بازهم شب آرزوها رسید
نشسته بودم با خودم فکر میکردم امشب از خدا چی بخوام
خیلی چیزهای رنگارنگ جلوم رژه میرفتن
شده بود دلم مثل کلاس مدرسه ,
حاجت ها همه یک یک شیطنت و پر جنب و جوش
یکی یکی دست بلند میکردن میگفتن اول من ... اول من ... اول من
صدا ها زیاد بود ! هر حاجتی سعی مکیرد بهم بفهمونه که اول اون رو دعا کنم از ته دل
فقط اون رو بخوام ... بالا و پایین می پریدند
نمیدونم چرا هرچی حاجت هام رو نگاه کردم اونی که از ته دل بود رو بخوام پیدا نمیکردم
خدا اول گچ را بر میدارد و به گوشه تخته سیاه قلبم چند بار محکم می زند و می پرسد :
بنده من حواست هست؟؟ این حاجت را ! حواست کجاست ! خوب ببین
خجالت کشیدم , با خودم گفتم چرا اینهمه حرص طمع من را احاطه کرده که این حاجت را فراموش کردم !
زود به خودم آمدم , پر رنگ رو تخته دلم نوشتم , با تکید فراوان رو به همه حاجت های مادی و رویایی
رأس همه حاجت هام :
ای به فدای غریبی آقا امام زمانم ..... چه دعایی زیباتر و مهم تر برای ظهور آن آقا ....
مهدیا!
کاش آرزوی هر لحظه ام تو باشی...
+ اسم تک تک شما دوستان و بزرگواران رفاقت به سبک شهید را نوشتم , مثل مشهد
مثل حرم امام رضا که به یادتون بودم , مثل وقتی که دعای توسل جایی که حاجت ها گفته میشه تو حرم به یاد تک تک شما بودم !
برای تک تک تان امشب دعا میکنم غرق باران شوید , چو بوی خوش یاس و ریحان شوید ,
چو یاران مهدی شمارش کنند ، دعا میکنم جزء یاران شوید. برایتان عاقبت بخیری و شهادت در رکاب امام زمان (عج) رو آرزومندم
فرقی نمیکند که معتّز عباسی (لعنت الله) با زهر کین او را شهید کند؛
یا وهابیهای سلفی بارگاه نورانیش را ویران کنند؛
یا هتاکان مجازی، در فیسبوک و وبلاگهایشان به استهزایش بگیرند؛
و یا حتی ما چشمانمان را ببندیم و ساده از کنار این بیحرمتیها بگذریم،