رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

عراق منطقه رو زیر آتیش شدید گرفته بود
صدای سوت چند تا خمپاره نظرمون رو جلب کرد
حاج آقا میثمی رو به زور هول دادیم توی یه سنگر
سنگر کوچیک بود و در حالت عادی بیشتر از دو نفر جا نمی شد
اما پنج نفر از بچه ها با شنیدن سوت خمپاره پریده بودن توی سنگر
حاج آقا میثمی بهم گفت :
" می دونی چرا توی سنگر به این کوچیکی جا شدیم ؟ "
گفتم : " نه حاجی .. ! چرا .. ؟ "
گفت : " به خاطر ترس ! اگر انسان هم از خدا بترسه ، دنیا براش کوچیک میشه .!! "

شهید عبد الله میثمی



 علامه طباطبایی میفرمودند
خوش به حال کسی که اگر قلبش را بشکافند چیزی جز خدا در آن نیابند    

جمعی به محضر علامه حسن زاده آملی این حکیم کم نظیر و مرد الهی حاضر می شوند و درخواست می کنند که ایشان را نصیحت کنند علامه می فرمایند : سعی کنید از نامحرم فاصله بگیرید و بلافاصله می فرمایند فرق نمیکند نامحرم مرد باشد یا زن باشد ،آنهایی که درمجلس بودند همگی مرد بودند لذا سؤال می کنند آقا فاصله گرفتن از نامحرم زن را متوجه شدیم نا محرم مرد کیست؟ پاسخ می دهند :هر کس که ارتباطش را با خدا قطع کرده است نامحرم است



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

 شما ای امت قهرمان، بر سر مسائل بیخودی های و هوی نکنید
و امام عزیز را تنها نگذارید و به حرفهایش بیشتر از همیشه عمل کنید
که تنها گذاشتن امام یعنی رها کردن اسلام و رها کردن انقلاب
و سعی کنید تا می توانید درصدد پیروزی هر چه زودتر برآئید و رزمندگان را مدد نمائید
و از آمدن فرزندان خود به جبهه جلوگیری نکنید،
زیرا آن دنیا باید جوابگوی امام حسین (علیه السلام) و سایر شهداء باشید
زیرا الان اسلام به نیرو احتیاج دارد

و در آخر، از کلیه کسانی که مرا می شناسند و کینه و ناراحتی از من دارند
از شما می خواهم که مرا حلال کنید و اگر کسی از من پول می خواهد که من نمی دانم
به خانواده ام مراجعه کند و یا حلال کند. زیرا
خداوندحق الناس را نمی بخشد
و به جان امام عزیزمان دعا کنید و او را تنها نگذارید و
تا موقعی که اسلام احتیاج به نیرو دارد، کمک کنید. ملتمس دعای خیر شما هستم

والسلام علی من التبع الهدی

فرازی از وصیت نامه شهید امیرعباس جعفرزاده




در کتاب الواعظ نوشته عالم بافضیلت حاج شیخ محمّد على ربانى اصفهانى که در چند جلد تدوین شده و محصولى از آیات قرآن و روایات است، خواندم: دو نفر تصمیم قطعى گرفتند خود را براى دیدن ولىّ زمان امام دوازدهم آماده کنند، به تزکیه نفس مشغول شدند، چون در خود لیاقت زیارت آن جناب را یافتند به مکه شتافتند، یکى از آنان به وقت طواف به محضر مقدس ولى امر رسید، عرضه داشت: اگر اجازه بفرمایید دوستم نیز خدمت شما برسد، حضرت فرمود: او لایق دیدار من نیست؛ زیرا در راه سفر به مکه به زمین گندم زارى رسیدید، او یک دانه گندم از خوشه چید براى این که ببیند گندم رسیده یا هنوز خام است، پس از بررسى کردن، آن یک دانه گندم را به همان زمین انداخت ، کسى که بدون اذن صاحب مال به مال دست درازى کند لایق دیدار حجت خدا نیست!
استاد حاج شخ حسین انصاریان



*هر چه به شب های پایانی ماه خدا نزدیک میشویم، حسرت روزهای رفته بیشتر میشه
خدایا ما را از زیان دیدگان در این ماه زیبایت قرار نده

بدبخت واقعی کسی است که ماه رمضان بگذرد و گناهانش آمرزیده نشود_نبی اکرم (ص)


کانال تلگرامی +

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

صدای حاج همت را میشناسی !
صدایش را بارها شنیده ای
حالا بخوان با همان صدا با همان جدیت

برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه , باید اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم ؛ سرمایه می خواد که از همه چیزمون بگذریم و برای اینکه از همه چیز مون بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیز مون با خدا باشه .انقدر پاک باشیم که خدا کلا از ما راضی باشه .قدم برمی داریم برای رضای خدا , قلم بر می داریم روی کاغذ برای رضای خدا,حرف می زنیم برای رضای خدا , شعار می دیم برای رضای خدا , می جنگیم برای رضای خدا ,همه چیز همه چیز همه چیز  خاص خدا باشه ,که اگر شد پیروزی نزدیک است
چه بکشیم چه کشته بشیم که اگر اینچنین باشیم پیروزیم
و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما
چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگر اینچنین باشیم


بیا اصلا تقلب خود کلیپ را نگاه کن !





+ خوب خواندی ؟ خوب نگاه کردی ؟
تصمیم بگیر از همین شب های قدر که کارت فقط این باشد فقط فقط رضای خدا
هر روز دو رکعت نماز بخوان تا شب های قدر سال آینده بعد نماز هم کمک بخواه و هم بگو خدایا
سر قولم هستم ببین چطور زندگی ات عوض میشه !
(همه این حرف های بانوی گمنام به خودت برمیگرده )


+ امروز دوستانی بهم پیام دادن که مطالب رو تو کانال بزار استفاده کنیم
چشم کانال قبلی حذف شد ! هم بعضی مطالب کپی شده بود هم واقعیت بعضی مطالب که نوشته شده بود با وضو نبود ! جلوتر برم با اخلاص نوشته نشده بود
ان شالله اینبار رعایت میشه
آدرس جدید : رفاقت به سبک شهید 

بعضی کلیپ ها و صوت ها هم که حقیر در توان نیست اینجا بزارم به خاطر وقت
ان شالله تو کانال گذاشته میشه



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

در یکی از شب های سرد زمستانی
ساعت های ۲ یا ۳ نیمه شب، به دیدارش رفتم
گوشه های اتاق کارش، پتویی دور خودش پیچیده بود و
از سرمای شب های کویر بر خود می لرزید
نگاهی به بخاری کردم. پر از نفت بود ولی خاموش بود

«علی جان! هوا سرده و تو هنوز این جایی؟ چرا بخاری را خاموش کردی؟»

«بخاری را روشن نمی کنم چون ساعت کاری من تمام شده
الان هم چون کاری نمی کنم، برای همین هم نباید از اموال بیت المال استفاده کنم
کارهای شخصی از وظایف کاری جداست

شهید علی یغمایی




+در اکثر سخنرانى هاى خود، پیرمرد سالخورده اى را مى دیدم که چهره شکسته او نشان دهنده مسائل بسیار مهمى بود! یک روز در کنار او نشستم و از او خواهش کردم قسمتى از حقایقى که در مدت حیات خویش آموخته برایم بازگو کند. پاسخ داد نزدیک به صد سال عمر دارم، شصت سال قبل وجه مختصرى فراهم کردم و به زیارت عتبات مشرف شدم. سه ماه بنا داشتم در نجف اشرف بمانم، پولم تمام شده بود، با خود وسایل پینه دوزى همراه داشتم، به مغازه دارى در بازار نجف گفتم: اجازه بده در کنار مغازه ات مدتى مشغول کسب باشم، با خوشرویى پذیرفت. چند روزى گذشت، بین من و صاحب مغازه دوستى گرمى برقرار شد، روزى از او پرسیدم: نکته مهمى که در مدت عمرت بیاد دارى برایم بگو، گفت: دوستى داشتم کامل و جامع، با یکدیگر بنا گذاشتیم هر یک زودتر از دنیا رفت، به خواب دیگرى بیاید و از اوضاع برزخ خبرى بدهد. او زودتر از دنیا رفت. شبى او را به خواب دیدم، در حالى که از چهره او رنج و ناراحتى مى بارید، سبب پرسیدم، گفت: یک بار به قصابى محل رفتم و چند لاشه گوشت او را با دست ارزیابى کردم، هیچ قسمتى را نپسندیدم، بدون این که به صاحب مغازه بگویم از چربى گوشت مغازه ات به دستم رسیده از مغازه بیرون رفتم. اکنون در برزخ ناراحت آن مقدار چربى منتقل شده به دستم هستم، از تو میخواهم دوستى خود را با رضایت گرفتن از قصاب، در حق من کامل کنى.
مرحوم علامه مجلسى(ره) از شهید اول از احمد بن ابى الجوزى نقل میکند که: آرزو داشتم در عالم خواب ابوسلیمان دارانى را که از عباد و زهاد بود ببینم، پس از گذشت یکسال از فوتش او را دیدم و گفتم: خداوند با تو چه معامله کرد؟ گفت: اى احمد! وقتى در دنیا بودم بار شترى را دیدم، یک چوب کوچک به اندازه خلال از آن گرفتم، نمى دانم با آن خلال کردم یا دور افکندم، اکنون یکسال است که مبتلا به سختى حساب آن هستم


حاج شیخ حسین انصاریان

شب عاشورا امام حسین ع به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود
او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده حق الناس نیست
در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت است
“شهید چمران”


*این پست های این روزهای من رو میبینید ؟ با بیچارگی نوشتم و مینویسم
این کلیپ رو هم دیدید ؟ حال و احوال این شب های من در درگاه خداست !
حالم خراب چون ....
نشستم دست روی دست گذاشتم خوش میگذرونم تو این دنیا با کلی گناه !
ادعامم گوش عالم و آدم رو کر کرده
کی عمل میکنم پس ؟! کی جبران میکنم این همه گند رو
از وقتی که یادمه به خدا قول دادم
وقت عمل که رسیده جا زدم
خدایا این بنده ات از خوبی و مهربونیت فقط تا بلده سو استفاده کرده
کی قراره بنده بشم و شیعه واقعی مولا بشم !
چرا نمیفهمی بانوی گمنام امسال شب های قدر هم بهت مهلت دادن توروخدا ! بیدار شو


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

باختران که بودیم جنب مسجد ترکان،
پیرمردی مغازه داشت که با انقلاب و اسلام میانه خوبی نداشت
چهره و لبخند آقا مهدی و احوالپرسی هایشان در پیرمرد تأثیر گذاشته بود
پیرمرد می گفت: من اصلاً با شماها میانه خوبی ندارم ولی
نمی دانم این یکی چطوری توی دلم جا گرفته، بی نهایت دوستش دارم، نمی آید دلتنگش می شوم.
از آقا مهدی پرسیدم: چطوری این پیرمرد را آرام کردی و در او تأثیر گذاشتی؟
با لبخند ملیحی که کرد گفت : به تاسی ازذره ای عمل به  شیوه و رفتار پیامبر و ائمه (س)

شهید مهدی خوش سیرت



روحانى باسوادى که در پایین شهر قم امام جماعت و مورد توجه مردم نیز بود و هر روز نیز در درس آیت الله العظمى بروجردى شرکت میکرد. مرحوم آقاى بروجردى نیز او را می شناخت و به او عنایت داشت. از چهره هایی بود که در درس، با آیت الله العظمى بروجردى مباحثه میکرد و ایشان نیز جواب میدادند. روزى در اوج درس، به درس آیت الله العظمى بروجردى ایرادى وارد کرد، ایشان جواب دادند، دوباره به جواب آیت الله العظمى بروجردى ایراد کرد، ایشان دوباره جواب دادند، بار سوم آمد ایراد بکند، مرحوم بروجردى اخم مختصرى در ابرو انداختند و مقدارى صداى خود را بالا بردند و به او فرمودند: کافى است. همین. چند لحظه از درس گذشت، هنوز نیم ساعت دیگر باید ایشان درس را ادامه مى داد، قطع کرد. از منبر پایین آمد، به جاى این که به طرف درب خروجى برود، به میان جمعیت آمد. چون حدود نهصد نفر در درس ایشان حاضر بودند. دست مبارکشان را برابر آن شیخ دراز کردند، او نیز دست خود را دراز کرد، آقاى بروجردى دستش را گرفت و خم شد، دست آن شیخ را بوسید و رفت. جبران لغزش- اگر لغزش باشد- تمام شد؟ اما به نظرشان جبران نشد. هنگام طلوع آفتاب، پول قابل توجهى را با عباى نوى قیمتى برداشتند، تنها به درب خانه آن عالم رفتند، در زد. مى دانستند این وقت، این عالم بیدار است. وارد منزل این عالم شدند، این عباى نوى قیمتى و آن پول قابل توجه را جلوى این عالم گذاشتند و به او فرمودند: نزد خودم، از عمق دل به پروردگار بگو: خدایا! من حسین بروجردى را بخشیدم. گفت: آقا! اتفاقى نیفتاده است، شما چرا این قدر به خود سخت گرفته اید؟ شما استاد من و جان من هستید و من نیز شاگرد شما.ممکن است دادى نیز سر من کشیده باشید، جانم فداى آن داد شما. مرحوم بروجردى فرمودند: تعارف نکن! از عمق دل، جلوى چشم من به پروردگار بگو: من حسین بروجردى را بخشیدم. آن روحانى همین جملات را به زبان جارى کرد. گویا همه دنیا را به آیت الله العظمى بروجردى دادند. چه روز خوشى براى ایشان بود. برگشتند و به خانه آمدند. به خادم خود فرمودند: امشب براى من تهیه غذاى سحرى ببین، غیر از عید فطر و عید قربان، در هواى پنجاه درجه تابستان قم و آن زمستان کویرى، یک سال تمام روزه گرفتند و گفتند: خدایا! من خودم را جریمه کردم، در قیامت دیگر پاى من حساب نکن


استاد حاج شیخ حسین انصاریان

* لال شدم نمیدونم چی بگم یا چی بنویسم ! چقدر تندی کردم به پدر و مادر و دوستان و غریبه و آشنا



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم 

در پایان هر روز می نشست و اعمالش را بررسی می کرد
روی یک کاغذ می نوشت تا یادش نرود
« امروز دروغ نگفتم ، غیبت نکردم ، اما عصبانی شدم 
مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم

چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم . »

شهید حسن ترک 



در اوایل طلبگی ام، روزی به حجره ام آمدند و فرمودند: «پیداست که در این جا غیبت شده است!»گفتم: بله پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و از کسی غیبت کردند.

علامه طباطبایی فرمود: «باید می گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاقت را عوض کن»

 حجت الاسلام سید احمد فاطمی


*غیبت !مثل نقل و نبات ....تازه خیلی آدم بشم و ادای بندگی دربیارم و 

غیبت نکنم خیلی راحت اجازه دادم که کنارم تو کلاس و اداره و دانشگاه

و محفل دوستانه و فامیل غیبت کنن !

مگه غیر اینه 

بیا قول بدیم دست از پرو بازی برداریم 


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

سپیده صبح بود که دشمن با صدها تانک و نیروهای تازه نفس شروع به تک کرد
۴۸ ساعت با دشمن درگیر بودیم تا اینکه
نیروهای کمکی که از برادران اصفهانی بودند جایگزین ما شدند
بعد از ۴۸ ساعت درگیری خسته و گرسنه حدود نیمه شب بود که به اردوگاه رسیدیم
بنابراین از غذا و شام وحتی یک تکه نان هم خبری نبود
به جز یک جعبه خرما که آن را به معاون فرمانده که از همه ما خسته‌تر بود،دادند.
فرمانده تیپ، برادر «چلوی»‌، شهید شده بود. معاون فرمانده همگی ما را که
حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰ نفر بودیم به خط کرد و گفت:‌
برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند و
آنهایی که می‌توانند، تا فردا صبح تحمل کنند
خدا می‌داند با وجود اینکه بعضی از بچه‌ها هنوز افطار نکرده بودند و
تنها از آبی که در قمقمه داشتند خورده بودند ولی جعبه خرما به دست هر کس می‌رسید
می‌گفت سیرم، و به نفر بعدی خود می‌داد و آخرین نفر جعبه خرما را دست نخورده
به معاون فرمانده داد
همگی خسته و گرسنه و به یاد دوستان و همسنگران خود که در این عملیات با زبان روز
ه به کاروان شهدا، مجروحان و اسرا پیوسته بودند دعا و گریه کردیم

خاطرات مردان خدا در ماه خدا, مشرق



آیت الله ذوالقدر از علمای اهل زنجان ،می فرمود:
جوانی بود بسیار متشرع به حسب ظاهر و من هم برای او التماس دعا می کردم
و به استجابت دعایش امیدداشتم ؛
یومی از ایام موقعی آمد که در سن کم به حال احتضار افتاد و من رفتم تا به او شهادت را القا کنم .
سربالینش نشستم و گفتم اشهدت را بگو  و شروع کردم به گفتن شهادتین و او تکرار میکرد تا اینکه شهادت بر ولایت حضرت امیرعلیه السلام دادم تا تکرار کند ولی نگفت!!!
 و چون چندبار تکرار کردم و نگفت برخاستم و رفتم و متاسف شدم
از این که چه کسی را ما قبول داشتیم و التماس دعا میکردیم!
بعد از مدتی فهمیدم او نمرده و به حیات طبیعی برگشته و دوستان اصرار کردند تا برای دیدنش بروم و من امتناع میکردم تا اینکه پذیرفتم و رفتم! تا رسیدم خودش گفت دلیل اینکه شهادت ولایت بر زبانم جاری نشد این بود که تعلق و علاقه خاصی به یک دست فنجان که تازه خریده بودم داشتم و محبتش در دلم بود تا می آمدم شهادت را بدهم شیطان جلوی چشمانم ظاهرمیگشت و میگفت اگر تکرار کنی این هارا میشکنم واین علاقه و محبت دنیا ولو در این
اندازه مرا از شهادتین باز داشت
 محبت دنیا از امراض قلبیه هست که بسیار حائزاهمیت است

پای درس و سخنرانی استاد سلامتی

* داشتم فکر میکردم با خودم ! به دونه دونه وابستگی ها و محبت های دنیایی
تا چند سالگی همینطور باید ادامه بدم !
کی عوض میشم پس
رمضان امسال هم مهلت دادن بهم
ولی من خیلی پروتر از این حرفام انگار


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

ما تابِ یک روز زندگی در دیگر کشورهای شیعه ‌نشین را نداریم !
مایی که هرروز صبح حجاب ‌می‌کنیم و روبروی آینه کمی این پا و آن پا می‌کنیم
و آخر سر از نفسمان که با عصبانیت داد می‌زند که
« بفهم آرایش ملیح هم جلب توجه می‌کند و توفیری ندارد !! »
تو دهنی می‌خوریم و در نهایت با هزار زور و زحمت دست نفس اما‌ره‌مان را می‌گیرد
و از جلوی آینه دورمان می‌کند
نمی‌فهمیم احساسِ مظلومیتِ دختر جوان بحرینی را که چهار سرباز کثیف آل خلیفه
به چادرش یورش برده‌اند و با پا به اندام نحیفش لگد می‌زنند و خیالِ دزدیدنِ عفتش را دارند!!
خواهر و برادر بزرگوارم!
وقتی دوران نوجوانیِ خود را میان کوچه پس کوچه های شهر می‌گذراندی
و صدای داد و فریادت هفت کوچه را در بر می‌گرفت
یا وقتی با دوچرخه خیابان ها را می‌گشتی و صدای خنده‌هایت
گوش های مادرت را نوازش می‌داد
کسی دور و برت میافتی ، با لباس نظامی ، که ناگهان مزاحم خوشی‌هایت شود ؟
یا اصلا شده بود صدای خمپاره‌ای قلبت را برای لحظاتی متوقف کند و چشمانت را حیران ؟
آنقدر مهیب باشد که با صورت به زمین بیفتی و استخوان های پاهایت
از گوشت بیرون زَنَد و دردت به حدی باشد که حتی نتوان نوازشت کرد ؟
آنقدر که اگر کسی تو را می‌دید خیال می‌کرد حتما به خواب ابدی رفته‌ای !


برادران و خواهران انقلابی ؛
ما ، میان این مرز و بوم ، سی و چندسال است
که برای ابراز عقایدمان نیازی به فریاد نداریم
که تمام دنیا شنیده و دستش آمده جمهوری اسلامی ایران یعنی چه !
اما بحرین ، این سال‌ها حتی اجازه پچ پچ هم ندارد!
۴۰۰۰ زندانی انقلابی ، با شکنجه‌های سنگین و سربازانِ وحشی ، خود گواه است بر این خفقان!
و حالا هم چندروزیست که باز آسمان بحرین سخت ابری شده ..
به منزل شیخ عیسی قاسم ، که مرجع تقلید شیعیان بحرینی‌ است یورش آورده اند
و با گاز اشک آور و بمب های دودزا ، کسانی که اطراف خانه شیخ تحصن کرده بودند
را از سر راه برداشتند و با لگد به خانه محب علی وارد شدند ...
(آن لحظه ها که خبر ها را میخواندم با صدای بلند داد میزدم یا زهرا , یا زهرا , یا زهرا
باز در و کوچه و مشت و لگد , باز ریختن به خانه )
این روزها مردمِ بحرین ، کفن پوشان به خیابان ها می‌آیند
شهامتشان نشان از عشق به حیدر کرار دارد و فریادهای هیهات من الذلةشان
داد می‌زند که فرزندانِ کربلایند ..
ما با تمام شیعیان این دنیای خاکی هموطنیم ..‌
چرا که دل‌هایمان ، در سیطره نگاه مولای متقیان است!
شما قد علم می‌کنید و ما تکبیر می‌گوییم ، شما زمین میخورید و ما میسوزیم
اما بمانید و استقامت کنید که ظهور مولایمان بند است به همین مقاومت‌ها ..
ما هم میمانیم و هستیم بر آن عهدی که سی و چندسال پیش با خونِ شهدایمان بستیم


دشمن منتظر غفلت و سستی مــاست استراحت بماند بعد از شـهادت...
شهید محمد میثم بیگلو

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم که  در حق بنده  حقیر چیزی کم نگذاشتند و
سلام  و درود به  صاحب العصر والزمان(عج) و روح پاک امام راحل و رهبر عالم تشیع و
اسلام امام خامنه ای و روح پاک تمامی شهدای اسلام
این دنیا با تمام  زیبایی ها و انسانهای خوب و  نیکوی آن  محل گذر است نه  وقف و ماندن
و همه ی ما بایستی برویم و راه این است ، دیر یا زود فرقی نمی کند؛
اما چه بهتر که زیبا برویم
«هنر آن است که بمیری بیش از آنکه بمرانَندَت و مبدأ و منشأ حیات آنان هستند که چنین مرده اند.»
بایستی به  خود آئیم  که در چه زمانه ای زندگی می کنیم و با چه وضعی؟
در عصر امام زمان(عج) که انشاءالله از سربازان امام عصر(عج) قرار گرفته باشیم و
این همه مقابله  با مشکلات و مصائب ، غربت ها و  دوری ها وجود با خدا شدن بوجود نمی آید
البته  بنده مایلم که  به حق در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته ایم و
از این بابت بایستی خدا را شاکر باشیم
در اوضاع سیاسی کنونی که نائب برحق حضرت ولیعصر(عج) رهبرمان امام خامنه ای(مدظله العالی)
به تنهایی علم را بردوش گرفته و رجال سیاسی چندان همسو با فرمایشات ایشان عمل نمی کنند
بایستی بچه های مذهبی(هیئتی و مسجدی)خود را فدا کنند
بایستی فرمایشات نائب برحق امام زمان(عج)را کلمه به کلمه اجرا نمایند
چه در باب علم و چه در باب نفس و چه در باب سیایت
در این زمانه کسانی  روی  کار  آمده اند که انگار بویی از ایمان نبرده اند و
وقتی به  یکی از ادارات می روی تازه  متوجه  می شوی  که  چه  مردمان خوبی  داریم
که  با  وجود  برخی مدیران  نالایق  در برخی ادارات باز  هم  پشتیبان ولایت  و
نظام جمهوری اسلامی هستند  که  الحق  به  فرمایش بزرگان عمل  نموده اند 
که  اگر در  جمهوری اسلامی  خلافی صورت  گرفت تقصیر را بر گردن نظام نگذارید
بگوئید فرد اشتباه کرد نه نظام
که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به  نظام آمده اندکسانی که بویی از ایمان و مردانگی نبرده اند
کسانی که نان نظام را می خورند و  ریشه نظام  را می زنند
الحق که چه خطرناکند این افراد
چیزی که بچه های حزب اللهی هم در پیشبردکارهای  خود با سدّ چنین  افرادی  برخورد می نمایند
که بنده معتقدم با بی توجهی و کم توجهی این افراد به هیچ وجه
از اعتقادات و خواسته های خود کوتاه نیایید
به فرموده امام راحل " ما مظلومین همیشه ی تاریخ،محرمان و پابرهنگانیم
ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر قرار است هزار بار قطعه قطعه شویم
دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم."


وصیت نامه شهید مدافع حرم علی جمشیدی



* وقتی میخوای ماشین بخری میری خلافی خودرو رو میگیری که مبادا این ماشینی که
بهت میفروشن خلافی نداشته باشه !
از دیشب که شب عید بود تا به امروز که خود عید قول دادی که دلت رو دربست بدی به آقا
از خلافی هاش چه خبر !
اوضاع دلت چطوره ... صاف کردی دلت رو ؟!


عیدتون مبارک
هرچند
این عیدها برای من آقا نمی شود


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

این مسلمانان واقعى هستند که اکنون دارند در مقابل تجاوز صهیونیست‏ها ایستادگى مى‏کنند
و ما نیز به یارى خدا هر شهرى را که توسط اسراییلى‏ها محاصره شده،
با در محاصره انداختن نیروهاى دشمن آزاد خواهیم کرد و اسراییل را به سقوط مى‏کشانیم!
روزى را نزدیک خواهیم نمود که اسراییل چنان بترسد و در فکر این باشد که
مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید
باشد که ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛
همچون عقابان تیزپروازى که شب و روز برایشان معنا ندارد و باشد آنجایى به هم برسیم
که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیست‏ها به جهانیان ثابت کنیم
که ما به اتکا به سلاح ایمان‏مان مى‏جنگیم؛ نه به اتکاى هواپیما
نه با موشک‏هاى سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگ‏افزارهاى مادى‏مان، ان‏شاءالله

این حرکت جدید ما نیز در منطقه نه صرفا به عنوان یک حضور سمبلیک و صورى است،
بلکه حضور ما در این منطقه، عمل نیز در پى دارد
با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد و عملیات‏مان را علیه آنها شروع خواهیم کرد
هر کس با ماست؛ بسم‏ الله! هر کس با ما نیست، خداحافظ

آخرین سخنرانی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان برای قوای محمد رسول الله در پادگان زبدانی واقع در خارج از شهر دمشق است.کمتر از ده روز پس از ایراد این سخنان، حاج احمد در جاده طرابلس به بیروت به همراه 3 تن از همراهانش به اسارت مزدوران مسیحی رژیم صهیونیستی در آمد




برای اقای روحانی متاسفم روی موشک به زبان عبری نوشته شده بود
*اسراییل باید نابود شود*
این موضوع قبل از اینکه برای ما سیاسی باشد اعتقادی است
و در ضمن
به هنگام مذاکرات و علی رغم نمایش انعطاف بیش از حد جناب ظریف و عراقچی
با مدیریت جناب روحانی ، طرف آمریکایی همچنان با اخم و تشر و تهدید به جنگ
با نمایندگان دولت تدبیر رفتار می کرد تا جایی که ایران با نمایش شهرهای موشکی سپاه
به آمریکا پیام داد که با نمایندگان دیپلمات ما همچون فرزندان یتیم نگاه نکنید
که قدرتی اساسی پشتوانه آنان است
حالا بیایین یکم برگردیم به عقب به وقتی که !
نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی با صراحت اعلام کرد که
«اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند!
حالا کی با صهیونیستها هم صدا شده
کی مثل صهیونیستها از شهرهای موشکی و نوشته روی موشکها عصبانی میشه

  • سیــــده گمنــــام