هو الرحمن الرحیم
ابراهیم می گفت:اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند.
باید در مدارس فعالیت کنیم،چرا که آینده ممکلت به کسانی سپرده می شود که شرایط دوران طاغوت را حس نکرده اند!
وقتی می دید اشخاصی که اصلا انقلابی نیستند،
به عنوان معلم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شد.
می گفت:بهترین و زبده ترین نیروهای انقلابی باید در مدارس و خصوصا دبیرستانها باشند!
برای همین،کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پر دردسر رفت،با حقوقی کمتر!
اما به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود.می گفت:روزی را خدا می
رساند
برکت پول مهم است.کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد
به هر حال برای
تدریس در دو مدرسه مشغول به کار شد
دبیر ورزش دبیرستان ابوریحان(منطقه
۱۴)و معلم عربی در یکی از مدارس راهنمائی محروم(منطقه۱۵)تهران.
تدریس عربی ابراهیم زیاد طولانی نشد.از اواسط همان سال دیگر به مدرسه راهنمائی نرفت!
حتی نمی گفت که چرا به آن مدرسه نمی رود!
یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد.با من صحبت کرد و گفت:
تو رو
خدا،شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد
مدرسه!
گفتم:مگه چی شده؟
کمی مکث کرد و گفت:حقیقتش،آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از
شاگردها
تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد!آقای هادی نظرش این
بود که این ها بچه های منطقه
محروم هستند.اکثرا سر کلاس گرسنه هستند.بچه
گرسنه هم درس نمی فهمد.
مدیر ادامه داد:من با آقای هادی برخورد کردم.گفتم:نظم مدرسه ما را به هم
ریختی،
در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود.بعد هم
سرایشان داد زدم و گفتم:
دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی.آقای هادی
از پیش ما رفت
بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد.
حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم.
همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند.ایشان در همین مدت کم،
برای
بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه،وسائل تهیه کرده بود که حتی
من هم خبر نداشتم
کتاب سلام بر ابراهیم
+ خوب که نگاه میکنم میبینم اموزش و پرورش ما امروز
اموزش به پرورش نرسیدن است!