رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

آخر من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم
من ریزه خوار سفره‌ی آنان هم نیستم
شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می‌رسد اما من چه!
سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده
حرکت جوهره‌ اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم
عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده
در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود
کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند
بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و
وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم
درد را، انسان بی هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار می‌فهمد
راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟
مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم
قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می‌شنوم صدای حرم می‌آید
گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد
مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم، روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم،
مرده‌ام تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم تو بیدارم کن
خدایا! به حرمت پای خسته‌ رقیه (س) به حرمت نگاه خسته‌ زینب (س)
به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) به ما حرکت بده

وصیت نامه شهید مدافع حرم عباس دانشگر




*بانوی گمنام میبینی ؟!
متولد 72 بصیرت و ایمانش را ببین
دل حرم است بیا مدافعش باشیم


اگر خانه‎ای را اجاره بدهید، اجاره را از او می‎ستانید
خواه در خانه حضور داشته باشد، خواه در سفر باشد
آدمی اگر دل خود را به خدا سپرد خدا چه از انسان کار  بکشد چه نکشد
 اجرش را خواهد داد

آیت الله حائری شیرازی

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

کاش تک تک مسئولین و وزرا و مقام های اجرایی را جمع میکردیم
میاوردیم همین جاها
میگفتیم فقط نگاه کنید
خوب
شما برای این جمهوری اسلامی و این مملکت و تک تک مردم چیکار کردید !
و یا شما !
کاندیدهای ریاست جمهوری  ...
به قول دوستم کاش میشد یه اردو علمی و معرفتی میذاشتیم برای دولتمردان
به مزار شهدا

که برای توجیه اشتباهاتشون از شهدا مایه نذارند....
شاید یاد بگیرن مثل این شهیدا بعد شهادت نسبت به مردم وفادارو دلسوز باشن


«سر قبرم، سنگ قبر برایم نسازید و قبری بسیار ساده و گِلی و یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آبادها و روستاهای دور افتاده‌مان، مادران و خواهران و برادران و پدران‌مان حسرت غذای روزانه را می‌کشند»
شهید مهندس «محمد فتح‌علی زاده



روی قبرم مثل برادر فتحعلی‌زاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی‌توانند پیدا کنند و در زیر سقف‌های گِلی زندگی می‌کنند
شهید عادل عظیم‌خانی


* راستی بانوی گمنام هم تو و هم بقیه همه در دل یک مسئول داریم اوضاع تو چطور است ؟!

هر روز در دلم انتخابات است

امروز هم "خدا" رای نیاورد!


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود
با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و
شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد: ماجد کیه؟
یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت:  منم!
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!
دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:یاسر کجایی؟
و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد
فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:
حسین اسم کیه؟ و نشانه رفت
اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین
یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: کی با حسین کار داشت؟
جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: من!
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 

 کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84




خداوند در شب معراج به پیامبر فرمود

اى احمد! در شگفتم از سه کس:

۱ بنده‏اى که در حال نماز است و مى‏داند به سوى چه کسى دست را بالا برده،
و مقابل چه کسى ایستاده، و چرت مى‏زند،

۲ در شگفتم از کسى که خوراک یک روز را دارد،
با این وصف در فکر مخارج فرداست و برایش تلاش مى‏کند،

۳ در شگفتم از بنده‏ام که نمى‏داند من از او راضیم یا خشمگین، با این حال میخندد

إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏۱صفحه ۲۰۰


مبعث روز تکوین آیه‏ های رسالت است روز تجلّی رحمت الهی
عیدتان مبارک


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

دلش نمی ‌خواست کار هایش جلوی دید باشد
مدتی را که در جبهه بود ، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود
آخرین بار که به مرخصی آمده بود ،
قبل از رفتن همه ‌ی عکس ‌هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند
همین طور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم در خانه نداشتیم
همیشه پنهان ‌کار بود . حتی زخمی ‌شدنش را هم از دیگران پنهان می ‌کرد
یک بار که به مرخصی آمده بود
احساس کردم هنگام بلند شدن به سختی حرکت می‌ کند ، ولی چیزی را بروز نداد
وقت نماز شد . وضو که گرفت ، رفت توی اتاق و در را قفل کرد . از این کارش تعجب کردم
خواهرش که کنجکاو شده بود ، از بالای در ، داخل اتاق را نگاه کرد و متوجه شد
که مجید نماز را به صورت نشسته می ‌خواند
مجید از ناحیه ‌ی پا مجروح شده بود ، اما اجازه نداد حتی ما که خانواده ‌اش بودیم متوجه شویم

شهید مجید زین الدین



+ داشتم فکر میکردم به خاکریزهای امروز جبهه جنگ نرممان ! دنیای مجازی را میگویم
•من و دوستانم یه هویی در گلزار شهدا
•من و دوستانم در هیت با ریش و تسبیحمان
• فقط نشان دادن خود
• میخواهیم ارادتمان را به ولی فقیه نشان دهیم عکس دست و انگشتر و ساق دست میزاریم...
• میخواهیم حجاب را تبلیغ کنیم خود عامل هواهای نفسانی می شویم
•و ...
فقط ته ته پست هایمان را میبینم این " من " قشنگ خود نمایی میکند
یادمان رفته قرار بود این "من " را در هر عرصه و مکانی ,
خواه خلوت, خواه اجتماع ,خواه دنیای مجازی
تبدیل کنیم به " عبد "

در روایات آمده است که خداوند متعال با این دستور به کرنش ملائک در مقابل آدم خواست تا ماهیت شیطان جلوه کند که شش هزار سال عبادت کرده بود و همان ذکر ملائک را شیطان که از اجنه بود هم میگفت و صعود کرد تا خداوند اورا نیز در ردیف ملائک حساب کرد، در باطن شیطان یک غروری وجود داشت که باید این غرور او با این دستور به سجده در مقابل آدم ظهور کند تا به جایگاه اصلی خود برگردد.شخصی می تواند اوج پیدا میکند که اول قدم منیت و منمیت و غرور را زیر پا بگذارد
استاد سلامتی


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

درود به امام عزیزم،
ای کاش هزاران جان داشتم و همه اش را نثار روح الهی‌ات می کردم
تو به ما فلسفه پیروزی در راه حق را آموختی و من امیدوارم
با دادن چند قطره خون بی‌ارزشم درس تو را خوب آموخته باشم
در اسلام تماشاچی نداریم، همه مسلمانان باید به هر نحوی
در صحنه نبرد بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند
پیام من به شما این است که زندگی؛ ماندن در چهار دیواری خانه و زندگی کردن
برای زنده ماندن و لذت بردن و بی تفاوت بودن نسبت به تضادهای بین حق و باطل نیست
بلکه زندگی و زنده ماندن؛ مرگ در راه خداست

شهید احسان قاسمیه




*هشدار قابل تامل آیت‌الله ناصری!
در آینده ممکن است حوادثی پیش بیاید، در آن زمان از رهبری جدا نشوید!

*دوستان بزرگوار متاسفانه حجم بیان من برای گذاشتن کلیپ آیت الله ناصری تموم شده نتونستم کلیپ رو بزارم ان شالله حجم فضا رو بیشتر میکنم تو آینده میزارم ولی اگه نشد لطفا خودتون نگاه کنید از تو سایت ها و مطلب دیگه اینکه
هر تفکری دارید ,یا هر شغلی,طلبه اید یا دانش اموز یا دانشجو "یا کارمند یا کارگر,مهم این است که شما چه راهی را ادامه میدهید:راهی که همه ما باید با قدرت ادامه دهیم راه امام عزیز است ,در این راه باید همه ی ما انقلابی باشیم ,دشمن از نماز و روزه زکات ما ترسی ندارد اما از انقلابی بودن جوانان ما ترس دارد "اقای گری سیک میگفت:امیدوارم ایرانی ها انقدر تسبیح دست بگیرند ذکر بگویند تا پوست انگشتانشان بیفتد,یا انقدر سجده کنند تا پیشانیشان ضخیم شود
انها از مومن بودن ما ترسی ندارند اما از دینی که در راستای سیاست یا همان انقلابی بودن ترس واهمه و وحشت دارند "این نسل جدید باید صحیفه امام را مطالعه کنند و معنی انقلابی بودن را بدانند.جوان عاشورایی که مدعی ارمان های انقلاب باید انقلابی باشد
جوانی که پیگیر ارمان های امام و شهدا و انقلاب است باید انقلابی باشد

وقتی حرف آشتی ملی پیش اومد یاد این کلیپ افتادم حتما حتما حتما حتما نگاه کنید !
لطفا از اینجا دانلود بفرمایید +




  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آمدم چادر فرماندهی گردان ها , برادر تورجی تنها نشسته بود.
جلو رفتم و سلام کردم . طبق معمول به احترام سادات بلند شد
گفتم : شرمنده محمد آقا ! من با یکی از دوستان قرار دارم .باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم
بی مقدمه گفت : نه نمی شود!گفتم : من قرار دارم. آن آقا منتظر من است!
دوباره با جدیت گفت : همین که شنیدی
کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود
عصبانی شدم .از چادر بیرون آمدو و با ناراحتی گفتم: شکایت شما را به مادرم می کنم!
هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من  با پای برهنه
دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟!
به صورتش نگاه کردم .خیس اشک بود .بعد ادامه داد: این برگه مرخصی
سفید امضا کردم هرچقدر دوست داری بنویس! اما حرفت را پس بگیر!
گفتم : به خدا شوخی کردم . اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم
فکر نمی کردم اینگونه باشد
یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود
مرا دید باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی آن حرف را پس گرفتی؟!
گفتم به خدا غلط کردم . اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم
اصلا غلط میکنم چنین کاری را انجام بدهم

شهید محمد رضا تورجی زاده
کتاب یا زهرا



*مـادر
تـو در کوچه های مدینـه از عــــدو سیلـی "خــوردی"
و مـن در کوچـه هـای غفلـت از خـود سیلـی "میخورم"
دلم هلاک یک نگاه مادرانتـه مادر


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم
این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود
هرجا میرفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند
همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود
به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند
که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد
صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند
بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت:
من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند, برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد
چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود
من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه
من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟!
البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد
بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد
من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم
بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت:
می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت:
چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد
یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم , هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد

شهید ابراهیم هادی
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 190




یکی از شاگردان به مرحوم آیت الله حجتی میانجی عرض کردن برای ما یک راه میانبری بفرمائید
چون ما مثل شما طاقت اینهمه عبادات و اذکار وریاضات شرعیه و دستورالعمل های مختلف را نداریم.!
آیت الله حجتی میانجی بعداز شنیدن این جمله اشک در چشمانشان حلقه زد و فرمودند
بهترین میانبر در امر بندگی "توسل به بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها"
است خوشا به حال کسی که حضرت زهرا سلام الله علیها اورا قبول کند

پای درس استاد سلامتی

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

یک بار هم نشد
حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد
هر وقت وارد اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد
اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد
می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دی؟
می گفت: « احترام به والدین، دستور خداست»

 شهید علی ماهانی
 کتاب نماز، ولایت، والدین، ص83




آقا سید محمد موسوی نجفی
معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود
از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود
که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب
در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود
بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب
به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛
ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.از او پرسیدم:
«چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم
شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت
تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم
کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد
در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید
در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید
با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟»
جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست»
باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم
آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود»
عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت
بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد
فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم
حتی در شب چهارشنبه راضی نیست
از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.

 منتهی الآمال، ج 2، ص 324


* آماده ای !
سال داره تموم میشه
نیت کنن و از حضرت زهرا کمک بخواه ....
از همین امروز شروع کن , از همین ساعت ! احترام به پدر و مادر
متاهلی ؟
یادت نره احترام هم برای پدر و مادر و هم پدر و مادر همسر ...
با دعای خیرشون دونه دونه گره های زندگیت باز میشه !
مهمش اینه عاقبت بخیر میشی !


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

سرگرم کار بودم که یکی بلند گفت: مادر
شروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله "مادر حلالم کن"
گفتم: برای چی؟
گفت: اول حلالم کن
گفتم: بخشیدمت
گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم
ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم!

شهید محمد رضا عقیقی
کتاب همسفر تا بهشت 1 صفحه 94




*چند وقتی است بین بسترش افتاده است
فصل بی مادر شدن نزدیک دارد می شود.. 
                                     

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

  • بی‌تعارف بگویم؛آن نیرویی که نمازش را اول وقت نمی‌خواند، خوب هم نمی‌تواند بجنگد
  • شکست وقتی است که ما وظیفه‌مان را انجام ندهیم
  • تا زمانی که این بانگ الله‌اکبر هست مبارزه هم هست،
    تا زمانی که ظلمتی هست تا زمانی که کفر هست مبارزه هم هست
    شکلش فرق می‌کند اصلش که فرق نمی‌کند
  • هرگز نباید به دشمن آسایش فکری داد تا بتواند طرح‌ریزی کند؛
    باید متکی به تخریب ابتکار عمل دشمن قبل از وقوع هر حمله‌ای از جانب آن باشیم

پس از عملیات امام مهدی(عج) نگاهم به شخصی افتاد که
سطلی به دست گرفته بود و فشنگهای روی زمین را جمع می‌کرد
این شخص کسی نبود جز برادر باقری که می‌گفت:
اینها حیف است و باید از آنها استفاده کرد

شهید حسن باقری


روزی نبی مکرم از کوچه در حال عبور بودند شنیدند صدای گریه از خانه ای بلند است
علت را جویا شدند گفتند کسی در این خانه شهید شده است برای آن گریه میکنند
حضرت با شنیدن این خبر گریه کردند و گفتند یاد عمویم حمزه افتادم که شهید شد
ولی گریه کنی برایش نبود
نقل است بعد آن هرکس از خانه ای از دنیا می رفت یا شهید می شد
اول برای حمزه عموی پیامبر گریه می کردند و سپس برای مصیبت خود
نبی مکرم با این کارتبیین مقام شهید میکردند
و احترام به مقام و منزلت شهید از معروفاتی هست که نباید فراموش شود

"پای درس استاد حجت الاسلام سلامتی "

*9بهمن سالروز شهادت سردار شهید حسن باقری ولی متاسفانه حقیر نتونستم دیروز مطلب بزارم


  • سیــــده گمنــــام