رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

 هو الرحمن الرحیم

 

بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد
برای رهایی از این زجر،
به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن

 

شهید امیر حاج امینی
 

                 

 

روز ازل...
آن‌جا که اراده کردی و روح را دمیدی...
منجان گرفتم؛
وقتیقالوُا بَلی گفتم!
از آن روز تابحال
عشق در من جریان دارد و دارم با خودم فکر می‌کنم...
شاید تو از من پرسیده‌ای:
الَستُمْ تَعشقونَ الحُسَین


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ

چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند . . .انعام ۱۰۳
 

وقتی نگاهت به نامحرم افتاد
و آن وقـت هایی که درخلوت و تنهاییچشمت به صفحه گوشی افتاد 
و فکرِ گناه و وسوسه هایِ شـیطان  به جــان و دلت افتاد،

یادِ این آیه باش که تو نمیبینی اما همان لحظه ای که گــــــرمِ گناهی 
چشم های امام زمان (عج) خیره میشود به چشم های تو !

 

 

+رفیق دلت مــــیاد چشم تو چــــشمِ امام زمان باشی و گناه کنی ؟

 

چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد...
نگاهش هم به زمین دوخته بود..
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی

به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه..
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!

شهید عبدالحمید دیالمه

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

حضرت روح الله :
اگر همه عالم را بگردید، خسته ‏تر از من نمی ‏توانید پیدا کنید،
لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است...

 

                  

 

خیلی برای حقیر دعا کنید پا در مسیری مقدس گذاشته ام 
" معلمی "
همان مسیر سخت ولی شیرین که قرار است مسیری انبیا مانند 
ولی ما کجا این مسیر کجا 
گاهی که کم می آورم شهید ابراهیم را صدا میزنم میگویم آقا معلم اجازه !
من درس را خوب بلد نشدم کمک کنید 
چون عاشق و شیدای شهادت  هستم ,قرار نیست تمام شاگردان را چادری و عاشق شهدا کنم نه !
تمام توانم برای این است که آن ها عاشق خدا باشند آنوقت همه چیز حل می شود 

 راستش شب ها خوابم نمیبرد 
* تربیت بچه ها !که با شور و شوق فیلم ها ی ترکی را با شوق خاصی تعریف میکنند خواب را از چشمانم میگیرید 
* یا به دختر زیبا و کوچک کلاسم که خبر ندارد امروز مادرش کلی التماس که هوای دخترم را داشته باشید پدرش امروز حکمش آمد " حبس ابد " در زندان است ولی دردانه فکر میکند در ماموریت کاری 

* یا دختر چشم آبی کلاسم که پدر و مادرش طلاق گرفته اند 



خدایا چقدر در مقابل دنیای تو حقیرام و ناتوان 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

از وقتی اومده یه جوری شده همون آدم سابق نیست 
دنبال یه فرصت مناسب که ببینم چشه 
همش تو دلم میگم اخه این دختر تو این اربعین و کربلا چی دیده اینطوری شده 

اخر سر اصرار که از اربعین بگو چی شد کجا رفتین
انکار که این دو روز دارم میگم دیگه 
گفتم نه قشنگ بگو از اون اول اول 

شروع کرد از سختی و شیرنی های این سفر از اینکه از همه دنیا اومده بودن 
اینکه چقدر خوشحال بود با همسر و دخترش قسمت شده 
تا اینکه لو داد چی شد اخلاقش عوض شده 
میگفت میدونی که چند وقته با همسرم شدید دچار مشکل شدیم دیگه حوصله اخلاقش رو ندارم 
با سر تایید کردم
گفت اینقدر تو زندگی اعصابم ضعیف شده بود که وقتی حنانه گریه میکرد و چیزی میخواست 
دلم میخواست همونطوری بزارمش خونه از زندگی و همسرم و بچه فرار کنم جایی که کمی آروم بشم
گفت ولی اینجا فرق کرد اربعین همه چیز عوض شد 
گفتم تورو به شهدا قسم بگو 
گفت باشه ولی دعا کن همینطور خادمه بمونم ! گفتم خادمه ؟ خادم شدی ؟ 
بغض کرده بود گفت اگه قبول کنن
گفت همین که پام رو گزاشتم سرزمین عراق همین که پیاده روی ها شروع شد دیدم مردم از کوچیک و بزرگ خادمی میکنن ! هرکی تندی میکنه با محبت جواب میدن ... جوراب های مردم رو در میارن پاهاشون رو ماساژ میدن , غذا تعارف میکنن 
منم تصمیم گرفتم که با همسر و حنانه همینطور باشم تو این سفر 
هم آدم میشم و هم ثواب این کار رو هدیه میکنم به امام زمان و حضرت زینب 
میگه حنانه به طرز عجیبی اروم بود از ون جمعیت و اون همه خوراکی به وجد اومده بود شیرنی کاری و شیرین زبونی 
همسرمم دائم زیر لب ذکر میگفت و وسایل منو حنانه رو بر میداشت و میگفت خانم شما برندار اذیت میشی تو راه 
میگه همیشه که دعوا نمیکنیم ما ولی خوب کمی اخلاقش تنده ولی نمیدونم چرا از این حرف های ساده اش چنان به وجد می اومدم که میخواستم از شوق گریه کنم 
همه چیز خیلی خوب بود هم همسر هم حنانه ! البته بیشتر که فکر میکنم میبینم از وقتی اخلاقم رو عوض کردم اینطور شد 
ولی موقع برگشتن یه لحظه حنانه بی تابی کرد از طرفی هم همسر خسته یکمم ایشون تندی کرد 
خودمم نگاه میکردی اخمام تو هم بود 
با خودم گفتم چی شد ؟! یعنی تا من پامو گذاشتم این ور مرز اینطوری شد ؟!
مگه من همون ادمی نبودم یا همسرم یا دخترم 
میگه به همسرم گفتم میشه چند دقیقه ای صبر کنی مراقب بچه باشی باید برم جایی 
اون بنده خدا فکر کرد حتما باید برم جای واجب ! فقط سرش رو کج کرد و گفت باشه فقط زود بیا
میگه رفتم یه چادر که نمیدونم نماز خانه بود یا چادر خالی مهر رو گذاشتم سرم رو گذاشتم رو مهر و سجده هرچی میتونستم بغضم رو خالی کردم گفتم من خادمه شما بودم از این به بعد هم میخوام باشم توروخدا کمکم کنید ! میگفت از چادر که اومدم بیرون رفتم پیش همسر دیدم کلافه ست 
حق داشت دیر کرده بودم ! تا وضع رو دید دستپاچه شد که چی شده چرا چشات قرمزه ! خوبی ؟ فقط خندیدم و گفتم خوبم باور کن خیلی خوبم بلافاصه دستش رو گرفتم بوسیدم گفتم ببخشید آقا ناراحت و نگرانتون کردم ! میگه همسرم جا خورد 
از وقتی اومدیم با هرناراحتی لبخند میزنم میگم ناراحتی نداره که آقا حل میکنیم ان شالله 
افتخارم اینه خادمه زائر آقام تا اخر عمر , خادمه حنانه 
بیرون به مردم با محبت رفتار میکنم میگم اینا یا کربلا رفتن یا نرفتن و عشق حسین در وجودشون 
میدونی سخته ها هر روز شیطون میخواد زمین بزنتت ولی خوب من دستم رو محکم طرف امام زمان دراز کردم 
حرف هاش که تموم شد گفتم برای همین اینقدر آرومی و لبخند رو چهره ته ؟!
طوری آرومی که من از این آرام بودن تعجب کردم 

                              
                            
ناراحت بودم برگشت بهم گفت 

- جامونده ای یا وامونده ؟
+ چه فرقی داره ؟
- جامونده خودشو به هرحال میرسونه چه بره کربلا چه نره !
اما وا مونده دیگه نمیرسه !

 


میای از امروز خادم و خادمه بشیم تو زندگیمون برای امام زمان ؟!
از فردا موکب ها جمع میشن 
میای ما برپا کنیم علم خادمی رو 
برای ائمه پدر و مادرت , مردم کشورت , همسرت و فرزندت 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

خیابان جمهوری من و غلام علی داشتیم جایی می رفتیم
من از یک مغازه برایش بستنی خریدم
ولی غلام علی لب به بستنی نزد
بستنیش رو تو آستینش قایم کرد آورد خونه
گفتم چرا مادر بستنی ات را نمی خوری؟
گفت: شاید بچه ای بستنی را دست من ببیند
خودش پول نداشته باشد بستنی بخرد
دلش بشکند
حالا همه اش 7 سال داشت

شهید غلام علی پیچک



حالا الان ما آدم های همین مملکت به جایی رسیدیم که
عکس غذاها و نوشیدنی ها 
و بستنی ها و وسایل خونه و پوشیدنی 
هامونو لحظه به لحظه میفرستیم تو اینستاگرام و تلگرام 
برامون فرقی نمیکنه که مخاطبمون داراست یا نداره
گرسنه ست یا سیره ؟!
اندکی تامل !!!

تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا می گذرد
و آنکه دلش  در مسیرِ گناه
صعود و سقوط می کند ...
اما ...
لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
برای آن گنه کارِ  پشیمان ،
همیشه به مثابه گذرگاهی بوده است
که او را ، از ارض به عرش می رساند ،
و چه رحمتی بهتر از حسین بن علی(ع) 

شب جمعه شب رحمت و مغفرت و شب زیارتی ارباب :(

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

درود خدا بر آنانی که قبل از رسیدن به سن تکلیف ،به تکلیفشان عمل کردند ..

و ثابت کردند که برای یاری امام زمانشان هیچ عذری پذیرفته نیست ..

و این همان حماسه ی عاشوراست 




آیت الله مرعشی نجفی(ره) :
هرچند دیدن امام زمان (علیه السلام) فضیلتی عظیم است
اما افضل از آن این است که ما طوری عمل کنیم
که مورد توجه و نظر حضرت باشیم و او ما را نگاه کند



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید
که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید
خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید
خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد
برادران و خواهران من،
اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم
و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم
بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است
نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند
و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم
از شما بزرگواران خواهشی دارم
بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود
و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)

سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا
2- نافله
3- زیارت جامعه کبیره

اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید
بیایید سر مزارم
به لطف خداوند حاضر هستم
من منتظر همه شما هستم
دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود
خداوند سریع الاجابه است
پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم
یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید

شهید سجاد زبرجدی



امام خمینی (ره) :
این وصیت نامه هایی که این عزیزان (شهدا) می نویسند مطالعه کنید
پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند
یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

در پایگاه امیدیه بودیم، چند دقیقه ای به اذان صبح مانده بود
علی اکبر را دیدم که بعد از چهار شبانه روز، از منطقه عملیاتی برگشته بود
خستگی شدید در چهره اش آشکار بود
فکر کردم می خواهد استراحت کند و بعد نماز صبح بخواند؛
چون خواب از چشمانش می بارید، ولی برعکس، تا اذان گفتند
جانمازش را پهن کرد و آماده نماز شد
به او گفتم: خسته هستی؛ کمی دراز بکش، بعد نماز بخوان
لبخندی زد و گفت: ما الآن برای همین نماز داریم می جنگیم
وقتی به نماز ایستاد، دیگر آثار خستگی در او نمی دیدم

سردارِ شهید حاج علی اکبر رحمانیان 






از آیت الله بهاءالدینی ،پرسیده بودند در طول روز 
چه موقعی بدترین حالتان می باشد ؟
فرموده بودند :
زمانی که السلام علیکم،نماز را می گویم ؛ زمانی که از نزد خالق به سمت مخلوقین می آیم


یکم پای منبر حاج آقای عالی بشینیم ؟!




  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

می گفت:
با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی
وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم
آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده
همه چیز رو از ایشون بخواین
این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه
چرا حاجتاتون رو از امام رضا (ع) نمی خواین؟
یک روز بعد این ملاقات رفتیم مشهد زیارت امام رضا (ع)
وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد
سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم
یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم
فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام
دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم
یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد
امام رضا (ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود
 پیوستن به کاروان سرخ شهادت

شهید حسن باقری 
راوی محمد گلزاری 




مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی میفرمودند :

در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام ، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمه الله علیه گرفتار شده بودیم لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند مطلبی را بیان فرمایند مرحوم علامه امتناع کردند ، پس از آنکه ایشان را به حق امام قسم دادم فرمودند : دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان میکنم ، اول اینکه : مدتی است که نمیتوانم بخوابم چون میبینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا میکنم بخوابم ( یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض)

کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست

از دل شب تا سحر خدا خدا میکند

دوم اینکه : وقتی نماز میخوانم یک سید محمد حسین دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است ( این است معنای الصلاه معراج المومن)


پای منبر استاد حاج آقا سلامتی



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

"بگذارید بعد از مرگم بدانند که
همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند
من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم
اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم
دیدار مجدد او نصیبم نگشت
بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد
از یاد او غافل نگردید
دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم
و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود
و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد
چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است
و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم
و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم....."

مهندس شهید مصطفی ابراهیمی مجد



-منم می تونم امام زمان(عج) ببینم؟!
+ می تونی با چشمات حرام نبینی؟
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری


  • سیــــده گمنــــام