هو الرحمن الرحیم
آن زمان ما تلفن نداشتیم
یکی از دوستان احمدرضا از شمال به منزل همسایه
مان تماس گرفت
احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت، پرسیدم احمدرضا که
بود؟
گفت: یکی از دوستانم بود ، پرسیدم: چکار داشت؟
گفت: هیچی، خبر قبول
شدنم رادانشگاه داد
گفتم: چی؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول راکسب کرده
ای!!!
باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول ؟؟ پس چرا خوشحال نیستی ؟
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد
همیشه می گفت: هر کس در هر مقامی که باشد باید از دین و مملکتش دفاع کند
مگر جان من بادیگران فرق می کند؟
من مال خدا هستم و تو هم باید رضا بای به رضای خدا، اگر هر مادری بخواهد
بگوید
بچه من به جبهه نرود پس چه کسی باید از مملکت و اسلام دفاع کند؟
احمدرضا حتی برای اینکه شهید بشود و به بهشت برود هم به جبهه نمی رفت
تنها نیتش خدمت به اسلام بود
"کتاب حرمان هور"دستنوشته های شهید
شهید احمدرضا احدی، دارای رتبه اول کنکور سال ۶۴ در رشته
تجربی
+ما حس میکنیم حالا که چادری شدیم ، یا حالا که هیاتییم ، دیگه هیچ حقی به گردنمون نیست!
یه جمله از وصیت نامه شهدا در آوردیم ،که حجاب تو کوبنده تر از خون منِ شهیده!
ولی فقط ظاهر قضیه رو گرفتیم!
گفتیم عه؟
باشه
پس من این چادره رو سر میکنم که جلو شهید سرمو بتونم بالا بیارم
بعد از
اونور یا صدا خنده مون تو کوچه بلنده ، یا عکسامون تو صفحه مون پخش و پلا!
یا از صبح تا شب پای این اینترنت و تلگرام و اینستا ، یا هر وقت هم که پای دفاع از ولایت برسه ،
خسته ایم...
چون داشتیم تو اینستا جهاد فرهنگی می کردیم!!
شهید زین الدین رتبه چهار کنکور بود !
بعد ماها درسمونو میذاریم اون گوشه موشه ها
به این بهونه که آقا دستور جهاد فرهنگی دادن ، بریزیم تو اینستا!!
بعد هم گوش عالمُ کر میکنیم که اللهم ارزقنا الشهادة !
آخه ماها کجامون شبیه شهداست؟؟
+سلام بعد مدت ها با شرمندگی فراوان بابت دیر اومدن
یه مدت مشغول پرستاری از پدر باعث شد فشار خیلی زیادی رو تحمل کنم هم از روحی هم جسمی
واقعا سخت بود طوری که زد یه مدت خودم مریض شدم
خدا خیر بده برادرم رو واقعا این مدت کمک حالم بود تا تونستم سرپا بشم
الان که الحمدالله بهترم تونستم بیام اینجا
از همه دوستانی که این مدت جویای حالم بودن صمیمانه تشکر میکنم
الهی که بحق حضرت زهرا عاقبت بخیر بشید
ممنون