هو الرحمن الرحیم
دوستانش تماس گرفتندقرار شد با آنها به
مشهد برود
محمد حداقل سالی یکبار را به مشهد می رفت اما این بار نمی توانست ساک خودش
را بردارد
این توفیق نصیب من شد که با آنها بروم
با آقای سقائیان نژاد که از بچه های همرزمش
بود صحبت می کردمی گفت:
هر وقت مشهد آمدی برنامه ریزی کن! هر روز از داخل رواقها و صحن ها زیارتنامه
بخوان
فقط روز آخر داخل حرم برو. کاری کن که زیارت آقا برایت عادی نشود
دوستانش می گفتند: محمد در مشهد داخل حرم
نمی آید!
همیشه داخل صحن گوهرشاد می نشست از همانجا دعا می خواند
صبح روز اول بود. محمد زودتر از بقیه بلند
شد. جلوجلو راه افتاد. ساعتی تا اذان مانده بود.
در راه صورتش خیس از اشک بود. اذن
دخول را خواند. از صحن گوهرشاد وارد حرم شد! من هم با تعجب به دنبالش بودم!
حالت عجیبی داشت. گویی فقط آقا را می دید.
از میان جمعیت جلو آمد
به نزدیک ضریح مطهر رسید.همانجا ایستاد. با امام رضا علیه السلام
مشغول صحبت شد
گویی آقا در کنارش ایستاده. اشک می ریخت و حرف می زد.
بعد به کناری آمد. مشغول خواندن زیارتنامه
شد یک بسته را هم متبرک کرد بعدها فهمیدم کفن بوده!
حال محمد خیلی تغییر کرده بود.می گفت:
همان
شب اول آقا را در خواب دیدم, فرمودند: بیا داخل حرم و حاجت خود را بگیر!
کتاب یا زهرا سلام الله علیها – صفحه 163