر شدم

شهید محسن زیارتی 

 


اگه‌ قاطی‌ بشی
رفیق‌ بشی
دوست‌ بشی
با‌ امام‌ زمان‌ خودمونی‌ بشی
پشت رودخونه‌ی‌ چه کنم‌ چه‌ کنمِ زندگی
رشته‌ی دلت‌ دست آقا‌ باشه
آقا خودش‌ عبورت‌ میده...

 "حاج حسین یکتا "

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

با همه محبتی که من و حمید به هم داشتیم و صمیمیتی که بین ما موج می زد
ولی کنار بقیه رفتارمان عادی بود
هر جا که میرفتیم عادت نداشتیم کنار هم بنشینیم
می‌خواستیم اگر بزرگتری هم در جمع ما هست احترامش حفظ شود
این کار آنقدر عجیب به نظر می آمد که به خوبی احساس کردم
حتی برای فاطمه خانم سوال شده که چرا ما جدا از هم نشستیم
حدسم درست بود موقع برگشت حمید گفت میدونی آبجی فاطمه چی میگفت
از من پرسید مگه تو با فرزانه قهری چرا پیشه هم نمیشینید
گفتم  تو چه جواب دادی
حمید گفت به آبجی گفتم یه چیزهایی هست که حرمت داره
من و فرزانه با هم راحتیم ولی قرار نیست همیشه کنار هم بشینیم
بین خودمان اگر همدیگر را عزیزم,عمرم ,عشقم صدا می کردیم
ولی پیش بقیه به اسم صدا می کردیم
حمید به من می‌گفت خانوم من می‌گفتم حمید آقا
دوست نداشتیم و بقیه اینطوری فکر کنم که زندگی ما تافته جدا بافته از زندگی آنها است

 

گفت: از سوریه که زنگ میزنم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم. گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو "یادت باشه" من منظورت رو میفهمم. از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله هارا که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و باهمان صدای دلنشین چندباری گفت:یادت باشه، یادت باشه. لبخند زدم و گفتم یادم هست، یادم هست… 


شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی 

کتاب یادت باشد صفحه 90

 

 

 

میدونی رفیق جملات عاشقانه ای که برای همسرت تو پست و داستان و استوری ها
می نویسی قبل از این که همسرت بخونه اون رو چندین نفر خوندنش
مثل این میمونه که بخوای از دستفروش یک وسیله که هزاران عابر پیاده بهش دست زدن و کلی گرد و غبار خیابون روش رو نشسته رو به عنوان هدیه براش بخرید همین‌قدر ناخوشایند

رفیق قرار شد عاشقانه با هم زندگی کنید می دانیم مذهبی ها عاشق ترند ولی برای هم برای خدا در زندگی خلوت و خصوصی خودشان نه اینکه تمام عاشقانه های شان را جار بزنند و دلها را ....

حال ببین چطور در دنیای مجازی و واقعی مقابل چشم امام زمان و حضرت زهرا و شهدا با همسرت چطور رفتار میکنی ؟!

عاشقانه و خدایی و با اخلاص 
یا ریاکارانه و برای دل مردم و  نارضایتی امام زمان  (عج) ...


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

محسن از در پادگان پیاده می رفت سمت زرهی؛
ولی من با ماشین داخل پادگان تردد میکردم
یکروز صبح زیر باران جلوش ترمز زدم که سوار شودگفت :میخوام ورزش کنم
فردایش باز بوق زدم که بپر بالا گفت:میخوام ورزش کنم
دفعه ی بعد سرش را آورد داخل پنجره و گفت :ممد ناصحی!این ماشین بیت الماله
تو داری باهاش میری موظفی،اگر می خواستن برای منم ماشین میذاشتن
گفتم این ماشین مال رده هاست،ما که نمیخوایم بریم بیرون
محسن گفت آدم تو همین چیزای خُرد مدیون میشه خوب شدن از
همین جاهاست که اگه رعایت نکنی هر چی هم زور بزنی آدم نمیشی!
سرش را از پنجره دزدید
آدم با این کارا صُمُ بُکمُ عمیُ میشه
یعنی چی!؟
یعنی خدا به دهن و گوشت مهر میزنه و دیگه به راه راست هدایت نمیشی
تلاش هم میکنی اما نمیشه

مدافع حرم شهید محسن حججی
کتاب سربلند صفحه 146

 

از آیت الله العظمی بهاالدینی پرسیدند: برای خودسازی چه ذکری بگوییم؟
فرمودند : روزی چندین بار به خودتان بگویید: چقدر خوب میشه اگه من خوب بشم
بیا برای دل امام زمان (عج) و ظهورش ترک گناه را از خودمان شروع کنیم

 

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین
 

دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم
در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند
دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و
دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند،
همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س)
برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم
دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود
حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم
ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد
به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!»

شهید مدافع حرم نوید صفری

 

 

زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد. و بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش ان شاء الله شرمنده شما نباشم

از دست نوشته های شهید عزیز

از امروز تا اربعین با کمک خدا میتونیم زیارت عاشورا رو چهل روز بخونیم

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید مصطفی صدرزاده !
تاریخ 1365/6/19 شوشتر (استان خوزستان) به دنیا اومدن
بچه سوم خانواده بودن و تا سن 11 سالگی خوزستان زندگی میکردن
و بعدش بمدت 2سال
به دلایل خاص به مازندران رفتن و بعد از اونجاهم اومدن شهریار
شهید بعد از مدتی زندگی تو شهریار با
سجاد عفتی ( شهید مدافع حرم ) و محمد آژند (شهید مدافع حرم ) رفیق شد
رفاقتی که تا بهشت ادامه داشت

مزار این سه تا رفیق کنار هم تو شهریارهستش (از این رفاقتا واستون آرزو می کنم )

تو فتنه 88 دوبار مجروح شد , دو سال و نیم هم تو درگیری های علیه تروریست های تکفیری
برای دفاع از حرم حضرت زینب سوریه بود و طی این مدت 8 بار مجروح شد

 


 

اونموقع که بحث دفاع از حرم داغ بوده و بسیجی ها رو میفرستادن
آقا مصطفی چون دوتا بچه داشت
بهش اجازه نمیدادن بره !
ولی کسی که عاشقه بالاخره یه راهی پیدا میکنه !آخرشم بالاخره بعنوان
نیروی افغان با اسم سید ابراهیم تونست راهی سوریه بشه

 

 

 

29 ساله بود و 94/8/1 همزمان با تاسوعای حسینی به شهادت رسیدن
این کلیپ بالا هم چند روز قبل شهادت

 

 


 

اما امروز روضه زیاده برای گفتن و شنیدن

 

شهیدی که دوست داشت مثل حضرت عباس شهید بشه

فقط همینقدر بگم که با موشک ضد تانک زدنش


و دقیقا مثل حضرت عباس دو چشمش , و دستاش ...
 


شهدای تاسوعای حسینی
شهید سجاد طاهرنیا - شهید مصطفی صدرزاده -شهید پویا ایزدی -شهید روح الله طالبی اقدم- شهید حجت اصغری - شهید امین کریمی - شهید ابوذر امجدیان - شهید محمد ظهیری - شهید حسین جمالی- شهید سید محمد حسین میر دوستی - شهید روح الله عمادی



 

  • سیــــده گمنــــام