آخرین سال حضورش در اربعین بود که یکی از دوستان برای وداع به محضر ایشان رسید.
او میخواست برای زیارت اربعین عازم کربلا شود. آمده بود تا ضمن خداحافظی دستورالعملی بگیرد.
من نیز در محضر استاد بودم. تا شنید که او مسافر کربلاست، منقلب شد.
با افسوس، آهی از نای جان برآورد و یاد سالهایی کرد که مقیم نجف بوده و
در چنین ایامی پیاده به سوی حرم امام حسین (ع) میشتافت.
به راهپیمایی اربعین و آثار معنویاش سفارش کرد و در ضمن گفتههایش
به خاطرهای از گرفتن حاجت از این قدرت نمایی شیعی اشاره کرد:
«یک سال از طریق کنار شط به کربلا میرفتیم. این طریق دوبرابر مسافت جاده،
امّا با صفا بود، من و مرحوم آقا سیدعبدالهادی (شیرازی) جلو میرفتیم و
تعدادی از طلاب و معاریف هم پشت سر ما در حرکت بودند. ت
قریباً یک ساعت به غروب بود که در راه، زنی از عشایر جلوی ما را گرفت و
برای پذیرایی و استراحت به درون مهمان خانهاش (که مُضیف مینامند) دعوت کرد.
آقا سیدعبدالهادی که اهل نجف هم بود، تشکر کرد (تا بتوانیم راه بیشتری طی کنیم).
امّا آن زن اصراری بیاندازه کرد. وقتی ایشان دوباره نپذیرفت، عصبانی شد و شروع به پرخاش کرد!
زن عرب ناگهان و درحالیکه عصبانی بود، مرا بغل کرد تا به زور به سمت مُضیف ببرد و
شوهرش را هم به کمک صدا زد!»
استاد درحالیکه چهرهاش گلگون و برافروختهتر شده بود،
ادامه داد: «بالاخره چارهای نبود و با همراهان به مُضیف آنها رفتیم که با سَعَف و نی ساخته بودند
و خیلی هم کوچک بود؛ بهطوری که مجموع ما که حدود ۲۰تا ۲۵نفر بودیم،
شب به سختی خوابیدیم.
به هر حال شوهر آن زن دلیل اصرارشان را که یک نذر بود توضیح داد و گفت:
ما چندین سال است که ازدواج کرده ولی بچهدار نشدهبودیم.
پارسال به کربلا رفتم؛ به حرم (حضرت) عباس؛ و به او گفتم: اگر در سال بعد بچهدار شویم،
زائرانِ برادرت را پذیرایی میکنم و حالا بچهدارشدهایم. آن مرد رفت و نوزادشان را آورد و ما دیدیم.
آن زن و شوهر خیلی هم فقیر بودند. یک گوسفند بیشتر نداشتند.
آن مرد همان گوسفند را هم ذبح کرد و درسته پخت و سرسفره آورد...».
آن پیر فرزانه که سخت دگرگون شده بود، سال بعد به اصرار ما برای سفر به عتبات آماده شد،
همه مقدمات نیز انجام شد، اما ناگهان پیغام داد که:
«منم که دیده به دیدار دوست کردم باز».
او رفت و اینک همه ما در هر گامی که برای زیارت اربعین به سوی کربلا برمیداریم،
به یاد او هم زمزمه میکنیم که:
«اَلسَّلامُ عَلی وَلِیالله وَ حَبیبِهِ؛ اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِالله وَ نَجیبِهِ؛
اَلسَّلامُ عَلی صَفِیالله وَ ابْنِ صَفِیهِ؛ اَلسَّلامُ عَلی الْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ؛
اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ...»
دکتر محسن اسماعیلی
عضو حقوقدان شورای نگهبان
منبع:حج
211008