هو الرحمن الرحیم
ظهر که شد ابراهیم گفت من میروم رو پشت بام!
او روی بام یکی از خانه در
نزدیکی عراقیا با بلندگو اذان گفت
صدایه رسای ابراهیم در منطقه میپیچید
بیشترین تاثیر اذان ابراهیم بر
نیروهای خودمان بود
انها باشنیدن این صدایه ملکوتی قوت قلب می گرفتند
البته ابراهیم همیشه و در
همه جا اذان میگفت
آن روز با نوای اذان ابراهیم شلیک
توپخانه دشمن شدت گرفت
نمیدانم از چه چیز وحشت داشتتند ؟!
بعضی ها میگفتند ابراهیم الان وقت این کارها نیست
ولی او با صلابت
اذان خودش را به پایان رساند
یادم هست در کنار اصغر وصالی بودیم یکی از رزمنده ها اعتراص کرد
و گفت
ابراهیم چرا همیشه در هر موقعیتی اذان میگویی حتی زمانی که در محاصره هستیم؟!
آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن ؟!
این سوال در ذهن بسیاری از افرادبود اما شاید جرئت نمیکردند بیان کنند
همه منتظر جواب ماندن
ابراهیم کمی فکرد کرد وچند جمله بیشتر نگفت
تمام افراد جواب خودشان را گرفتند
ابراهیم گفت :"گفت مگه تو کربلا امام حسین ع محاصره نشده بود؟
چرا اذان
گفت ودرست در جلوی دشمن نماز خواند!؟
بعد مکثی کرد و گفت : "برای همین اذان ونماز با دشمن می جنگیم "
شهید ابراهیم هادی , کتاب سلام بر ابراهیم 2
که چقدر صدای اذان شنیدم و چه بیخیال رد شدم
انگار که نه انگار ...
مهربان اربابم
غارت و سیلی و آتش که ندیدیم اما،طعم جاماندن از قافله را فهمیدیم
یکش رو خوندم
حس میکنم نویسنده تو جلد اولش یه مقدار اغراق کرده
حالا دوش رو نمیدونم