رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

چادر لباس رزم است
رزم با نَفْسْ , رزم با بی حیایی , رزم با بی حجابی ...
لباس رزم که عاشقانه ندارد .. میشود عاشقانه دوستش داشت
اما کسی برای لباس رزم عاشقانه نمیگوید !
لباس رزم نشانه است رجز دارد و جهاد !
مثل چفیه ی آقا
آن وقت اگر تاب آوردی و فاطمی ماندی شیرینی اش را با هیچ مدل و برند و مارکی عوض نخواهی کرد .
لشگری که لباس دشمن را تنش کند هرقدر هم پاک و وفادار و صادق باشد فرمانده را دلسرد میکند
راستی
شهدا , سنگینی چادر مشکی از کوله های شما بیشتر نیست !
یاری مان کنید

+ یادداشت یک دختر خانم روی تابوت یک شهید


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بانــــــو
امروز در آسمان وِل وِلــه ایی به پا کردی...
هنوز هم فرشته ها به تو مات و مبهوت نگاه میکنند
"تو" چگونه تمام واژه های زیر را به این زیبایی در کنار هم قرار دادی!؟
آفــــــتــــاب...
دهــــان روزه...
گــرمـای چـــهـل درجـه...
حــجــاب...
و عـــشـق...

شاید تا به امروز باورشان نمیشد "اشرف مخلوقات" یعنی چه؟



+ هوا گرم شده و تو در زیر چادر مشکی ات عرق میریزی
نه برای انکه مبادا در اتش دوزخ بسوزی ,برای اینک خدایت خوشش بیاد و به ملایکه بگوید
ببینید این همان کسی ایست ک به خلقتش به خود افرین گفته ام...



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

عملیات رمضان شروع شده! +
نبرد انسان با نفس !
و مثل آن روزها شعار همیشگی: جنگ جنگ تا پیروزی
و قصد  خداوند  پیروزی توست در نبردی که برایت آسانش کرده.. .
پیروزی بر دشمنی تشنه و گرسنه , پس بر تو باد ظفر ، در جهادی اکبر 



+
شاید اجل تو در کمینت باشد شاید لحظات واپسینت باشد
پس قدر بدان، برای خود کاری کن شاید رمضان آخرینت باشد..

+ یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند همتا نشود با عطشِ خشکِ دهانِ علی اصغر (ع)

+ ملائک چطور می خواهند حساب کنند ثواب چادری های ماه رمضان امسال را

+ اگه توی پست ها و یا کامنت ها و یا بحث هایی که با بعضی از دوستان داشتیم، چیزی گفتم که ناراحت شدند؛
و یا اگه وقت باارزشتون رو صرف مطالعه ی وب بنده ی حقیر کردید؛ و یا اگه در نوشتن مطالب کوتاهی کردم و یا...،
عاجزانه ازتون میخوام که حلالم کنید

و همچنین ازتون میخوام برام دعا کنید تا از این ماه عزیز , ماه مهمانی خدا استفاده ی لازم رو بکنم
عاجزانه ازتون التماس دعا دارم

+ اسم همه شما رو تو یه ورق کوچک نوشتم , یادتون میاد مثل مشهد !
همونی که هرجای حرم میرفتم اسمتون پیشم بود تکتک اسمتون رو برای آقا میخوندم ....
دعای توسل کاغذ دستم بود !
حالا اسم همه شما بزرگواران رو نوشتم , خیالتون راحت ....
قراره دم افطار , هرجایی که رفتم , این کاغذ همراهم باشه ...
اسم تک تک شما رو بخونم , دعا کنم , به یادتون باشم , هر لحظه خوبی که باشه
من از این کار همیشه جواب گرفتم مثل اون روزی که دلم گرفته بود یکی از دوستان از کربلا زنگ زد
گفت نمیدونم چرا یه هو امدی جلو چشم
یا دوست دیگه ام حرم حضرت معصومه زنگ زد گفت همین الان دعات کردم در حالی نمیدونستم اصلا این ها رفتن زیارت ,
من همیشه به یاد دوستانم هستم , خدا همیشه بهترین جاها به یاد من هست

اگه کسی رو از قلم انداختم بگید بنویسم (رو دوتا + کلیک کنید )
+       +

ببخشید اگه کیفیت دوربین خوب نیست


  • سیــــده گمنــــام

کاش مثل او بودیم ...
کاش
موقع سوار شدن به تاکسی ,
راننده میگفت اول حجاب , اگر رعایت نمیکنید نمیتوانید سوار شوید
موقع خرید
مغازه دارها میگفتند تا موقعی که اینگونه بد حجاب هستید نمیتوانید خرید کنید
در اداره
حق نداریم مسائل شما رو رسیدگی کنیم تا زمانی که حجابتان را رعایت نکنید
در دانشگاه
محل کسب علم است با  حجاب باید بود و اگرنه ثبت نام صورت نمیگیرد
کاش همه جا شعار ما این بود :

ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است    ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

ما اشتباه کردیم , ما مثل آزاده بزرگوار مهدی طحانیان جرات نداریم و نداشتیم .
سکوت کردیم در برابر این ننگ و
در مقابل بی حجابی سکوت کردیم
آقا مهدی را بارهای دیده ایم در تلویزیون , مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، دربرابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند و همرزمش علیرض ارحیمی شعررا خواند:ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است , ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

 

 

یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه، خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند.
محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم،
پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره.
دختر با عصبانیت گفت: حسابت رو می رسم ها!
محمود هم خیلی محکم گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن.
تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش.
محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم.
حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود.
خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم.
بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.

شهید محمود کاوه
 
رفتار شهدا رو میبینیم، عکس شهدا عمل می کنیم

 
  • سیــــده گمنــــام