ابن
عباس می گوید:
اخلاق خوش پیامبر صلی الله علیه و آله در مرتبه ای قرار
داشت که روزی در مسجد نشسته بود
و اصحاب و یاران آماده به خدمت در حضورش
بودند.
در این هنگام مردی بیابانی از در مسجد در
آمد در حالی که شمشیری حمایل داشت و سوسماری در دامن، فریاد زد:
ای محمّد!
تو جادوگری دروغگو!
یاران در صدد برآمدند که او را به قتل رسانند. حضرت
آنان را از این کار باز داشت و به آن بیابانی فرمود:
برادر عرب که را می
خواهی؟
گفت: محمّد جادوگر و دروغگو را!
فرمود: محمّد منم ولی نه جادوگرم نه
دروغگو بلکه فرستاده خدایم.
عرب گفت: سوگند به بت که اگر مسأله شخصیت و
منزلتت در کار نبود این شمشیر را از خونت سیراب می کردم
و سوگند به لات تا
این سوسمار به تو ایمان نیاورد، من به تو ایمان نمی آورم! آنگاه سوسمار را
رها کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای سوسمار! پاسخ داد: لبیک!
فرمود: من کیستم؟ گفت: تو فرستاده خدایی.
با این پیش آمد دل مرد بیابانی به نور
معرفت گشاده شد و
با نیتی صادقانه به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر صلی الله
علیه و آله اقرار کرده،گفت: یا رسول اللّه!
از در این مسجد درآمدم در حالی
که در همه جهان هیچ کس نسبت به تو دشمن تر از من نبود،
اکنون می روم در
حالی که هیچ کس را از خود به تو عاشق تر نمی یابم
منهج الصادقین: 9/ 370
رسول خدا (ص) فرمودند: در معراج ملکی را دیدم که هزار هزار دست دارد و
هر دستی هزار هزار انگشت دارد و هر انگشتی هزار هزاربند دارد.
آن ملک گفت:من حساب دانه های قطره های باران را میدانم که چند تا در صحرا و چند دانه در دریا میبارد تعداد قطره های باران را از ابتدای خلقت تا حال میدانم
ولی حسابی است که من از محاسبه آن عاجزم.رسول خدا فرمودند:چیست؟
عرض کرد: هرگاه جماعتی از امت تو با هم باشند و با هم بر تو صلوات بفرستند من از محاسبه ثواب صلوات عاجزم
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ، دل رمیده ما را انیس و مونس شد .
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد.
سلام به شمادوست گرامی .
وبلاگ بسیار خوبی دارید امید وارم از وبلاگ خبری ماهم دیدن فرمایید.
panabosh.blog.ir