رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

آدم باید توجه کند فردا این زبان گواهی می دهد
حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند:
یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت،
آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند،
دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد
وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد
بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!!
فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم

شهید سید مجتبی علمدار



در را باز کن زهرا جان !
نه میخواهم هیزم آتش بی غیرتانِ درب خانه ات شوم ...
و نه میخواهم ریسمان بر دستان علی بزنم !
آمده ام برای عرض تسلیت بانو ...
آمده ام گدایی ... در را بازکن مادر ...


همه ی روضه , همین است و همین است فقط , درد یک "سوخته" را سوخته ها می فهمند
تا قیامت سرِ سربندِ "تو" بی بی! دعواست ...
معنیِ این سخنم را شُهدا می فهمند ...


بفرمایید روضه ...


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


تواضع حاج عباس کریمی در بین بسیجیان تهران معروف بود
بارها دیده بودیم که مانند یک بسیجی ساده عمل می کرد به احترام بسیجیان از جا بلند می شد و ...
از دیگر ویژگی های او علاقه شدید به مادر سادات ، حضرت زهرا (س ) بود
اصلا" شنیدن نام زهرا برای او آرامش بخش بود
به همسرش بعد ازدواج گفته بود : و
قتی برای خواستگاری آمدم بار سنگینی بر سینه ام احساس می کردم !
اما وقتی شنیدم نامت زهراست آرام شدم
حاج عباس فرزندش در بیمارستان حضرت زهرا ( ص ) به دنیا می آید
به همسرش می گوید : رمز زندگی ما نام حضرت زهرا (س) است .
در فتح المبین با رمز یا زهرا (س) مجروح شدند
حاجی در عملیات بدر هم که رمزش یا فاطمة الزهرا (س) بود در حالی که وصیت کرده بود
در بهشت زهرا ( ص ) دفن شود جلو رفت
پاتک عراق ترکش بزرگی به سرش اصابت کرد و او به قافله نور ملحق شد

شهید عباس کریمی
کتاب مهر مادر چهل روایت از ارادت شهدا به مادرشان حضرت زهرا (س) و عنایت حضرت به شهدا
(توصیه میکنم این روزها ایام فاطمیه حتما مطالعه کنید )


آقای دولابی نقل می کردند:
روزی در حرم سیدالشهدا علیه السلام مقابل ضریح آن حضرت دستم را به نشانه گدایی بالا آوردم
و به حضرت عرض کردم اگر سینه مرا از علم پر نکنید قسم به مادرت زهرا دستم را پائین نخواهم آورد.
بعد از این التجا به در گاه سیدالشهدا علیه السلام دیدم که قلبم در سینه پر شده است.
بعداز این اتفاق که هفتاد سال از آن می گذشت آقای دولابی هر روز سه ساعت درس اخلاق داشت
که هیچکدام از شاگردانش که در طول این مدت پای درس ایشان بودند نمیتوانند ادعا کنند که یک
مطلب تکراری از زبان آقای دولابی بیرون آمده باشد.
همیشه قبل از شروع صحبت میگفتند والله نه شما میدانید که من میخواهم چه بگویم و
نه من میدانم که چه میخواهم بگویم،پس ببینیم خدا چه می خواهد


+شب جمعه , کربلا , حضرت مادر .... خوش به حال زائر بارانی عزیز +


فاطمیه ها
صدای فاطمه را می شنوم که نیمه های شب درب خانه دلم را می زند تا برای یاری علی قدمی بردارم!


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

یکی از بچه‌های محل که همراه ابراهیم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازی دراز به شهادت رسید و پیکرش جا ماند
ابراهیم وقتی مطلع شد، خیلی تلاش کرد که به سمت ارتفاعات برود.
ولی به علت حساسیت منطقه و حضور نیروهای دشمن،فرماندهان اجازه چنین کاری را به او ندادند.
ابراهیم هم روی حرف فرماندهی چیزی نگفت و اطاعت کرد.
یک ماه بعد که منطقه آرام شد. یک شب ابراهیم بالای ارتفاعات رفت و توانست پیکر این شهید را پیدا کند
و با خودش به عقب منتقل کند.بعد با هم مرخصی گرفتیم و به همراه جنازه این شهید
به تهران اومدیم و در تشییع پیکر شهید شرکت کردیم.چند روزی تهران ماندیم که کارهای شخصی را انجام دهیم.
در روز بازگشت با ابراهیم به مسجد محمدی رفتیم.
بعد از نماز، پدر همان شهید جلو آمد و سلام و علیک کرد و ضمن عرض تشکر گفت:
"آقا ابراهیم، دیشب پسرم رو تو خواب دیدم که از دست شما ناراحت بود".ابراهیم که داشت لبخند می‌زد
یکدفعه لبهاش جمع شد و با چشمانی بزرگ شده پرسید: "چرا حاج آقا؟! ما با سختی پسرتون رو آوردیم عقب" پدر شهید با کلامی بغض‌آلود ادامه داد: "می‌دونم، اما پسرم توی خواب گفت: اون یک ماه که ما گمنام توی کوه افتاده بودیم مرتب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر می‌زد و خیلی برای ما خوب بود. اما از زمانی که پیکر ما برگشته دیگه این خبرا نیست و می‌گن این افتخار برای شهدای گمنامه ." ابراهیم که اشک توی چشمانش جمع شده بود دیگه نتونست خودش رو کنترل کند و گریه‌اش گرفت. پدر شهید هم همینطور. بعد از آن بود که همیشه در دعاهای ابراهیم آرزوی شهادت و آرزوی گمنام‌شدن کنار هم قرار گرفت و آرزو می‌کرد شهید گمنام باشه

شهید ابراهیم هادی , کتاب سلام بر ابراهیم


مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در حسینیه شان مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برگذار میکردند روزی فردی سوالی از ایشان پرسیدند که آن را روی کاغذی نوشتند و جواب راهم آقای مرعشی در کاغذ نوشتند و دست به دست این کاغذ گشت تا به دست سائل سوال برسد.
منتها هرکسی این کاغذ را باز میکرد گریه می کرد و همه کنجکاو می شدند و نگاه می کردند و گریه می کردند!!!
سوال این بود:
جناب آقای مرعشی آیا از تربت سیدالشهدا علیه السلام هم تربت بالاتری داریم؟
جواب آقای مرعشی این بود؟
خاک چادر مادرم زهرا سلام الله علیها

چادری که در آن وصله های زیادی بود تا هفده وصله روی چادر حضرت آمده است


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

تا وارد اتاق شدم از خواب پرید رو پیشونیش عرق نشسته بود
گفتم : چی شده داداش؟
گفت: یه ساعت بود با حضرت زهرا (س) حرف میزدم
ادامه داد: فقط از خدا میخوام که روز شهادت بی بی شهید شم .
روز شهادت حضرت زهرا (س) بود قنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش ...

شهید علیرضا هاشم نژاد, کتاب همسفر تا بهشت


آیت الله خزعلی نقل میکردند مرا به جایی دعوت کرده بودند شب هنگاه استراحت وقتی وارد اتاق شدم جایی را که برای خواب برایم فراهم کرده بودند طوری بود که درصورت استراحت پاهایم به سمت عکسی از امام خمینی رحمه الله علیه که در دیوار بود دراز میشد برای همین جابم را عوض کردم و طوری خوابیدم که پاهایم به سمت عکس حضرت امام نباشد.
شب در خواب امام خمینی ره را دیدم که دست هایشان را بلندکرده و سه بار گفتند
الهی بفاطمه الزهرا
بعد درحق من دعاکردند و صبح به این فکر بودم که من به امام احترام کردم
و ایشان مرا دعاکردند پس انشاءالله حاجت من نیز به دعای ایشان برآورده خواهد شد.
آیت الله خزعلی میگفتند من این گونه به نظرم رسید که امام خمینی ره خواستند با این کار
به من یاد دهند که به درگاه الهی این گونه التجا کن

ایشان میگویند از آن به بعد هرگاه مشکلی برایم پیش می آمد این را میگفتم و مشکلم حل میشد *

* پای درس آیت الله سلامتی


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


دیروز ازهرچه بود گذشتیم , امروزازهر چه بودیم گذشتیم
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز

دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بومی دهد

آنجا بر درب اتاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست
الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
بصیرمان کن تا ازمسیر برنگردیم
, آزادمان کن تا اسیرنگردیم

قسمتی از وصیت نامه شهیدنور علی شوشتری

                 

دیروز شهدا و امام زمان و خدا , خدا , خدا ناظر بودند بر رای ما ....
کاش همه مسولین این وصیت شهید شوشتری رو آویزه گوش میکردن !
عکس شناسنانه مدافع حرم ....

کاندیدهایی که موفق و پیروز شدند، جشن و پایکوبی معنایی ندارد، جماعت تحمل این را ندارند. آن زمان گذشت که عده‌ای سر ملت کلاه بگذارند. اولاً ایام فاطمیه است و هرکس این‌چنین کند معلوم می‌شود در تدین این شخص مشکل وجود دارد. همه او را بشناسند و در ثانی بالعکس است. باید کسی که رأی آورد غصه‌ناک شود که خدایا من این مسئولیت را چگونه به انجام برسانم نه اینکه خوشحالی کنم

مرحوم شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی در « کَوکبُ الدّرّی فی احوال النّبیّ و البتولِ و الوصیّ» می نویسد:اسماء بنت عُمَیس نقل می کند که فاطمه علیهاالسلام را در روزهای آخر دیدم که غسل کرده و با خدا این گونه مناجات می کرد:«إلهی وَ سَیّدی! أسْئَلُکَ بِالّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدِی فی مُفارِقَتی أنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتی وَ شیعَةِ ذُرّیتَی».
(کوکب الدّری، ج 1،ص254)
ای معبود و ای آقای من! به حقّ کسانی که ایشان را برگزیدی،
و به حقّ گریه فرزندانم در هنگام جدایی از من، گناه کارانِ از شیعیانم و شیعیان از ذرّیّه مرا بیامرز


ببخشید مدتی نبودم هم از لحاظ روحی داغون هم اینکه واقعا فرصت نمیشد ! از این دکتر به آن ازمایشگاه , از همین جا حلالیت میطلبم ... این شب ها تو مراسم ها هربار که میخواستم بگویم پدرم ! فقط صدا میزدم مادر ادرکنی !
... هم ما و دکترها چشم دوختیم به جواب آخرین و مهم ترین آزمایش که جوابش 17 اسفند میاد ! انتظار خیلی سخته ... فقط یک معجزه
میدون محبت هاتون هستم این مدت با نظراتتون واقعا دلم رو گرم کردید !
ان شالله بتونم جبران کنم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

خط مقدم کارها گره خورده بود
خیلی از بچـه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودندحاجی بی قرار بود
اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجـا آخـرشه یه وضعی شده بود
عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد

حاجی گفت : هر جور شـده با بی سیـم تورجی زاده را پیدا کــن
(شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا ) مداح با اخلاص و از بـچه های لشکر بود.
خلاصه تورجی را پیدا کردند…
حاجی بیسم را گرفت با حــالت بغـض وگریه از پشت بیسیم گفت
تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون
تورجی زاده فقط یک بیـت زمزمه کــرد که دیدم حاجی از هوش رفت
خدا میدونه نفهمــیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبـیر میگند…
خط را گــرفته بودند عراقی ها را تارومار کردند:

شهید تورجی زاده خونده بود :

                              در بین آن دیـوار و در                     زهرا صــدا میزد پدر
                               دنبال حـیدر می دوید               از پهلــویش خون می چکید…



مرحوم آیت الله مرعشی نجفی چندین بار به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فدا تشرف پیدا کرده اند که در یکی از تشرفات در مسجد سهله حضرت دعایی را برای قنوت سفارش کرده اند که نشان از عظمت حضرت زهرا و توجه ائمه به ام الاسماء فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند.
اللهم انی اسئلک بحق فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها، و السرّ المستودع فیها ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی ما انت اهله و لا تفعل بی ما انا اهله. 

پروردگارا؛ من تو را می خوانم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازی را که در آن ها امانت نهاده ای، این که: درود بفرستی بر محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم و این که آن چه تو اهل آنی با من عمل کنی و بجا آوری و نه بجا آوری آنچه من سزاوار آنم

آیت الله مظاهری : امکان ندارد شخصی خداوند متعال را با این دعا و به سر الموستودع قسم دهد و به درگاه الهی التجا کند و جواب لا بگیرد *


* پای درس آیت الله سلامتی

بفرمایید روضه+


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همه ی زندگیش با حضرت زهرا(س) پیوند خورده بود.
وقتی ازدواج کرد مهریه خانمش شد مهریه حضرت زهرا(س)
دو تا آرزو داشت :
اول اینکه خدا بهش یه دختر بده اسمشو بذاره فاطمه،
بعد هم اینکه وقتی شهید شد گمنام بمونه مثل حضرت فاطمه(س)
جفت آروزهاش برآورده شد...
هم شد بابای فاطمه، هم گمنام موند...

راوی: هسمر شهید حمزه علی احسانی , کتاب خط عاشقی 2


بی سبب نیست شب جمعه؛ شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان" همه را بخشیدند

 مادری شب های جمعه کربلاست +

ان شالله از این به بعد عمری باقی باشه مطالب فقط برای حضرت زهرا نوشته میشه
تا اخر فاطمیه

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردند .
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن ...ثواب داره
اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی .امام زمان نمیاد تو مجلسمونا , بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها م یه جشن پتو ی حسابی براش گرفتند
قبل جشن پتو حرفی گفت به این مضمون:
" این رو سـیاهی بـا یه شســتشو راحـت میره، حواسـمون باشه مقابل خــدا رو سیاه نباشیم "



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

عادت ندارم تو یک روز دوتا پست بزارم ...
برای خودم از روز اول یه هدفی داشتم اینکه یه پست دو سه روزی باشه هم خودم چندباری بخونم
هم بقیه ... منم مثل شما اینجا یه خواننده ام گاهی میشه یه پست رو چند بار میخونم
اینقدر که بتونم عمل کنم,اینقدر تا عمق جانم نفوذ کنه
فردای قیامت بهم بگن بانوی گمنام این پستی که نوشتی چقدر عامل بودی که برای بقیه هم نوشتی !؟
اگه پست قبلی رو بخونید برای مولامون نوشته شد که بعد نماز برای اقامون دعا کنیم
بعد نوشتنش خودمم عمل کردم ولی فکرم درگیر یه چیز دیگه شد اینکه خوب من دعا کردم
این وظیفه ام رو عمل کردم ولی تا وقتی پا رو نفسم نزارم اونی نشم که مهدی زهرا (عج) میخواد به
چه دردی میخورم ؟! تا وقتی خودم رو تربیت نکنم چطور میتونم منتظر واقعی مولا امام زمان باشم ؟!
میدونم پست طولانی ولی خوب شاید همین تنبلی کردن که باعث از خیلی قافله ها جا بمونیم
حتی قافله منتظران واقعی حضرت مهدی (عج)

شهدا خیلی قشنگ به قافله رسیدن
توصیه میکنم خودم و شمارو برای چندبار خوندن کتاب بلورچی
(حدود صد صفحه از این کتابِ ارزشمند، حاوی «محاسبات نفس» شهید «بلورچی» است که حقیقتا برای هر انسان جوبای رستگاری و تعالی اخلاقی، بسیار راه گشا و مفید به فایده هستش )


قسمتی از کتاب رو برای شما میزارم

*یک شنبه ۲۲/۲

«بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
۱-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود
۲-کمی نسبتا زیاد تندویی کردم و صدایم را بلند کردم
۳-چند ورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت
۴-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود
۵-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت
۶-عجب و غرور می خواهد بروز کند
۷-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن
برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم
۸-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.

*چهارشنبه ۲۴/۲/۶۵

۱-صبح اول صبح هم خودم را دنیا قرار دادم
۲-بی اعتنایی به مقام ]نامفهوم [کردم، شاید تسلیم نبودم.
۳-ظاهرا صبحانه زیاد از حد خوردم
۴-خیلی به دنیا توجه دارم، باید برای رفع این مسئله، به خدا توجه دایمی داشته باشی.
۵-در نیت قرآن خواندن خیلی مشکوک هستم که مبادا به خاطر دنیا بوده
۶-داشت در دلم کینه جای می گرفت.
۷-دو-سه مورد زبان بدون فکر صحبت کرد که موجب شد به خطا رود
۸-غافلانه صحبت می کنم و این در کلام را از دست داده ام.
۹-معاشرت با [...] و رضا برایم ضرر دارد؛ البته بیشتر رضا.
۱۰-در مورد احمد، بی چاره شده ام و واقعا نمی دانم چه کنم.
باید امشب با امام زمان(عج) در میان بگذارم.
۱۱-الحمدلله حال مراقبه وجود داشت ، لیکن صحیح استفاده نشد.
۱۲-یک مورد دروغ واضح گفتم، استغفرلله
۱۳-کمی صحبت کردم.
۱۴-یاد مرگ کم بود.
۱۵- زیاد صحبت کردم.
۱۶-تقریبا زیاد خوردم.
۱۷-یاد دنیا کمی آزارم داد و مشغولیات ذهنی برایم ایجاد کرده بود.

پنجشنبه ۲۵/۲/۶۵

۱-نماز صبح را کمی دیر خواندم.
۲-صبح اول صبح باز هم دنیا داشتم
۳- غفلت کمی وجود داشت.
۴- توفیق کار کردن برای رضای خدا وجود نداشت و تنبلی کردم.
۵- دو-سه مورد با زبان، موجب ناراحتی دیگران شدم و جلوی دیگران آبرویش را بردم.
۶-شاید غیبت فیاضی را کردم. باید خیلی در این مورد صحبت ها دقت کنم.
۷-محبت دنیا خیلی بیشتر از مقدار لازمه ابراز شد.
۸-حسادت خیلی آزارم می داد.
۹-خیلی بی مورد و بی خود در موارد بسیار زیاد صحبت کردم.
۱۰- به خدا توجه نکردم.
۱۱-اخلاص وجود نداشت

* نتیجه:
نفس آلوده به نظر می رسد. توجه به نفس، حال به چه دلیل، به دلیل روزه یا چیز دیگر، آسان تر از قبل میسر است، لیکن آن چه دیده می شود، آلودگی نفس است. در ضمن، در نماز یاد احمد وجود داشت، اما برای فهمیدن این مطلب که آیا واقعا این گونه است یا نه، باید بیشتر دقت شود، این گونه حس می کنم که شیطان می خواهد مرا بی هوده سرگرم این قدرت شیطانیه بکند تا از اصل غافل بمانم. اولا نمی دانم اصل مطلب چیست، یعنی باید در رذایل ، کدام کدام یک را از بین برد، اپن گونه که حاج آقا قبلا گفته، خودخواهی است، پس باید حسابی توان روی آن بگذارم. ثانیا نمی دانم چگونه آن را، یعنی خودیت را از بین ببرم.
چهار شنبه ۷/۳/۶۵ ۱۸
باید تا آن جا که ممکن است توجه به نفس داشته باشی و سکوت را رعایت کنی، یعنی حتما این دو کار باید به جد رعایت شود و نهایت، شب هم که شب قدر است، مورد مواخذه قرار دهی نفس را که آیا چنین کرده بودی یا نه؟ در ضمن، امر لازم دیگر، خواندن قرآن به حد وفور است و باید حتما رعایت شود.

 + وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ ؟ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ...

 و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟
پس از این معامله‏اى که با او کرده‏اید شادمان باشید، که این همان کامیابى بزرگ است
.

شهید ، یعنی کسی که خدا وجودش رو اینقدر خریدنی یافته که حاضر شده بهایی به عظمت بهشت که وسعتش به اندازه آسمانها و زمین هست رو براش بپردازه،و خوشنودی امام زمان و امام حسین  ببین چه ها کرده و چه ارزش افزوده ای برای خودش ایجاد کرده که اینطور خریدنی شده؟

خدایا باور شهادت را نصیبمان کن نه تخیل شهادت را ....

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

نه بخاطر مذاکرات ،
نه بخاطر برداشتن برخی تحریم ها ،
نه بخاطر واردات بیشتر ،
نه به خاطر دعوت دولتمردان ،
نه…

۲۲ بهمن را بخاطر شما می آییم.
ساده و صمیمی بگویم؛
فقط به عشق شما می آییم
می آییم تا این لبخند از لبهایتان پر نکشد.
می آییم تا وقتی خواستید در برابر تهدید دیگران،
تهدید کنید و بگویید که تا آخرین نفس ایستاده ایم؛ خیالتان راحت باشد که ما هستیم



22 بهمن جای شهدا خالی ...



بی شک ما آن جاهای خالی را پرخواهیم کرد. ان شاءالله

  • سیــــده گمنــــام