رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هیچوقت نتونستم حرف دلم رو راحت بهتون بگم...

جز شرمندگی حرفی برای گفتن نیست ...

شرمنده ام که دَم از شما می زنم اما ...

شرمنده ام که دائم آرزوی شهادت می کنم اما...

شرمنده ام که از دوستان میخوام برام دعا کنند تا به حال شهادت برسم اما ...

شرمنده ام ... شرمنده ...

ولی یه چیزو خوب میدونم ...

اینکه دلبستگی و أُنسم به شما و شهدا ، خیلی وقتا آرومم می کنه ...

کمکم کنید تو این راه محکمتر قدم بردارم و شرمنده تون نشم ...

دعام کنید شهید احمدی روشن...


تا نفس می زنیم همه ، تا دمی که ما زنده ایم،فراموش نکنیم که از،شهدا شرمنده ایم

توی قصه ی عاشقی همیشه بازنده ایم ، فراموش نکنیم که از شهدا شرمنده ایم

خیلی دوست داشتم که درد دو دلم رو با آقا مصطفی اینجا بنویسم ولی شهدا شمع محفل بشرییتند چه بگویم که درد دل کردن با شهدا خیلی سخته چرا که اونها به درد دل های ما گوش میدهند اما ما حاضر نیستیم وصیت های اونها رو عملی کنیم تنها خواهشی که از خدای خودم دارم این هست که من و دوستانم رو پیش شهدا شرمنده نکنه

خاطره از پدر احمدی روشن :

وقتی از مصطفی می‌پرسیدم که این غنی‌سازی 20 درصد به چه درد می‌خورد وقتی

5/3 درصد جوابگوی کارهاست، پاسخ داد که ما می‌خواهیم در مقابل استکبار جهانی

با دست پر صحبت کنیم، اگر آنها احساس کنند که ما از غنی‌سازی 20 درصد عاجزیم

هیچ وقت به حرف‌ ما گوش نخواهند داد

دوستان سالگرد شهید احمدی روشن هستش برای روح این شهید بزرگوار صلوات ختم کنید

  • سیــــده گمنــــام

در دفتر اشتباهات روزانه اش نوشته بود:

امروز درچشمان مادرم مستقیم نگاه کردم...


کاش منم یاد بگیرم

%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF.jpg

  • سیــــده گمنــــام

خونش را داد

تا خواهرانمان مجبور نباشند حجابشان را بدهند

و شهید حاضر است و می بیند

پس بیا

شرمنده نگاهش نشویم



  • سیــــده گمنــــام

ای برادر به کجا می‌روی، کمی درنگ کن!

آیا با کمی گریه و خواندن یک فاتحه بر مزار من و امثال من،

مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی کرد یا نه!؟

اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست. ما نظاره می‌کنیم که تو چه خواهی کرد!!

والسلام_عبدالمعاصی رضا نادری



  • سیــــده گمنــــام

یادمان باشد در همین کوچه ما

مادری هست

که عشقش را داد

تا تو عاشق بشوی ....



  • سیــــده گمنــــام

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید ، هر که از شما از دینش بازگردد چه باک زودا که خدا مردمى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش در راه خدا جهاد مى‏کنند و از ملامت هیچ ملامتگرى نمى ‏هراسند. این فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانى دارد، و خداوند بخشاینده و داناست.  [مائده-54]

بعد از نزول این آیه مردم باتعجب پرسیدند:

اى رسول خدا این قوم چه کسانى هستند که اگر ما پشت به دین کنیم،

خداى تعالى آنان را به جاى ما می‏گذارد؟

 فضرب بیده على عاتق سلمان- فقال: هذا و ذووه،

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست به شانه سلمان زد و فرمود: این و قوم این مرد است،

سپس فرمود: لو کان الدین معلقا بالثریا- لتناوله رجال من أبناء فارس.

به خدایى که جانم به دست او است، اگر ایمان به خدا را در ثریا آویزان کرده باشند،

بالأخره مردمى از فارس آن را به دست می‏آورند

منبع: المیزان فی تفسیر القرآن ، جلد 5 ،  صفحه :388

به راستی ! آیا این انسانهای عظیم ، غیر از جوانان ما خصوصا شهدای عزیز هستند؟!

حضرت امام خمینی رحمه الله علیه در وصیتنامه خود می فرمایند:

من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله- صلى الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على- صلوات الله و سلامه علیهما- میباشند. ... در صورتى که [مردم ما ] نه در محضر مبارک رسول اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- هستند، و نه در محضر امام معصوم- صلوات الله علیه. ... و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى می ‏باشیم

منبع: صحیفه امام ، جلد  ‏21، صفحه : 411


  • سیــــده گمنــــام

خـدایا...
گوش شیطان کر
دوستت دارم امشب را
در گوش خودت خواهم گفت..!!



پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هنگامى که انسان از بستر لذتبخش خود برخیزد در حالى که چشمانش خواب آلوده است براى اینکه با نماز شبش پروردگار خود را خوشنود کند، خداوند در مقابل فرشتگانش به او مى نازد و مى فرماید: آیا بنده مرا نمى بینید که از رختخواب گوارایش برخاسته براى نمازى که من بر او واجب نکردم. گواه باشید که او را بخشودم
بحار الانوار،ج ۸۷، ص ۱۵۶

در عملیات کربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حرکت در آب را کنترل می‌کردم. وقتی دیدم که یکی از بچه‌ها سرش را بدون حرکت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم:‌ چی شده؟ چرا تکان نمی‌خوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می‌کردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اکبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشکالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سکوی الامیه اولین شهیدی بود که به دیدار معشوق نایل آمد

شهید غلامرضا تنها

  • سیــــده گمنــــام



اگه از دست هم ناراحت شدید،

دورکعت نماز بخوانید بگویید خدایا این بنده ی تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر .

 " شهید حسن باقری "


+ تصمیم گرفتم از این بعد ان شالله "من " تا عمر دارم این کارو بکنم 


  • سیــــده گمنــــام


مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟
مادر می‌گوید: «چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر می‌گوید: «نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!»
بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد.
قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد.
پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و
 از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند.
حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند.
قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛
 اما بعضی جاها را نه.
میفرمایند:«قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!».
مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط.
آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:
«جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.».

شهید رستگار

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا

نشسته ام کتاب "پایی که جاماند " را میخوانم ، میرسم به این خاطره :

شنبه 18 تیر ماه 1367-بغداد -زندان الرشید

از میان پنج مجروحی که از زندان شماره یک الرشید آورده اند ، وضعیت یکی شان وخیم است با ترکش خمپاره ، روده هایش پاره شده ، سینه و سرش هم آسیب دیده ،لهجه مازندرانی دارد . از بچه های لشکر 25 کربلا است .آدم ساکت و متین و کم حرفی است.اما وقتی حرف می زند ،عراقی هارا تا استخوان می سوزاند .ستوان عراقی بهش گفت: "پشیمانی ، میدانم " پاسدار در جوابش گفت : عاقبت اسارت حضرت زینب (س) اگه بیشتر از شهادت نبود کمتر نبود ، من پشیمون نیستم ، این شرایط تو جنگ برای هرکسی ممکنه پیش بیاد.اسارت ایمان و عقیده را عوض نمیکنه ، ایمان و عقیده را محکم میکنه ! فرمانده عراقی که سعی داشت امام رو مسبب همه گرفتاری ها و شکنجه های اسرا معرفی کنه با طعنه به مجروح مازندارانی گفت : قراره شما تو عراق چه پیامی را به ما برسانید ، حالا خمینی کجاست که بیاد کمکت کنه ! با این وضعی که داری میخوای چیکار کنی ، با این زخم های شکمت چه کار میکنی ، اینجا خمینی می تونه کمکت کنه یا رئیس القائد الصدام ؟ مجروح ایرانی که رمق نداشت لب های تشنه اش را به هم فشرد نم دهانش را به زور قورت داد در جواب سرهنگ گفت:فقط میتونم جواب شما رو با یه شعری از نهج البلاغه مولا و

مقتدایم آقا امیرالمومنین بدم

امام علی می فرمایند :

فـان تسـالینی کیـف انــت فاننـــــی

صبــور عـــــلی ریـــب الزمـان صلیـــب

یعـــز علـــی ان تـــری بــــی کآبـــــة

فیشـــــمت عـــاد او یسـاء حبیـــب

"نامه 36 نهج البلاغه ، اگر بر من بپرسی چگونه ای بر سختی روزگار ، میگویم بسیار شکیبا و توانا هستم دشوار است بر من که غم و اندوهی در من دیده شود تا دشمنی شاد و یا دوستی اندوهگین شود "

سرهنگ مات و مبهوت از جواب مجروح مازندرانی فقط نگاهش میکرد . از قیافه و حالاتش پیدا بود انتظار جواب به این زیبایی را نداشت . احساس کردم مثل بادکنکی که بادش را خالی کنند سرنگ پنچر شده بود ! اورا نزدند . سرهنگ با هیچ یک از اسرا بحث نکرد و از بازداشتگاه خارج شد .مجروح مازندارانی درآن گرمای سوزان قرآن تلاوت میکرد فردای آن روز ، نزدیک غروب جوهره صدایش به ته رسید و شهید شد . او تزکیه شده و تکامل یافته مکتب امام علی (ع) و پاسدار وفادار امام بود . در و دیوار آجری زندان الرشید هیچ گاه دشمن شناسی و بصیرت اورا فراموش نخواهند کرد .قرآن و نهج البلاغه در شریان ها و مویرگ هایش جریان داشت .

+وقتی این مطلب رو خوندم چنان حالم منقلب شد و عرق شرمی به روم نشست که فقط برای یک لحظه که شده احساس خفگی کردم ، منی که ادعا میکنم محب و شیعه مولام امیر المومنین هستم با نهج البلاغه انس ندارم . بلافاصله رفتم کتابفروشی یه نهج البلاغه خریدم البته از نوع جیبی ، که همه جا همراهم باشه بتونم استفاده کنم چه دانشگاه ، چه تو ماشین ، چه منزل ....

شروع کردم دارم هر روز میخونم ، واقعا شیرین و لذت بخش

این خاطره از کتاب درس بزرگی بود برای من !

+ بعضی از کلیپ ها اینقدر قشنگ هستند که هرچه قدر نگاه کنی فقط هر ثانیه اون درس بزرگی هستش و از نگاه کردن سیر نمیشیم

مثل این کـیـلـیـپ



  • سیــــده گمنــــام