رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

بسم رب الشهدا

نشسته ام کتاب "پایی که جاماند " را میخوانم ، میرسم به این خاطره :

شنبه 18 تیر ماه 1367-بغداد -زندان الرشید

از میان پنج مجروحی که از زندان شماره یک الرشید آورده اند ، وضعیت یکی شان وخیم است با ترکش خمپاره ، روده هایش پاره شده ، سینه و سرش هم آسیب دیده ،لهجه مازندرانی دارد . از بچه های لشکر 25 کربلا است .آدم ساکت و متین و کم حرفی است.اما وقتی حرف می زند ،عراقی هارا تا استخوان می سوزاند .ستوان عراقی بهش گفت: "پشیمانی ، میدانم " پاسدار در جوابش گفت : عاقبت اسارت حضرت زینب (س) اگه بیشتر از شهادت نبود کمتر نبود ، من پشیمون نیستم ، این شرایط تو جنگ برای هرکسی ممکنه پیش بیاد.اسارت ایمان و عقیده را عوض نمیکنه ، ایمان و عقیده را محکم میکنه ! فرمانده عراقی که سعی داشت امام رو مسبب همه گرفتاری ها و شکنجه های اسرا معرفی کنه با طعنه به مجروح مازندارانی گفت : قراره شما تو عراق چه پیامی را به ما برسانید ، حالا خمینی کجاست که بیاد کمکت کنه ! با این وضعی که داری میخوای چیکار کنی ، با این زخم های شکمت چه کار میکنی ، اینجا خمینی می تونه کمکت کنه یا رئیس القائد الصدام ؟ مجروح ایرانی که رمق نداشت لب های تشنه اش را به هم فشرد نم دهانش را به زور قورت داد در جواب سرهنگ گفت:فقط میتونم جواب شما رو با یه شعری از نهج البلاغه مولا و

مقتدایم آقا امیرالمومنین بدم

امام علی می فرمایند :

فـان تسـالینی کیـف انــت فاننـــــی

صبــور عـــــلی ریـــب الزمـان صلیـــب

یعـــز علـــی ان تـــری بــــی کآبـــــة

فیشـــــمت عـــاد او یسـاء حبیـــب

"نامه 36 نهج البلاغه ، اگر بر من بپرسی چگونه ای بر سختی روزگار ، میگویم بسیار شکیبا و توانا هستم دشوار است بر من که غم و اندوهی در من دیده شود تا دشمنی شاد و یا دوستی اندوهگین شود "

سرهنگ مات و مبهوت از جواب مجروح مازندرانی فقط نگاهش میکرد . از قیافه و حالاتش پیدا بود انتظار جواب به این زیبایی را نداشت . احساس کردم مثل بادکنکی که بادش را خالی کنند سرنگ پنچر شده بود ! اورا نزدند . سرهنگ با هیچ یک از اسرا بحث نکرد و از بازداشتگاه خارج شد .مجروح مازندارانی درآن گرمای سوزان قرآن تلاوت میکرد فردای آن روز ، نزدیک غروب جوهره صدایش به ته رسید و شهید شد . او تزکیه شده و تکامل یافته مکتب امام علی (ع) و پاسدار وفادار امام بود . در و دیوار آجری زندان الرشید هیچ گاه دشمن شناسی و بصیرت اورا فراموش نخواهند کرد .قرآن و نهج البلاغه در شریان ها و مویرگ هایش جریان داشت .

+وقتی این مطلب رو خوندم چنان حالم منقلب شد و عرق شرمی به روم نشست که فقط برای یک لحظه که شده احساس خفگی کردم ، منی که ادعا میکنم محب و شیعه مولام امیر المومنین هستم با نهج البلاغه انس ندارم . بلافاصله رفتم کتابفروشی یه نهج البلاغه خریدم البته از نوع جیبی ، که همه جا همراهم باشه بتونم استفاده کنم چه دانشگاه ، چه تو ماشین ، چه منزل ....

شروع کردم دارم هر روز میخونم ، واقعا شیرین و لذت بخش

این خاطره از کتاب درس بزرگی بود برای من !

+ بعضی از کلیپ ها اینقدر قشنگ هستند که هرچه قدر نگاه کنی فقط هر ثانیه اون درس بزرگی هستش و از نگاه کردن سیر نمیشیم

مثل این کـیـلـیـپ



  • سیــــده گمنــــام

نظرات  (۲)

  • فانوس جزیره
  • سلام علیکم مومن
    کاش یه وقتی داشته باشیم که این کتاب رو مطالعه کنیم
    فوق العاده است

    چشم دستورات شما اطاعات میشه
    به دوست ما سلام ویژه برسونید

    عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
    سلام مومن. جزاکم الله خیرا


    حاج اسماعیل دولابی رحمة الله علیه یه صحبتی دارند که مضمونش اینه که هر جا حدیثی، سخنی، چیزی شنیدی، راحت رد نشو ..همون روزی معنوی توست...

    حالا اینها هم روزی معنوی ماست..باشد که درک کنیم...


    عاقبتتون به خیر به حق ابوتراب
    یا علی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی