هو الرحمن الرحیم
با یه عده طـــلبه آمدند قم
همه شهــــید شدند الا محــــسن
خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود
آقــــــا بهش گفته بودند : "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "
یه ســـــربند داده بود به یکی از رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام
آخه از آقا خواســـتم بی ســر شهید شم , با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
شهید محسن درودی
چون مسیر نیست من را کام او عشق بازی می کنم با نام او