رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعا» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم
 

با حسین برای شناسایی رفته بودیم، وقت نماز شد
 حسین نمازش را با صوتی حزین و قلبی مطمئن خواند
بعد به نگهبانی ایستاد و من نماز خواندم
در قنوت نمازم از خدا خواستم تا یقینم را زیاد کند
نمازم که تمام شد، دیدم حسین با خنده از من پرسید:
«می‌خواهی یقینت زیاد شود؟»
گفتم: بله
با همان لبخند گفت: «چقدر؟»
گفتم: «زیاد»
گفت: «گوشت را روی زمین بگذار و گوش کن!»
بلافاصله همین کار را کردم
به گوش شنیدم که زمین نصیحتم کرد و گفت:
«نترس! عالم عبث نیست و کار شما هم بیهوده نیست
ما هر دو عبد خداییم در دو شکل و دو لباس. سعی کن خدا را ناراضی نکنی ...»
سرم را برداشتم
شهید عالی گفت: «یقینت زیاد شد؟»

شهید حسینعلی عالی


مجله  آشنایی با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹-۱۳۶۷) 

 

 

فرازی از وصیت‌نامه:

خداوندا: می‌خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرین قطره خون راه آن‌ها را ادامه دهم. می‌خواهم همچون دوستانم به سوی آن ستاره‌ای که نور امید به من بخشیده پر بکشم. خداوندا: من نه بهشت می‌خواهم نه شهادت، من ولایت می‌خواهم، ولایت مولا علی (علیه‌السلام)، مرا به ولایت مولایم علی (علیه‌السلام) بمیران و آن جناب را در شب اول قبر به فریادرسی من برسان

 

+تو این شب ها چه دعایی قراره بکنیم ؟! خوب فکر کنیم 
 

التماس دعا

 

 

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

مرحوم آیت الله احمدی میانجی می گفتند:
هرکس بعداز هر نماز واجب یک دعای مستجاب دارد
که بهترین دعایی که جا دارد هر روز بعدنماز گفته شود دعا برای عاقبت خیر شدن است.
 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً



در بنى اسرائیل عابدى بود به نام برصیصا.مدت طولانى خدا را عبادت کرد تا به جایى رسیده بود که او را مستجاب الدعوه مى خواندند.مردم براى درمان دیوانه ها و مریضهاى خود به او مراجعه مى کردند و او هم بیماران آنها را درمان مى کرد.روزى از روزها دخترى مریض شد. برادران او آن دختر را پیش عابد آوردند تا دعا کند و او شفا یابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پیش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شیطان ، عابد را وسوسه کرد که اى عابد! این دختر زیبا در دستان تو است و کسى غیر از تو و او در این جا نیست.این قدر او را وسوسه کرد تا عابد را به زنا وادار است .
شیطان به او پیشنهاد کرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند کشت . اگر مى خواهى از آن رهایى یابى ، دختر را بکش و او را دفن کن . عابد هم ، همین عمل را انجام داد. آن ملعون بعد از این قضیه رفت و به برادران دختر گفت : چرا نشسته اید! عابد با خواهر شما زنا کرده و بعداو را کشت و دفن کرد. جاى قبر او را هم نشان داد. این خبر پخش شد تا به گوش مردم رسید. آمدند پیش عابد، او هم اقرار به گناه خود کرد. عابد را دست گیر کردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار کشیدند، شیطان در برابر او نمایان شد و گفت : اى برصیصا! اگر مى خواهى از این معرکه خلاصى یابى ، باید به آن چه مى گویم ، به فرمان من باشى ! آیا حاضرى قبول کنى ؟ عابد گفت : بلى قبول مى کنم بگو , شیطان گفت : به من سجده کن ، عابد گفت : من که بالاى دارم ، چگونه تو را سجده کنم ؟گفت : با اشاره هم اگر سجده کنى من قبول دارم . عابد بدبخت با اشاره سجده کرد و به خدا کافر شد. در همان حال هم از دنیا رفت


+ ای خدای شهیدان؛
سرنوشت ما را چیزی جز شهادت قرار مده بحق حضرت زهرا


  • سیــــده گمنــــام