هو الرحمن الرحیم
اومد و بهم گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم
کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از
سنگر رفت بیرون
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد ...
نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی
می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟
برگشت
و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه. من شانزده سالمه
چشام مریضه چون توی این شانزده سال امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) رو
ندیده
دلم مریضه، بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار
کنم
گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ...
خاطره ای از زندگی شهید صاحب الزمانی
راوی: آقای زرگران "همرزم شهید"

مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی میفرمودند :
در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام ، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمه الله علیه گرفتار شده بودیم لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند مطلبی را بیان فرمایند مرحوم علامه امتناع کردند ، پس از آنکه ایشان را به حق امام قسم دادم فرمودند : دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان میکنم ، اول اینکه : مدتی است که نمیتوانم بخوابم چون میبینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا میکنم بخوابم ( یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض)
کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست
از دل شب تا سحر خدا خدا میکند
دوم اینکه : وقتی نماز میخوانم یک سید محمد حسین دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است
این است معنای الصلاه معراج المومن