جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت: یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید امام نوشتن: «انا لله و انا اِلیه راجعون» ما مال خدائیم! آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...
شهادت یک واژه و راهِ تمام نشدنی است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت و اما هر آرزویی بهایی دارد بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند و ما با جان ... و جان دادند ، آدم شدن میخواهد خالص و مخلص شدن میخواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد ! و همه ی اینها ... رفاقت با امام زمان را میخواهد! و زیر قول ، نزدن هایمان را می خواهد
هادی گفت: یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم خیلی به پول احتیاج داشتم آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا امیرالمومنین ع نزدم همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به سر شانه من زد و گفت آقا این پاکت مال شماست. برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده او را نمی شناختم بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم. هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است. هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته! خیره شدم توی صورتش. من می خواستم او را نصیحت کنم اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد واقعاً توکل عجیبی داشت. او برای رضای خدا کار کرد خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد. بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می داد یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای انجام کار پولی نمی گرفت
شهید محمد هادی ذوالفقاری کتاب پسرک فلافل فروش
استاد فاطمی نیا :
اگر کسی بتواند یک نور که در این ماه کسب کرده است , حفظ کند و با معاصی از بین نبرد و به ماه رمضان سال آینده برساند , آثاری میبیند که باید نزد خود نگه دارد و قابل انتقال به غیر نیست
میدونن فاطمیه ست زود خودشون رو میرسونن پشت در سوخته
میدونن رجب
میدونن شعبان
میدونن رمضان
میدونن شب قدر
در بسته باشه بازم اینقدر میشینن تا در باز بشه
میدونن باید به مردم خدمت کنن بدون چشم داشتی خدمت میکنن
میدونن باید به پدر و مادر احترام کنن با جون دل احترام میکنن
ولی همه این ها رو داشته باشی ولی حق الناس گردنت باشه و حق پدر و مادر هرچی بشینی پشت در بی فایده ست حالا از همین ساعت پاشو برای جبران
حق الناس هارو جبران کنیم بیفاتیم به دست و پای پدر و مادر بگیم غلط کردیم حتی حتی حتی اگه اشتباه از ما نبوده بعد این شب ها انقدر خدارو صدا کنیم بگیم غلط کردیم تا تا امضا بشه
راه را باید رفت، ثبات قدم و استقامت یعنى همین؛ اینکه همهى توجّهت به مقصد باشد و هیچ عاملى و هیچ مانعى نتواند تو را از مسیر منحرف یا در میانهى راه متوقّف کند راه را باید رفت تا به مقصد رسید.. شیاطین دست به دست هم دادهاند تا تو را از رفتن پشیمان کنند؛ نفْس هم بدش نمىآید با هزار عذر و بهانهى به ظاهر منطقى و قابل قبول با شیطان همنوا شود اما دوست، از مقصد تو را مىخواند و راه را باید رفت.. براى رسیدن به دوست باید سختى راه را به جان بخرى.. پس تعلل نکن؛ حتى اگر مَرکب طىّ طریقت را زدند، حتى اگر کسى در این مسیر تو را همراهى نکرد، حتى اگر از زمین و آسمان گلوله ریختند، راه را ادامه بده.. لنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب، سوی او میغیژ و او را میطلب. . پایان این راه، شهادت است..
خبرنگار:خوشحالی اخوی،عملیات دیشب چطور بود؟
رزمنده:خیلی خوب شد
خبرنگار:حالت چطوره؟
رزمنده:خیلی خوبه،اول شب [دستم]قطع شده از مچ ولی با این [دستم]جنگیدم
راه ... میدانید رفقا هنوز قدم اول که میگذاریم شروع میکنیم غر زدن ! دلمان هم که میگیرد واویلا چقدر شروع کردیم چت کردن یا تلفن رو برداشتیم از زمین و زمان گله کردیم ؟! چقدر آه کشیدیم! چقدر عصبانیتمان رو سر پدر و مادر خالی کردیم هنوز راه نرفته اینیم ؟!ادعایمان گوش عالم و آدم را کر کرده !
امشب شب جمعه ست شهدا میشود امشب کنار ارباب مرا نشان دهید بگید فلانی خیلی سخت تلاش میکند ولی خیلی زمین میخورد , ارباب می شود دعایش کنید و دستش را بگیرید میخواهد آدم شود ... عبد شود ... همین ...