جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت: یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید امام نوشتن: «انا لله و انا اِلیه راجعون» ما مال خدائیم! آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...
تاریخ تولدبه آدم یادآوری می کند هر آمدنی، رفتنی دارد و ثانیه ها و دقایق و ساعات شمارش معکوسی هستند برای رفتن و اما اینکه بخواهیم چگونه برویم بستگی به این دارد که چگونه زندگی کنیم
و یک سال دیگر ...
شهادت ، به تعویق افتاد ... و نشد ، که بنویسند ... به سال1397/12/12 ... تاریخ شهادت را ...
چگونه خواهیم بود ؟!
چگونه خواهیم ماند؟!
چگونه خواهیم رفت ؟!
+ می شود به رسم رفاقت دعایم کنید ! عاقبت بخیری ... شهادت افتخار خدمت بیشتر به پدر و مادر
شب جمعه ... یادی هم بکنیم از ذبیح 21 ساله ی لشکر فاطمیون شهید رضا اسماعیلی او که دانشجوی دانشگاه فردوسی بود برای دفاع از حرم درسش رو رها کرد و رفت سرش رو هم داد...
گلوله های بی امان دشمن، امانمان را بریده بود و کاری از ما بر نمی آمد الله یار جابریگفت متوسل شویم به حضرت زهرا (س) تا باران بیاید و عملیات دشمن قطع شود هنوز یک ربع از توسل مان به حضرت نگذشته بود که باران آمد جابری از خوشحالی گریه می کرد. می گفت: یادتان باشد از حضرت زهرا (س) برندارید هر وقت گرفتار شدید چاره کار قسم دادن امام زمان (عج) به جان مادرش فاطمه زهرا (س) راوی علی رضا حق گو کتاب خط عاشقی ۲(خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س) شهید الله یار جابری
استاد فاطمینیا:
آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟
سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت:
"بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود.
رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم وقتی برگشتم دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها هم روی طناب پهن شده. رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم مادر تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟ گفت: مادر جون اگه دو دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی
شهید علی ماهانی
کاروانیان تمام روز را در مسیر بودند و همگى بسیار خسته. "حِزام" نیز وسایل را زمین گذاشت، بستر خواب خود را مهیا کرد و زیر آسمان پر ستاره ى بیابان دراز کشید و چشمانش را بست در خواب دید که جواهرى در دامنش هست که نظیر ندارد؛ نور آن جواهر، شب تاریک بیابان را روشن کرده بود. ناگهان سکوت صحرا شکست و حِزام دید که اسب سوارى به تاخت سمت او مى آمد.سوار به او رسید و گفت: اى حِزام!آیا حاضرى این جواهر گرانبها را به "امیر" بفروشى؟! حِزام، مبهوت جلال و ابهت آن مرد، گفت: من قیمتش را نمیدانم مرد به او گفت: آیا حاضرى این دُرّ ارزشمند را در عوض چیزى بالاتر از درهم و دینار به "امیر" بفروشى؟ حزام گفت: آن چیز چیست؟ مرد گفت: براى تو و نسل تو شرافت و سیادت ابدى را تضمین مى کنم حزام با خوشحالى جواهر را به آن سوار داد و مرد نیز آن را در پارچه اى پنهان کرد و رفت... آفتابِ صحرا همه را از تشنگى زمینگیر کرده بود. پرچمدار، جان بر سر مشک آب گذاشت اما حالا روى زمین افتاده بود، خون از چشم و آب از مشک اش جارى بود. دختر حزام با اشک به پسرش نگاه میکرد که حالا سر به آغوش مادر تمام خلقت داشت خواب پدر تعبیر شده بود؛ سلام بر مادرى که شرافت و سیادت ابدى براى او و نسل او نوشته شد...
هرکاری میکنید فقط مراقب عاقبت به خیریتان باشید همیشه طوری رفتار کنید که بتوانید عاقبت به خیری را نصیب خودتان بکنید
سردار شهید مدافع حرم «رضا فرزانه»
آدم ها اندازه معرفتشون از خدا طلب میکنن، یکی از خداخونه،زندگی و ماشین میخواد، یکی رزق حلال و عاقبت بخیری ؛
اینکه چی از خدا بخوای نشون میده کجای کاری بنی اسرائیل از خدا غذای جدید و معجزه های چشم درآر میخواستن انگار نعوذبالله خدا غولِ چراغ جادو هستش که آرزوهای اینا رو برآورده کنه..
تو اما زرنگ باش، مثل ابراهیمِ خلیل، که از خدا عاقبت بخیریِ نسلش رو خواست..
چند روز از عملیات خیبر می گذشت و ما زیر پاتک سنگین دشمن، در داخل کانالی پناه گرفته بودیم خمپاره ای آمد و ترکشش سهم پهلوی رحمت الله شد با وجودی دارد داشت، اجازه نداد به عقب منتقلش کنیم لبخندی زد و گفت: «من تازه می فهمم حضرت زهرا (س) چه می کشیده همیشه از خدا می خواستم نشانم بده، چطور پهلوی حضرتش شکسته شد» حالا خیلی خوب چشیدمش
شهید رحمت الله نیرسی راوی: هم رزم شهید کتاب خط عاشقی ۲(خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س) خاطره ۴۶٫ به نقل از کتاب چشمان بیدار، محمد باقر خاکپور، ص ۱۶
در شکست
پهلو شکست
حرمت شکست
اما مقاومت فاطمه را
هیچ قدرتی نتوانست بشکند
فرهنگ مقاومت ادامه دارد...
بابت نداشتن اینترنت دیر رسیدم ولی باید گفت ما نه تنها برای برای آب و برق مجانی انقلاب نکردیم بلکه حاضریم جانمان را هم مجانی در راه هدفی که حضرت روح الله نشانمان داد بدهیم فقط کاش از شهدا و یاران صدیق عقب نیافتیم
مصطفیمجروح شده بود از مچ تا بازو، عصب دستش باید عمل می شد زیر بار بی هوشی نمی رفت می گفت: اگر می توانید، بدون بی هوشی عملم کنید ولی اجازه نمی دهم بی هوشم کنید من یا زهرا(س) میگویم، شما عمل را شروع کنید
شهید مصطفی ردانی پور کتاب یادگاران، جلد هشت
یکی از شاگردان ایشان نقل میکنند بنده به مرحوم آیت الله حجتی میانجی عرض کردم برای ما یک راه میانبری بفرمائید چون ما مثل شما طاقت اینهمه عبادات و اذکار وریاضات شرعیه و دستورالعمل های مختلف را نداریم.! آیت الله حجتی میانجی بعداز شنیدن این جمله اشک در چشمانشان حلقه زد و فرمودند بهترین میانبر در امر بندگی
توسل به بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیهااست
خوشا به حال کسی که حضرت زهرا سلام الله علیها اورا قبول کند