رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

علی با وجود محرومیت ها خیلی با استعداد بود , خوب درس میخواند , شاگرد ممتاز بود
زمانی که خیلی ها به درس و مدرسه اهمیت نمیدادن علی شاگرد اول درس و اخلاق و حتی فوتبال بود
بسیار با ادب بود , هیچگاه در حضور پدر پایش رو دراز نمیکرد
از فعالیت های علی این بود که روی درب خانه تابلویی زده بود که روش نوشت بود :
تقویتی درس زبان در مسجد امام علی (ع)
ساعت 2 تا 4
ساعتی ده تا صلوات , قبولی با خدا

شهید علی هاشمی , کتاب هوری




+ بعد از اینکه کتاب رو خوندم با خودم فکر کردم این همه تحصیل این همه درس من برای خدا چیکار کردم ! برای زکات علمم ...

+ ببخشید اینقدر شرمنده نظرات خصوصی شما شدم که خجالت کشیدم
چشم ان شالله از شهدا مینویسم ولی با دقت بیشتر
دعا کنید 

شهدا ؛
غرق شدم در روزمـرّگیهایم و گیر کـردم به سیم خاردار نـَـفس


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

گریه کن امام حسین  علیه السلام  بود ز اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد  بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین  علیه السلام  برسه.
هرجا روضه بود می دیدیش.
زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار.
همیشه هم می گفت: «من توی  بغل تو شهید می شم.»
حرف اون شد. تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: «هذا محب الحسین  علیه السلام ».

راوی: حاج حسین کاجی از گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب  علیه السلام

روحانی شهید مرتضی زندیه


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید
گفت:«حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین  علیه السلام  بود.
بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:«به زودی به دیدارت خواهم آمد»
یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟»
همینجور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد.
امام حسین  علیه السلام  به عهدش وفا کرد...

راوی: حاج علی سیفی، همرزم شهید
شهید محمدباقر مؤمنی راد


بی سبب نیست شب جمعه؛ شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان" همه را بخشیدند +
               


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم
 یادداشت خواندنی احمد یوسف زاده نویسنده کتاب "آن 23 نفر" در رثای شهید همدانی:
وقتی سوت پایان جنگ زده شد نگذاشته بودند خط مرزی یک سانتی متر حتی از آنچه بود جلوتر آمده باشد.
دشمن ها که یکی دوتا هم نبودند برگشتند به کشورهایشان دست خالی.
فرماندهان 21 ساله تازه رسیده بودند به اوج قدرت و تجربه اما دیگر جنگی نبود
،نوبت رسیده بود به سازندگی ویرانه های جنگ.
30 ساله های کارکشته مثل عقاب بال گشودند بر آسمان کشور تا کسی نگاه چپ نتواند بر مرزهای این بوم بیندازد.
همه جا آتش و خون بود و ما در جزیره امن زندگی کردیم .
راحت و بی دغدغه از ماشینی بمب گذاری شده که جلو سرویس مدرسه کودکانمان منفجر بشود.
سال ها گذشت 30 ساله ها شدند 50 ساله. شدند سرتیپ و سرلشکر.
محاسنشان سفید وشدند پدربزرگ اما هنوز در کوچه های شهر دنبال شهادت میگشتند.
بعضی پیدا کردند مثل شهید کاظمی و شهید شوشتری و بعضی برای یافتن شاهد شهادت از مرزها بیرون رفتند.
شدند مدافع حرم مثل شهید جمالی،شهید بادپا و شهید الله دادی .
پدر بزرگ ها حالا بزرگترین مستشاران نظامی دنیا هستند.
برای نجات کشورشان خط مقدم را هزاران کیلومتر به سمت لشکر وحشی داعش جلو کشیده اند .
چه پدر بزرگ های مهربان و نورانی که محاسن سفیدشان به خون سرخ می نشیند
مباد که نقطه ای از سیاهی پرچم داعش در خاک پاک وطن مشاهده شود.
سردار همدانی یکی از این پدر بزرگ ها بود که سی و پنج سال بعد از جنگ،
دست بردار نبود تا بالاخره شاهد شهادت را در کوچه های شهر حلب پیدا کرد.
مبارکتان باشد سردار


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

عاشقانِ کربلا !
یاد دارید ساده اما بی ریا داشتید در ســر ، هـــــوای کربلا ... ؟!
و ما این روزها آزادانه در حسـینـیه ها
هروله کنان ، به یاد سربندهای خونین ِ شما ذکــر حسین (ع) می گیریم ...



+بخونید معنی این مناجات رو از زبان امام حسین.ع. تصور کنید چند روز قبل از عاشورا
"خدای من! چگونه ناامید باشم در حالی که تو امید منی!
خدایا به که واگذارم می‌کنی؟ به سوی که می‌فرستی‌ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی بگردانند!
یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا
می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
.من به سوی دیگران دست دراز کنم؟
در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من
ای توشه و توان سختی‌هایم!
ای همدم تنهایی‌هایم!
ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!
ای ولی نعمت‌هایم‌!
ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
تو پناهگاه منی
تو کهف منی
تو مأمن منی

+ سالی که امام حسین (ع) به سمت مکه حرکت کرده بودند،
افراد زیادی همراه ایشان تا مکه اومده بودند، ولی وقتی امام حج رو رها کردند ،
عده ای ایشان را تنها گذاشتند و وقتی به کربلا رسیدند باز تعداد یارانشون کم شده بود،
تا شب عاشورا که فقط 72 تن موندند و به شهادت رسیدند...
ببینید که این هفتاد و دو تن چه حسرتی بر دل عالم و آدم گذاشته اند!!!
حالا نمی دونم ما تا کجا امام زمانمون رو یاری کردیم؟
نکنه غافل بمونیم و .......
عرفه ...دوباره عرفه آمد, دوباره یه فرصت....
همت کنیم، از دست ندیم این فرصت رو...،
بیایین به آقا قول بدیم که نگذاریم هل من معین آقا توی صحرای کربلای غیبت بی لبیک بمونه

+ دعای عرفه کربلا خواستید شما رو قسم به حضرت زهرا منم دعا کنید این دلتنگی کربلا
داغونم کرده , میترسم بازم امسال جا بمونم

اینقدر گفتیم التماس دعا از رو رفتیم

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

معبر مین برایت پل صراط میشود
و تو انتخاب میکنی دیدار و وصال یار را ,
یا خانه گلی یا در لجن ماندن را ترجیح می دهی.....

شهید عبدالعلی ناظم پور


+ روزهایی نچندان دور بیشتر احتیاج به یک رفیق واقعی داشتم...
رفیقی که بداند و بفهمد دردهای دلت را
رفیقی که در کنارش بنشینی و از بغض های خورده ات , از تمام ناگفتنی های همگانی ات
از تمام هرچه را باید گفت و نتوان آن را به هرکسی گفت ... حرف بزنی !
هرکسی از رفیقِ خود توقعاتی دارد !
سراغ هرکسی رو که بخواهی رفتم , هرکسی برایم پیشنهاد میداد
یکی میگفت خواهر , یکی میگفت چاره اش ازدواج , یکی میگفت پدر و مادر ,
حتی در اوج بی شرمی پیشنهاد دوست پسری هم داده میشد .... بگذریم

بیچاره این دل سرگردان ما !
دلی که در پی همه رفت ! جز در پی آنی که باید می رفت !
تا اینکه
رفاقت با شهدا شروع شد ...
شیرین و زیبا , هر تک تک ثانیه های رفاقت رنگ و بوی شهدا گرفتن اوج لذت بود
هر چقدر رفاقت عمیق تر میشد بال و پر برای پریدن بیشتر و پا روی نفس گذاشتن بهتر
تا کار به جایی رسید که احترام به پدر و مادر شد واجب و برای هر اوف گفتن تنبیه های سخت برای خودم در نظر گرفتم , قرآنی که هر سال فقط برای شب های قدر بهره میبردم شد برنامه هر روز , و هر روز حفظ 2 آیه نهایت شد 5 آیه برنامه هر روز شد
از مهدی زهرا غافل که بودم یاد گرفتم در این رفاقت که هر صبح و شام به یاد آقا باشم
در این رفاقت یاد گرفتم قبل کاری فکر کنم که خدا و امام زمان و حضرت زهرا از این عمل راضی هستند یا نه ؟!
در این رفاقت یاد گرفتم که دفترچه مخصوصی داشته باشم برای حسابرسی خودم ...
یاد گرفتم با هر غیبت خودم رو شدید مجازات و تنبیه کنم حتی تنبیه مالی !
همه این هارو گفتم که بگم بیاییم با مهدی فاطمه و شهدا دوست و رفیق شویم ...
اونها منتظر ما هستند ...
چندین سال است که با تک تک ما ، عهد رفاقت بستن !
ولی ما عهد شکن ترین رفیق های عالم هستیم !
.
.
حواسمون به دوستامون باشه !
دوسـت شـمـا کـیـه ؟


السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله
انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله

شهادت حضرت امام محمد باقر( ع) تسلیت باد



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم
بعد از شما چقدر روزهایمان کسالت آورند ...
لبخندهایمان  تصنعی ..
شادیهایمان  کاذب ...
معنویت هایمان بی روح ...
انگار هر چه داشتیم ،
بعد از شما در همان  خاکریزها و  سنگرها جاماند



+ بُهتان نیست !
سلام بر ابراهیم , یا زهرا , مصطفی , علمدار , عارفانه , خاک های نرم کوشک,
پایی که جاماند , خاکریز خاطره ها , نیمه پنهان ماه و ....
همه را خواندی ؟
عطر خدا و خنده ها و عشق ها را میتوانی در آن موقع حس کنی ولی امروز ! ...

+ میدانی !
مقصـــدشان ، میعادگاه ِ عشق بود , حسرت به دل مهجور ما گــــذاشتند ....





  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

تو اتاق نشسته بود و خلوت کرده بود!
آهسته نگاش میکردم چند دقیقه یه بار سوزن میزد پشت پلکهاش!!!
برام سوال شده بود، متوجه من که شد رفتم جلو علت کارش رو پرسیدم!
گفت چشمی که به نامحرم بیفته سزاش اینه…

"شهید ابراهیم هادی"

کتاب سلام بر ابرهیم



+اجازه هست همسرتون رو نگاه کنم؟




  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

فکر می کنیم گاهی ، خیلی آدمیم !
فکر می کنیم گاهی ، هرچه هست و نیست ، ماییم!
فکر می کنیم گاهی ، باید همیشه از بالا به دیگران نگاه کنیم!
فکر می کنیم گاهی ....
اصلا بگذارید خودمانی عرض کنم ، خیلی شاخیم !
فکر می کنیم و فکر می کنیم و فکر ... و چقدر اشتباه فکر می کنیم گاهی !
کاش همچون شهدا زندگی می کردیم !
آدم بودیم ! از نوع خاکی ، که هیچکس او را نشناسد !
نگاه زیبا داشتیم ، تا به همه با یک دید نگاه کنیم !
فکر زیبا داشتیم ، تا از ظاهر ، باطن کسی را نخوانیم !
عامل بودیم ، برای شعاری که می دهیم !
و...
همچون شهدا بودن سخت است  و فقط ما وهم شهدا دوستی داریم !
که اگر دوست می داشتیم همچون آنان میشدیم!
عاشق رنگ معشوق می گیرد !



+ خیلی دلتنگ آقــــــا هستم خیــــلی ....
یابن زهـرا راه را گم کرده ایم
چهره ی دلخواه را گم کرده ایم
ما تو را در قعر چاه انداختیم
یوسف ما چاه را گم کرده ایم

+ آقا؛
دعا کن برای ما… *

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

کجا شما می توانید جواب یکی از این خون ها را بدهید
کجا ما می توانیم جواب یکی از این شهدا را بدهیم
تنها چیزی که در قیامت همه ی ما می توانیم در قبال خون شهدا جواب بدهیم همین یک راه است،
همین که بگویی آقا من مطیع ولی فقیه بودم ، اطاعت کردم و هیچ راه دیگری نیست
البته اگر واقعاً اطاعت کرده باشی، رعایت کرده باشی
اسلامی که اگر سیلی به صورت کسی زدی و سرخ شد، باید دیه بدهی،
آن وقت این اسلام به سادگی از خون عزیزترین افرادش می گذرد؟
نمی گذرد…

سردار شهید مصطفی ردانی پور



+ بعد مدت ها نا آرامی و دلتنگی حالا از دیشب آرام آرامم , عیدی ام را از آقا گرفتم
البته شما بخوانید شیرنی عیدی ...
خادمین آقا که مهمان شهرمان بودند با خود آورده بودند ...
+     +    +

+ این روز ها حال و هوایم به طور غریبی عجیبست ! این روز ها مهمان آقا مصطفی هستم


  • سیــــده گمنــــام