رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

شب سوم محرم تازه از عملیات برگشته بودیم
محمد حسین اصرار می کرد که باید برویم حرم
بیشتر بچه ها از فرط خستگی توان نداشتند بیایند
فقط من اعلام کردم که حاضرم همراهش به حرم بیایم راه افتادیم
وقتی رسیدیم به حرم، برق رفته بود. اجازه ورود به حرم را نمی دادند
محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم
وقتی وارد حیاط شدیم،
دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست
و پرچم عزا هم روی گنبد نصب نشده است
رفت دوباره کلی التماس کرد تا اجاره بدهند که او پرچم سیاه را بگذارد
با اصرار محمدحسین، خادم حرم هم مجبور شد قبول کند
وقتی محمدحسین رفت بالای گنبد،
اول احترام نظامی گذاشت و بعد هم پرچم را تعویض کرد
فردا صبح یعنی چند ساعت پس از این حادثه
از ناحیه پهلو و بازو مجروح شد که منجر به شهادتش شد

 

وقتی در عملیات تیر خورد با صدای یا حسین اش رفتیم سراغش
خیلی از بچه ها وقتی تیر می خورند تا ببرندشان اتاق عمل آه و ناله می کنند اما محمدحسین از ماشین تا اتاق عمل یا زینب می گفت و یا حسین به لب داشت. وقتی از اتاق عمل بیرون آمد یک کم ناله می کرد. رفتم دم گوشش گفتم نبینم ناله کنی؟ تا این را گفتم با اینکه اصلا هوشیار نبود، شروع کرد به ذکر یا حسین گفتن تا لحظه ای که به کما رفت


مدافع حرم شهید محمد حسین مرادی 
 


حاج اسماعیل دولابی :
زیاد سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام , اخلاق را عوض می کند 


 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

روز های آخر تو نمازهاش خیلی اشک میریخت
درقنوت هاش به شدت گریه میکرد
نمازهای شب و مستحبیاش هم به راه بود
شبهای آخر، سید که همیشه میاندار هیئت بود،
میرفت گوشه ای و تو حال خودش بود
روحش دیگه زمینی نبود
یه روز به عملیات اصلی مانده بود
ما در منطقه خانات مستقر بودیم
دم غروب روز اول محرم بود
سید به یکی از بچه ها پیشنهاد داد دور هم جمع بشیم ذکر مصیبت بگیریم
سید رفت یکی از روحانیون رو آورد حاج آقا شروع کرد
چهار پنج نفر بودیم بعد جمعیت به دویست نفر رسید!
سید کنار من نشسته بود،حال وهوای عجیبی داشت
بی تابی میکرد.ضجه میزد
واقعا سید از همه جا و همه کس بریده بود
من این حالات رو بارها در شب های عملیات در شهدای مختلف دیده بودم
شب کربلای۴و۵ والفجر۸ و..
بعد از ذکر توسل مون گفتم:
سیدجان این چه کاری بود که کردی؟چرا با سیلی میزدی تو صورتت!؟
با همون چشمان اشکبارش جوابم رو داد و گفت:
حاجی سیلی خوردن دختر سه ساله سخته،
سیلی خوردن مادر سخته

شهید میلاد مصطفوی 

 



شهید مصطفوی در عملیات مستشاری در سال 94 در سوریه به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیده و پیکر پاکش در شهرستان بهار از توابع استان همدان به خاک سپرده شده است. گفته می‌شود داعش بعد از شهادت شهید مصطفوی، پیکر او را با خود می‌برد، اما بعد از مدتی خود شهید آدرس دقیق پیکر را در خواب به یکی از دوستانش می‌دهد

 

ما
از همان قبیله‌ای هستیم
که از کودکی شالِ مشکی‌ت را
بر تَن کرده‌ایم و...
در شادی و غم
نامَ‌ت را بر زبان جاری کرده‌ایم؛
ما از قبیله‌ی عُشّاق تو هستیم؛
حسین‌جان!
خواه، بیماری و بلا باشد...
خواه، روزگار بر وفق مراد باشد!

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

هر وقت کسی جایی گیر می کرد یا مشکلش حل نمی شد حسین آقا بهش میگفت :

اگه جایی گیر کردی یه تسبیح بردار و ذکر " الهی به رقیه " بگو 
بی بی حل میکنه 

شهید مدافع حرم حسین معز غلامی 

 

 

این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله

مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر

چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم

سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام

سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم

اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)

قسمتی از وصیتنامه شهید 

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

یک روز قبل از محرم آمد روضه بخواند , برگشت در همان بسم الله گفت :
" بچه ها محرم امد "
همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه
در روضه خیلی خوب آه میکشید

شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی


کسی بود که که حاج قاسم برایش صدقه کنار می گذاشت
نوع بغل کردن و سر روی سر گذاشتن یعنی آخر ارتباط

 

زرنگ باشید و دلبری کنید
این محرم هیچ فرقی با محرم های قبل نداره که هیچ , اگه زرنگ باشید با این دل شکسته و بغض دلتنگی که دارید شاید امسال بتونید
امضا " عاقبت بخیری " رو بگیرید از امام حسین علیه السلام
شاید امسال بین تنهایی زانو بغل کردن هاتون
و غریبونه اشک ریختن هاتون جلو اسمتون نوشتن : شهید
* امام حسین علیه اسلام خریدار دل های شکسته است

سلام با اجازه از محضر امام زمان و شهدا از این به بعد رفاقت به سیک شهید بروز خواهد شد
بانوی گمنام این مسئولیت رو به حقیر سپردن
برای آشنایی بیشتر باید بگم که اگر برای خداست بگذارید گمنام بمونم
 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

مدت‌ها بودمی‌گفت می‌خواهم به سوریه بروم
اما به خاطر شغلم به من اجازه نمی‌دهند تلاش زیادی کرده بود
تا اعزام شود چند روز قبل از اعزام به من گفت می‌خواهم به سوریه بروم
من هم گفتم خیلی خوب است و موافق هستم
تا زمان شهادت ایشان تصور می‌کردم مانند
گذشته برای تبلیغ و انجام امور فرهنگی به سوریه می‌روند
یکی از خادمان حضرت معصومه(س) نقل می‌کرد
همسرم را در خواب‌دیده و از او پرسیده که آیا در آنجا به شما سخت نمی‌گذرد
که شهید قلی‌زاده هم جواب می‌دهد
نه اینجا با همه شهدا جمع می‌شویم و خدمت امام زمان(عج) می‌رسیم

 

خادم حرم حضرت معصومه (س) و مدافع حرم شهید محمدعلی قلی‌زاده

 

 

✍️آیت‌الله بهجت (ره) :

حضرت معصومه (ع) از قبیل امامزاده‌های مطلق نیست ـ که هنگام زیارت او زیارت‌نامه مطلق امامزاده‌ها خوانده شود، بلکه زیارت مخصوص به خود دارد ـ زیرا در روایت است: «مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنةُ؛ هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌گردد» خیلی کلمه بزرگی است! 

در محضر بهجت، ج۲، ص۱۳۷

 

✨میلاد حضرت معصومه (ص) و روز دختر بر همه‌ی زنان و دختران مبارک✨

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

رضا سگه یه لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش،
دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه
تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و
با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران
وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه
یه دفه داد زد کچل با توأم!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید
آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!
شهید چمران : چرا؟
آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده
تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست
هرچی بهش بدی میکنم
نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده.هی آبرو بهم میده
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم
آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،
آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد
صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد


آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... !

 

 

چقدر رفیق هستید با دکتر چمران ؟! مناجات های دکتر رو خوندید !

یک مناجات یادگاری زیر همین پست بنویسید تو نظرات
بقیه بخونن و استفاده کنند 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شهید سید مرتضی آوینی.....
در اینجا و در این لحظات دلها آنچنان صفایی میابد که وصف آن ممکن نیست

 

 

شهید مهدی زین الدین
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند! در هر شب جمعه یادشان کنیم، حتی با یک صلوات!

 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


برای پنجمین بار عازم جبهه است و
تقاضای دختر کوچولویش برای خرید یک بستنی را بی‌پاسخ می گذارد
کار مهم تری دارد
دلبستگی های این دنیا را نمی بیند

 

 

*هربار به دیدار گفتگو با خدا می روم , نماز هایم را می گویم چنان با تعلقات دنیا مشغولم که نمیدانم چند رکعت شد ؟!

* درکارهای خیر شک و تردید نیت هایم را خراب می کند !

خدایا دلبستگی هایم پر بال و پروازم را بسته اند 
به تو پناه میبرم 

 

 

اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ اَفْرَطَ بى سُوءُ حالى وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى وَ قَعَدَتْ بى اَغْلالى

خدایا! بلایم‌ بزرگ شده و زشتى عالم از حدّ گذشته و کردارم خوارم ساخته و زنجیرهاى گناه مرا زمین‌گیر نموده

وَ حَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ اَمَلى وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها وَ نَفْسى بِجِنایَتِها وَ مِطالى یا سَیِّدى

و دورى آرزوهایم مرا زندانى ساخته و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش و امروز و فردا کردنم در توبه مرا فریفته

فَاَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ اَنْ لا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعائى سُوءُ عَمَلى وَ فِعالى

اى سرورم از تو درخواست مى‌کنم به عزّتت که مانع نشود از اجابت دعایم به درگاهت، بدى عمل و زشتى کردارم‌


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت می‌داد
در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت
اهل امر به معروف و نهی از منکر بود
روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند
دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن!
حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من دادگفت بابا این خمس من است. برایم رد کن
من دیگر فرصت نمی‌کنم
در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت
شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، می‌رفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود. صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که شهید شده بود، سر مزارش مداح می‌گفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند

شهید مدافع حرم رسول خلیلی 

 

 

خیلی زود فهمیدم  مرگ من و انتقال به آن جهان است 
جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجعب مرا دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان.امروز برای حسابرسی، همین که خودت را آن را ببینی کافی است.
چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قران، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود:« اقراء کتابک ،کفی بالنفسک الیوم علیک حسیبا.» این جوان درست ترجمه ی همین آیه را به من گفت

غیر از کارها ، حتی نیت های ما ثبت شده بود . آن ها همه چیز را دقیق نوشته بودند . جای هیچ گونه اعتراضی نبود .تمام اعمال ثبت شده بود . هیچ حرفی را نمی شد بزنیم اما خوشحال بودم از کودکی ، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم . از این بابت به خودم افتخار می کردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت می دیدم . همین طور که به صفحه اول نگاه می کردم ، یکدفعه دیدم ، یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است ! صفحه اعمال از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود ! با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم : چرا این ها محو شد . مگه من این کارهای خوب را نکردم؟
گفت : بله درست ، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی . اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد .
با عصبانیت گفتم : چرا؟ چرا همه اعمال من ؟
او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر (صَـلَّی الـلّـهُ عَـلیهِ واله ) که می فرمایند :سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد . رفتم صفحه بعد . آن روز هم پر از اعمال خوب بود . نمازاول وقت ، مسجد ، بسیج ، هیئت و رضایت پدر و مادر و …
فیلم تمام اعمال موجود بود ، اما لازم به مشاهده نبود ، تمام اعمال خوب ، مورد تایید من بود ، آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند . خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماماً برای من یادآوری می شد . اما با تعجب دوباره کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است ! گفتم : این دفعه چرا ؟ من که در این روز غیبت نکردم ؟! جوان گفت : یکی از رفقای مذهبی را مسخره کردی . این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد .
بعد بدون این که حرفی بزند ، آیه سی ام سوره یس برایم یاد آوری شده : روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است . «یا حَسرَهً علی العباد ما یإتیهم من رسولٍ الاّ کانوا به یَستهزؤن» خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد . من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم . با خودم گفتم : اگه اینطور باشه که خیلی اوضاع من خرابه .
رفتم صفحه بعد ، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم . اما کارهای خوب من پاک نشد .با این که آن روز هم شوخی کرده بودم ،اما در این شوخی ها ، با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم . غیبت نکرده بودم . هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود . برای همین شوخی ها و خنده های من ،به عنوان کار خوب ثبت شده بود . با خودم گفتم : خدا را شکر . یاد حدثی افتادم که امام حسین (علیه السلام )می فرماید:برترین اعمال بعد از اقامۀ نماز ،شاد کردن دل مومن است ؛ البته از طریقی که گناه درآن نباشد 

 

سه دقیقه در قیامت عنوان کتابی از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است که توسط نشر ابراهیم هادی در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. داستان این کتاب درباره‌ خاطرات یکی از مدافعان حرم است که در طول عمل جراحی برای چند لحظه‌ای از دنیا رفته و سپس با شوک قلبی احیا می‌گردد
 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همسر محترمه امام نقل کرده‏ اند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این 62 سال یک غیبت از این مرد نشنیدم. ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمودند: «که اگر با این جمله می‏ خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم».


منبع: پا به پای آفتاب، ج4، ص 72

 


مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان تهران بود، که نماز جماعتش محفل انس بندگان خوب خدا بود.ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و چند مسئله شرعی می گفت.یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر می گردد و رساله را می بیند، متوجه می شود که مساله شرعی را اشتباه به مردم گفته است.شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه ی کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت، می زند و می گوید: آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است.
یکی از اهالی می گوید:حاج آقا، حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختید. فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید.شیخ مرتضی می گوید:عزیزم، شما عجله ندارید. شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم!

 


+چقدر حرف زدم نه ؟! اصلا مواظب حرف هام و رفتارم و مطالبم تو جمع , تو کانال ها و پست هام بوده ؟!
 

 

  • سیــــده گمنــــام