هو الرحمن الرحیم
میخوام تو این پست همه چیز را بگم و کوله بار را جمع کنم
فقط نمیدانم با این همه خُسران چه کنم !
حال و هوا فرق میکند اصلا بگذارید بگویم از اول امسال حال و هوای من فرق کرده همین سال 94 را میگویم
از زیارت امسال امام رضا تا دومین زیارت و شب های قدر و همین محرم و عاشورا و تاسوعا
همچون کسی که بی تاب و دنبال گمشده ای خودش را به در دیوار می کوبه ولی نمیدونه این دل چطور آروم میشه ...
گذاشته بودم به حساب خستگی روحی , به حساب سنگین بودن درس ها و ترجمه های بسیار سخت ,
به حساب پرستاری از مادر و به دوش کشیدن برخی مسئولیت ها , ...
ولی این نبود , این ها اون چیزی نبودن که من رو این همه دلتنگ کنن و بهم بریزن !
شیر زن نیستم ولی ایطوریم نیست با این چیز ها از پا دربیام ...
هرچقدر روز ها و ثانیه ها میگذشت هر لحظه عمرم که میگذشت من مثل کسی که چیزی کم داره ,
کسی کم داره بیتاب بودم تا اینکه ....
.
.
شب های محرم چند شبی رو رفتیم حسینیه و تکیه امام رضا نزدیک خونه بود
سخنران مجلس یکی از علمای مشهور تبریز بودن خیلی قشنگ صحبت میکردن ولی ! من به دنبال
یه چیزی بودم انگاری آروم نمیشدم انگار تشنه بودم و باید دنبال آب میگشتم
سر روضه ها زار میزدم بازم آروم نمیشدم
تا اینکه مامان گفت چرا همش می آییم اینجا بریم اینبارم یه مسجد دیگه
از خدا خواسته قبول کردم ... رفتیم یه مسجد دیگه
درست همون جایی بود که میخواستم با هر حرف سخنرانی داشت نفسم قطع میشد
سخنرانی بود نه مرثیه سرایی ولی صدای هق هق من همه جا رو گرفته بود نمیدونستم چم شده
ولی میدونستم این ها این حرف برای من ! برای من که از راه منحرف شدم این ها همون حرف های
که باید میشنیدم
هر شب دیگه میرفتم همون مسجد ... چنان با جان و دل به حرف ها گوش میکردم که احساس میکردم فقط من هستم و سخنران !
تا اینکه شب عاشورا شب سرنوشت ! شبی که شهادت نامه عشاق نوشته میشه
باید تصمیم رو میگرفتم باید دیگه از این به بعد زندگی برای برای خدا و امام زمان و حضرت زهرا باشه یا منم باید شب از خیمه فرار میکردم شبانه
خیلی سخته باید نفس کشیدنت برای خدا باشه هرکارت هر اخلاقت باید اول ببینی امام زمان این کارو میپسندن !
اومدم نشستم با خودم دوتا دوتا کردم چی رو تا به حال درست انجام چی از روی عاشقانه بود چی از روی عادت , وای اوضاع اینقدر بد بود فقط میخواستم داد بکشم ! من تا به حال با شهدا حس خوبی داشتم داشتم خوب پیش می رفتم ولی چرااااااااا چرااااااا بعضی چیزها ار روی عادت بوده ؟ چرا بعضی جاها کوتاهی کردم ؟
اومدم وبلاگ رو باز کردم مطالب ها رو خوندم وای خداییییییی من ! من چیکار کردم؟
بعضی مطالب رو نوشتم ولی یادم رفته وضو بگیرم با وضو بنویسم و اما با وضو ننوشتم ! بعضی مطالب دیدم نظراتش بیشتره چنان خوشحال شدم که دچار غرور شدم ... بعضی مطالب اصلا برای امام زمان نبوده برای دل خودم نوشتم , بعضی مطالب اصلا شاید توش خلوص نیت نبوده
داشت سرم گیج می رفت ! من این جا رو درست کردم هدیه به حضرت زهرا برای لحظه های سخت قیامت ! من چیکار کردم ؟؟؟
من چطور از این همه بازدید کننده حلالیت بطلبم ؟ اصلا چطور روز قیامت روشون نگاه کنم !
من به درجه ای نرسیدم که قلم به دست بگیرم بنویسم وقتی هنوز از قافله عقبم
حضرت علی(ع) می فرمایند:
سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم، قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم، لباس، خیال
از سه چیز کار بگیر: عقل، همت، صبر
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس، فریاد، نفرین کردن
سه چیز را آلوده نکن: قلب، زبان،چشم
اما سه چیز را هیچگاه و هیچ وقت فراموش نکن: خدا، مرگ و دوست با ایمان و خوب
من کوتاهی کردم به والله من کوتاهی کردم , قرار نبود این پسیت رو بنویسم ولی اومدم بنویسم که بگم فاطمه گفتی چرا نیستی ! تبسم عزیز گفتی چرا نیستی ! بهشت عزیز گفتی چرا نیستی !
بگم که بی معرفتی نکردم اومدم بگم چرا میرم ...
تا وقتی تو جهاد اکبر به درجه شهادت نرسم چطور میتونم بگم :
به خاطر امیر صاحب علم , منم ببر برای دفاع از حرم
لابد بگید بابا سنگر رو خالی نکن تو این عرصه فرهنگی , اتفاقا دارم میرم که کسانی که واقعا اومدن برای این کار با خلوص کار میکنند و هدف و قربشون برای خداست تو این مکان و فضا باشن
ناخالصی های کار من , کم بودن خلوص من تو این کار جز اینکه کار رو خراب میکنه چیزی نیست
دلم میخواد پاک باشم و خالص
دلم میخواد تو جهاداکبر به شهادت برسم بعد جهاد اصغر
تو زندگیم آرزوم اینکه اینقدر بنده خوب باشم اینقدر عبد باشم و خالص که به درجه شهادت برسم سرم آغوش امام زمان باشه و حضرت زهرا اونوقت که بگم أرضیت عنی یا صاحب الزمان؟
مهدی زهرا از من راضی شدید آقا ؟
شما رو مهدی زهرا حلالم کنید ببخشید این مدت تحملم کردید
ان شالله بحق قاسم امام حسن (ع) روزی همتون و عاقبت همتون شهادت ...
درک کنید من رو به خاطر رفتنم
دلم میخواد تا لحظه ی جان دادن به آقا بگم که همونطور که قول دادم ارباب , شب عاشورا , حسینی ماندم ....
التماس دعا
اسم همه شما رو نوشتم همیشه سر نماز و دعا فراموش نمیکنمتون
ان شالله دیدارمون قیامت
حالت خوبه خانمی؟؟ باور کن نگرانتم!!!!!