هو الرحمن الرحیم
آیت الله حق شناس :
من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم.
به جز بنده وخادم مسجد،
این شهید بزرگوار ( احمد علی نیری) هم کلید مسجد را داشت
به محض اینکه در را باز کردم، دیدم
شخصی در مسجد مشغول نماز است
دیدم که یک جوانی در حال سجده است اما نه
روی زمین !
بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است
جلوتر که رفتم
دیدم احمدآقا است
بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به
کسی حرفی نزنید...."
کتاب عارفانه شهید احمد علی نیری
آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز،
سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت
که در
فراق احمد بود، بیان داشتند:
“این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟
به من
فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است
از شب اول قبر و سوال
و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.
رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند.
اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
کتاب عارفانه شهید احمد علی نیری
یه روز با رفقا رفته بودیم دماوند،یکی از بزرگـتر ها گفت:احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار,منم راه افتادم راه زیاد بود،کم کم صدای آب به گوش
رسید.از بین بوته ها به رود خانه نزدیک شدم.تا چشمم به رود خانه افتاد یه
دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن،
نمیدانستم چه کار کنم.همان جا پشت درخت مخفی شدم , می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم.پشت آن درخت
وکنار رودخانه ،چندین دختر جوان مشغول شنا بودند.همان جا خدا را صدا زدم
وگفتم خدایا کمکم کن.خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه
کنم ،هیچ کس هم متوجه نمیشود.امـــا خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول
درست کردن آتش شدم.خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود.یادم افتاد حاج
آقا حق شناس گفته بود:هرکس برای خدا گریه کند، خداوند اورا خیلی دوست خواهد
داشت.گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم.حالم منقلب بود و از آن
امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات
میکردم.خیلی با توجه گفتم یا الله , یا الله ,به محض تکرار این
عبارات صدایی شنیدم که از همۀ اطراف شنیده میشد.به اطرافم نگاه کردم، صدا
از همۀ سنگریزه های بیابان و درخت ها وکوه ها می آمد! همه میگفتند: سبوح القدوس و رب الملائکة و الروح....
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد