هو الرحمن الرحیم
قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی میرفتیم
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم
یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد!
برگشتم عقب و گفتم :
چی شده، مگه عجله نداشتی ؟
همینطور که آرام حرکت میکرد ، به جلوی من اشاره کرد و گفت:
یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم !
من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد
یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت
پایش را روی زمین می کشید و آرام راه میرفت
ابراهیم گفت : اگر ما تند از کنار او رد شویم ، دلش میسوزد که نمی تواند مثل ما راه برود
کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود
گفتم : ابرام جون ، ما کار داریم، این حرفا چیه ؟ بیا سریع بریم
اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم
ابراهیم قبول کرد و از کوچه مجاور ، راه خودمان را ادامه دادیم
ابراهیم آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد
او در حالی که عجله داشت ، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
شهید ابراهیم هادی , کتاب سلام بر ابراهیم هادی2
یادم میافته خجالت میکشم
من چقدر تو زندگی عجله دارم که از یه فرد معلول میزنم جلو ! از بزگتر
از پدر و مادر از استاد از ...
کجا میرم اصلا با این سرعت
اصلا اخلاق صفر...
چه سریع از کانال به اینجا منتقلش کردید:)