هو الرحمن الرحیم
روزی حضـرت “علی"(ع) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی به حال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر
برای خلیفه به خانه ی او رفتند
چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من “علی” فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی “علی” عوض نمی کنم
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان “علی” در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست… سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخـــورده بودند .
* و من نیز گریه بلند سر میدهم
کیسه اشرافی ؟
نه
به خاطر هوس های دلم به خاطر دل خودم
چقدر مهدی زهرا هر روز به بهای اندک می فروشم
.
.
.
صحبت های رهبر و مولامون رو حرم امام خمینی گوش کردید ؟!سخنرانی ایشون از سیره امیرالمومنین و شباهت زندگی امام با ایشان
باز کردن مبحث ناکثین و مارقین و قاسطین ! خوب گوش دادید؟
یادمون باشه
" علی فروشی نکنیم "