هو الرحمن الرحیم
یک بار هم نشد
حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد
هر وقت وارد
اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد
اگر بیست بار هم می
رفتم و می آمدم، بلند می شد
می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به
خودت زحمت می دی؟
می گفت: « احترام به والدین، دستور خداست»
شهید علی ماهانی
کتاب نماز، ولایت، والدین، ص83
آقا سید محمد موسوی نجفی
معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه
جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود
از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از
فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود
که هیچ گونه
کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب
در مستراح می
برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش
برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود
بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد
سهله می رفت و در آن شب
به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر
معذور بود؛
ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.از او
پرسیدم:
«چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به
آنجا رفتم
شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن
وقت
تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم
کم کم
مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد
در این هنگام، شخص
عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید
در دل خود گفتم که
این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید
با زبان عربی
پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟»
جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی
نیست»
باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم
آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود»
عود به زبان عربی بَدَوی،
پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت
بعد از
این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد
فهمیدم که او حضرت مهدی علیه
السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم
حتی در شب چهارشنبه
راضی نیست
از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.
* آماده ای !
سال داره تموم میشه
نیت کنن و از حضرت زهرا کمک بخواه ....
از همین امروز شروع کن , از همین ساعت ! احترام به پدر و مادر
متاهلی ؟
یادت نره احترام هم برای پدر و مادر و هم پدر و مادر همسر ...
با دعای خیرشون دونه دونه گره های زندگیت باز میشه !
مهمش اینه عاقبت بخیر میشی !