هو الرحمن الرحیم
کنار یکی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم
تو جعبه
های مخصوص،مهمات می گذاشتیم ودرشان را می بستیم
گرم کار،یک دفعه چشمم
افتاد به یک خانم محجبه،با چادری مشکی!
داشت پابه پای ما مهمات می گذاشت توی
جعبه ها
با خودم گفتم:حتماً ازاین خانم هاییه که می یان جبهه
اصلاً
حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود
به بچه ها
نگاه کردم
مشغول کارشان بودند وبی توجه می رفتند ومی آمدند،انگارآن خانم
را نمی دیدند
قضیه، عجیب برام سؤال شده بود
موضوع،عادی به نظرنمی
رسید کنجکاو شدم بفهمم، جریان چیست!
رفتم نزدیک تر، تا رعایت ادب شده
باشد
سینه ای صاف کردم وخیلی با احتیاط گفتم:خانم!جایی که ما مردها
هستیم،
شما نباید زحمت بکشید
رویش طرف من نبود به تمام قد ایستاد
وفرمود:
«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمی کشید؟»
یک آن یاد امام حسین(ع)
افتادم واشک توی چشمام حلقه زد
خدا بهم لطف کرد، که سریع موضوع را
گرفتم وفهمیدم جریان چیست
بی اختیار شده بودم ونمی دانستم چه بگویم
خانم،
همان طور که روشان آن طرف بود
فرمود:«هرکس که یاور ما باشد البته ما هم
یاری اش می کنیم»
کتاب خاک های نرم کوشک شهید عبدالحسین برونسی
* مدام با خود میگویم " هرکس که یاور ما باشد "
دروغ چرا نیستم
عیدی میخوام عمه جان
اینکه کمک کنید یاور باشم نه سربار
عید همگی مبارک شرمنده دیر اومدم کتفم آسیب دیده بود