رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

هو الرحمن الرحیم

یک بار هم نشد
حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد
هر وقت وارد اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد
اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد
می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دی؟
می گفت: « احترام به والدین، دستور خداست»

 شهید علی ماهانی
 کتاب نماز، ولایت، والدین، ص83




آقا سید محمد موسوی نجفی
معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود
از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود
که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب
در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود
بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب
به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛
ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.از او پرسیدم:
«چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم
شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت
تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم
کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد
در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید
در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید
با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟»
جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست»
باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم
آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود»
عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت
بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد
فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم
حتی در شب چهارشنبه راضی نیست
از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.

 منتهی الآمال، ج 2، ص 324


* آماده ای !
سال داره تموم میشه
نیت کنن و از حضرت زهرا کمک بخواه ....
از همین امروز شروع کن , از همین ساعت ! احترام به پدر و مادر
متاهلی ؟
یادت نره احترام هم برای پدر و مادر و هم پدر و مادر همسر ...
با دعای خیرشون دونه دونه گره های زندگیت باز میشه !
مهمش اینه عاقبت بخیر میشی !


  • سیــــده گمنــــام

نظرات  (۷)

ان شاءالله قدرشون را بدونیم. و از دعای خیرشون بهره مند باشیم.
پاسخ:
ان شالله
ممنون بابت این پست و تذکر خوب...
پاسخ:
ممنونم از حضورت بهار عزیز
سلام
کلا همیشه یه حس خاصی نسبت به شهدا و همین طور خانواده هاشون دارم

جریان کشمش ها چی بوده پس؟
پاسخ:
سلام علیک
بله همینطوره هربار که منزل شهدا رفتم حس و خاص دیگه ای داشتم
جریان کشمش ها ! یعنی اینکه آقا از همه چیز خبر دارن و به اون شخص فهموندن که از همه چیز آگاه هستن و اون ها هم عنایت خود آقا بوده 
  • یا داعی الله ادرکنی
  • سلام
    دعای عاقبت به خیری خیلی قشنگه ولی من به کم راضی نمیشم.
    .
    امیدوارم نسل ما و خانواده هامون بهشت زمینی رو ببینن و طعم حکومت علوی زیر سایه آقا صاحب الزمان (عج) و مادر بزرگوارشون ، بچشن.

    ّإن شاء الله
    پاسخ:
    سلام علیکم
    ان شالله
    عاقبتتون شهادت در کاب مهدی زهرا !
  • علیرضا بیگدلی
  • سلام
    روایت حال پدری که گذاشتید عالی بود
    پاسخ:
    سلام علیکم
    ممنونم از حضورتون
    ان شاالله
    ممنون زیبا بود
  • دخترِ روستا
  • تو زندگی نامه یکی از شهدا خوندم که با وجود مجروحیت فرستادنش تهران،نصفه شب رسید دم خونه،گفت پدر و مادرم خوابن،زنگ بزنم بدخواب میشن،شب بود...برف می بارید...پشت در خوابید
    صبح که پدرشون داشتن میرفتن نون بخرن بدن که پسرشون پشت درن...
    به یاد دعای همیشگی شهید ضابط:
    نسئل الله منازل الشهدا
    پاسخ:
    سلام دوست خوبم خوش اومدید
    بله درسته برای شهید مجتبی خوانساری بوده
    الهی آمین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی