رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۱۷ مطلب با موضوع «نماز» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ "ﻧﻤﺎﺯ " ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ "ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ " ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ
ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ " ﮐﯿﻤﯿﺎ " ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪﻣﺮﻫﻢ،
ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ....
ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭی ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐنی
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ"ﻧﻤﺎﺯ " ﺷﻮﺩ .... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ !



زمستان است و این عکس یادآوری بزرگمردانی است که در جبهه های غرب دلیرانه ایستادند و مقاومت کردند. نه گرمای تابستان و نه سرمای زمستان پای اراده شان را نلرزاند. هنوز بعد از سالها حتی با دیدن این تصویر هم می توان اخلاص و ایمانشان را حس نمود

+ صبح زیر بارش برف وقتی که درهای رحمت الهی باز ....
بعد از سلامتی و تعجیل فرج آقا , برای نمازهایی که خوندم دعا کردم

صــــدا زدند!
او ظهـــــور کرده است و بسوی قدس راهی!
نمی آیی؟
گفتم چــــرا
ولی بعد از قضای نمــــازهای نخوانده ام
و بعد ادای حق الناســی که گردنم است
و بعد از....

آیا خجالت کشیدن بلد هستم؟!

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

از آن روز کار من با آقا مهدی شروع شد که برویم شناسایی برای پاکسازی منطقه
یکبار منتظر هلی‌کوپتر بودیم که نتوانست بیاید، بچه‌ها من و آقا مهدی را بردند گذاشتند جلوی لشگر ۶۴ ارومیه
هلی‌کوپترها آنجا بودند, اذان ظهر رسیدیم
آقا مهدی گفت: "برویم اول داخل ثواب شویم."
رفتیم وضو گرفتیم. گفتم: "برو جلو آقا مهدی، بگذار نمازم جلا پیدا کند!"
گفت: "نداشتیم آ. برو فرادا بخوان."
گفتم: "می‌گویند جماعت ثوابش بیشتر است."
برگشتنا از آنجا تا محل هلی‌کوپترها یک دور "مرگ بر آمریکا" گفت
گفت: "آقای مشگینی گفتن ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست."

به مجنون گفتم زنده بمان"، کتاب دوم، چاپ اول، ص ۸۱ - ۷۹

+


+پنجاه سال پیش زمانی که امام خمینی شعار مرگ بر آمریکا را بر زبان ها جاری کردند نه به دولت آمریکا نظر داشتند و نه به ملت آمریکا .مرگ بر امریکا شعاری سیاسی نیست بلکه تاکید بر یک افق تمدنی هستش مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر اقتصاد زالو صفت کاپیتالیستی، یعنی مرگ بر نژاد پرستی و برده داری مدرن، یعنی مرگ بر مک دونالد و اصالت لذت، یعنی مرگ بر شرکت های چند ملیتی اسلحه سازی، یعنی مرگ بر تجارت برده های جنسی، یعنی مرگ بر بزرگ ترین دارنده بمب هسته ای، یعنی مرگ بر ارعاب و تفرعن، یعنی مرگ بر هالیوود و والت دیسنی و امپراطوری دروغ، یعنی مرگ بر سبک زندگی غربی ...
امام به خوبی می دانستند کسیکه به آمریکا کافر نباشد ایمان به خدا نخواهد داشت:
فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله... یعنی اول نفی و کفر به بت و طاغوت
امریکا از ما فاصله جغرافیایی ندارد. گاهی در متن و بطن خودمان هم آمریکایی هستیم
کسیکه تجلی شیطنت و کفر را باادب و متمدن می بیند، کفر به طاغوت ندارد

+رمی جمرات و پرتاب هفت سنگریزه به سمت یک ستون سنگی انگار کار بیهوده ای  اما خداوند متعال بدون این عمل حج را و طواف خانه اش را نمی پذیرد
عبد باید نشان بده از شیطان متنفره وگرنه محبتش به خدا دروغی بیش نیست
امام فرمودند همین شعار مرگ بر آمریکا برای آنها مرگ میاورد



  • سیــــده گمنــــام


خوب نگاه میکنم , خوب می شنوم :

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ , أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ , فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ,
ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ 
وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ , عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ , مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ




دلم می رود . پروا میکند سمت معتکفین :
انگار چشمها منتظر یک تلنگرند و انگار اشک منتظر است از چشمها بجوشند
چه ضجه ها و چه ناله های جانسوزی که این شبها از بچه ها شنیده نمی شود
قلب خیلی رقیق می شود و یک ظرفیت پذیرش معنویات
حقیقت اینست که زندگیهایمان آنقدر شلوغ و پلوغ شده که خودمان را در زندگی هایمان گم کردیم
در اعتکاف فطرتت را می یابی. همان آدمی که نمازهایش مثل نوک زدن کلاغ به زمین تند وتند بود، اینجا چه نمازی دارد.
حال مناجاتی که می خواستی و شاید نمی یافتی
چقدر سجده در اعتکاف می چسبد الهی انا عبدک وابن عبدک و . . .
اصلا آن جا میروی برای تمرین , برای سربازی برای عبد بودن
سه روز تمرین زهد، زندگی فقط با یک ساک که تازه نصفش هم زیادی است
سه روز تمرین فقط با تو بودن، بدون موبایل و تلویزیون و اینترنت و … ، بدون همه فقط با تو
سه روز تمرین دوری از شبه حیوان بودن، کم خوردن ، کم خوابیدن، کم سخن گفتن،
سه روز تمرین زنده بودن دل…
سه روز استشمام بوی بهشت در همین دنیا، سه روز زندگی خارج از جهنم گناه
خوش به حال اونهایی که توفیق حضور دارند.اما من وا مانده این عالم خاکی باز هم جا ماندم .
میخانه را نبستند جام مرا شکستندبه خودم میگم اگه توفیق حاصل نشد برای من روسیاه ،
معلومه همتم کم بوده و لیاقت نداشتم و الا در میخانه که باز است و لیکن عاشق صادق نیاز است.
من کجا و خوبان عالم کجا .
خدایا دست ما را هم بگیر تا اینقدر در جا نزنیم …

+ اگر از امشب می روید اعتکاف دیگر برنگردید! یعنی بمانید برای همیشه با خدا...

+ راستی معتکف یعنی شهید هنوز که هنوز است عند ربهم یرزقون



  • سیــــده گمنــــام

در روزگار حضرت عیسی(ع) زنی صالح و عابد بود.

چون وقت نماز می شد، هر کاری که بود می گذاشت و به نماز و طاعت مشغول می شد.

روزی در حالی که نان می پخت، وقت نماز شد. زن نان پختن را رها کرد و مشغول نماز شد.

در این هنگام شیطان در او وسوسه کرد که تا تو از نماز فارغ شوی، همه نان ها می سوزند.

زن در دل پاسخ داد: همه نان ها بسوزد، بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.

بار دیگر شیطان وسوسه کرد که پسرت در تنور افتاد و سوخت. زن در دل جواب داد:

اگر خداوند اراده کرده که من نماز بخوانم و پسرم در آتش دنیا بسوزد،

من به خواست خدا راضی هستم و نمازم را نمی شکنم؛ چرا که خداوند فرزندم را از آتش نگه می دارد.

در این هنگام شوهر زن وارد خانه شد و دید زن مشغول نماز است و در تنور هیچ نانی

نسوخته و پسرش را دید که در آتش بازی می کند و یک تار موی او آسیب ندیده است.

پس از اینکه زن از نماز فارغ شد واین صحنه را دید، سجده شکر به جا آورد و همراه با شوهرش نزد

حضرت عیسی(ع) رفتند. عیسی(ع) از وی پرسید که با خدا چگونه معامله کرده است؟

زن پاسخ داد: همواره آخرت را مدنظر داشتم. هیچ گاه بی­طهارت نبودم.

اگر هزار کار در دست داشتم، چون هنگام نماز می شد، همه کارها را رها می کردم و

به نماز مشغول می شدم و هر کس با من جفا کرد، جواب او را ندادم و کار خویش را

به خدا واگذار کردم. به قضای خدا راضی شدم و بر خلق وی رحمت کردم و

سائل را هرگز باز نگردانیدم ولو به اندکی.

عیسی(ع) گفت: اگر این زن مرد بود، پیامبر می شد.


همان، صص 65 و66


  • سیــــده گمنــــام

خـدایا...
گوش شیطان کر
دوستت دارم امشب را
در گوش خودت خواهم گفت..!!



پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هنگامى که انسان از بستر لذتبخش خود برخیزد در حالى که چشمانش خواب آلوده است براى اینکه با نماز شبش پروردگار خود را خوشنود کند، خداوند در مقابل فرشتگانش به او مى نازد و مى فرماید: آیا بنده مرا نمى بینید که از رختخواب گوارایش برخاسته براى نمازى که من بر او واجب نکردم. گواه باشید که او را بخشودم
بحار الانوار،ج ۸۷، ص ۱۵۶

در عملیات کربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حرکت در آب را کنترل می‌کردم. وقتی دیدم که یکی از بچه‌ها سرش را بدون حرکت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم:‌ چی شده؟ چرا تکان نمی‌خوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت:‌ مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می‌کردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اکبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشکالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سکوی الامیه اولین شهیدی بود که به دیدار معشوق نایل آمد

شهید غلامرضا تنها

  • سیــــده گمنــــام
امام حسن مجتبی(ع) :
اهل مسجد زائران خداوند هستند و بر خداست که به زائرانش هدیه ای بدهد



علی اکبر در کنار هلی کوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال میکردند.

خبرنکارى از کشور یمن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنکام حاضرید بجنگید؟

شهید خندید و گفت : ما براى خاک نمیجنگیم ،

ما براى اسلام میجنگیم تا هر وقت اسلام در خطر باشد.

این را که گفت به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند.

شهید آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبان هاى مختلف پرسیدند: کجا ؟

علی اکبر گفت : نماز ! دارند اذان میگویند


خاطره از شهید علی اکبر شیرودی


مسجد یعنی محل سجده ؛ یعنی آشیانه ی بی کسان و یعنی معراج گاه شهدا.آری درد مسجد را آن شهدایی می فهمند که هنوز بوی نمناک قطره قطره ی اشک هایشان فرش های مسجد را فرا گرفته است و صدای دلنشین تپیدن قلب هایشان در مناره ها جولان می دهد.حرمت مسجد را همان کسانی حفظ می کنند که با جسم و روحی پاک به آن وارد می شوند و محافظانه و با ایمان بیشتر، از ان خارج می شوند


  • سیــــده گمنــــام


تو گردان شایعه شد.

ـ نماز نمی خونه!

گفتن: «تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده!»

باور نکردم و گفتم:

«لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خونه.»

وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم

با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین،

در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم.

ـ تو که برای خدا می جنگی، حیف نیس نماز نخونی…

 لبخندی زد و گفت: «یادم می دی نماز خوندن رو!»

 ـ بلد نیسی!؟

ـ نه، تا حالا نخوندم!

همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن،

تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.

توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند.

دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند.

سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم.

هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد.

آرام که کف قایق خواباندمش، لبخند کم رنگی زد.

با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد….


التماس دعا



امضا
93/9/1
گمنام


  • سیــــده گمنــــام