رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

هو الرحمن الرحیم

همیشه بعد از نماز صبح با حال و هوای خاصی دو رکعت نماز می خوند
نماز مستحبی زیاد می خوند، اما به این دو رکعت خیلی مقید بود
وقتی پرسیدم این نماز چیه؟ اول از جواب دادن طفره رفت
اصرار که کردم ، گفت : اگر قول بدی تو هم بخونی می گم
قول دادم و گفت : من هر روز این دو رکعت نماز رو می خونم،
اونم به نیت سلامتی و ظهور امام زمان علیه السلام

شهید سید علی حسینی




عارف گرانمایه و استاد بزرگوار حاج شیخ عبد القائم شوشتری دام ظله العالی می فرمودند:
آخر الامر گره ی کار به دست خود امام زمان(عج) باز خواهد شد و در آخرین شب غیبت کبری،حضرت مهدی(عج) پس از اقامه ی نماز عشاء درکنار خانه ی کعبه ،سر به سجده می گذارند و تا صبح ذکر «أمَن یُجیبُ المُضظَرّ إذا دَعاهُ وَ یَکشِفَ السّوء» را به طور مستمر می خواند.گویا قلب مبارک حضرت از این غیبت طولانی گرفته که تا اذان صبح این آیه شریفه را می خواند؛چرا که مضطر واقعی خود اوست.هنگام اذان صبح جبرئیل به خدمت حضرت می آید و سر مبارک حضرت را از سجده بر می دارد و می گوید:«ای حجت خدا،از این حالت ملائکه ی الهی به گریه افتادند،برخیز که خداوند دعایت را مستجاب و فرج را امضاء نمود.»

به نقل از کتاب شریف نوائب الدهور،علامه میر جهانی و بحار الانوار،ج51،


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بعد از تمام دوره آموزشی ، هنوز کار تقسیم ، شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد
ما بین بچه ها و به قیافه ها به دقت نگاه  می کرد و دو سه نفر من جمله من را
انتخاب کرد و به بیرون صف برد
من قد بلندی داشتم و به قول بچه ها:
هیکل ورزیده و در عوض ، قیافه روستایی و مظلومی داشتم
ما را عقب یک جیپ سوار کردند همراه یک استوار و رفتیم بیرجند
جلو یک خانه بزرگ و ویلایی، ماشین ایستاد. همان استوار به من گفت بیا پایین و
خودش رفت زنگ آن خانه را زد و بعد به من گفت :
تو از این به بعد در اختیار صاحب این خونه هستی
هرچی بهت گفتند بی چون و چرا گوش می­کنی
پیر زن ساده وضعی آمد دم در و استوار به او گفت :
این سرباز رو خدمت خانم معرفی کنید...
خلاصه وقتی رفتم اتاق خانمبا احتیاط یکی دو قدم رفتم جلوتر
گفتم:یا الله!صدایی نیامد دوباره گفتم یاالله یاالله!این بار صدای زن جوانی بلند شد:
سرت رو بخوره! یاالله گفتنت دیگه چیه؟بیا تو! مردد و دو دل بودم
زیر لب گفتم:خدایا توکل بر خودت.، گوشه اتاق ، روی مبل
یک زن بی­ حجاب ، با یک آرایش غلیظ و حال به هم زن
درحالی که پاهایش را خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم؛ دیدم
تمام تنم خیس عرق شد پا به فرار گذاشتم. زن بی حجاب ،با عصبانیت داد می­زد برگرد بزمجه
پیر زن گفت: اگه بری می­کشنت ها عصبی گفتم: بهتر
از خانه زدم بیرون ، آدرس پادگان را بلد نبودم ولی هر طوری بود،آن روز پادگان را پیدا کردم
بعداً فهمیدم آن خانه، خانه یک سرهنگ بود
و من می­شدم خدمتکار مخصوص آن زن که همسر جناب سرهنگ طاغوتی و بی­غیرت بود
چندبار دیگر می­خواستند ببرنم همان جا ولی حریفم نشدند
۱۸ تا توالت تو پادگان داشتیم که در هر نوبت چهار نفر مامور نظافتشان بودند
به عنوان تنبیه یک هفته تنهایی همه توالتها را تمیز کردم
صبح روز هشتم یک سرگرد، آمد سروقتم ، گرم کار بودم که به تمسخر گفت :
بچه دهاتی ! سرعقل اومدی یا نه ؟ جوابش را ندادم
کفری تر ادامه داد: انگار دوست داری برگردی ویلا؟ عرق پیشانی ام را با سر آستین گرفتم
حقیقتا توی آن لحظه خدا و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کمکم می کردن
که خودم را نمی باختم. خاطر جمع و مطمئن گفتم:
«این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی
همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه،
ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه
با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم»
عصبانی گفت: حرفت همین؟
گفتم: اگه بکشیدم، اون جا نمیرم
بیست روز مرا تنبیهی همان جا گذاشتند
وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند، کوتاه آمدن و فرستادنم گروهان خدمات


شهید عبدالحسین برونسی , کتاب خاک های نرم کوشک




*چه راحت ماها پامون رو میزاریم تو دنیای مجازی تو صفحه های همچین خانم و آقایونی


این روزها واقعا حالم خرابه ... اینقدر که من شب و روز برای مریضی پدر ناراحت هستم از پا درنیومدم ولی جسارت و توهین به ساحت قدسی امام رضا علیه السلام رو نتونستم تحمل کنم
واقعا از پا دراومدم بعد دیدم نه ایشون به ساحت قطب عالم امکان بقیه الله هم جسارت داشتن

اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا رَحْمَانُ

خدایا لعنت کن کسانى را که نعمتت را دگرگون کردند،و پیامبرت را متهمّ نمودند،و آیاتت را منکر شدند،و امام برگزیده‏ات را ریشخند زدند،و مردم را علیه خاندان محمّد مسلط کردند،خدایا من با لعنت بر آنان و بیزارى از ایشان در دنیا و آخرت به تو تقرّب مى‏جویم اى مهربان

قسمتی از متن زیارت امام رضا


خاطره شهید برونسی رو برای این نوشتم که میخواستم از این روزهایی که بگم حرف از رضا خان
صحبت از رضاخان مطلب میخواستم بنویسم ولی گفتم از توان حوصله اتون خارج میشه
ان شالله پست بعدی
  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

سحرها وقتی برای نماز آماده می شدیم و به کنار تانکرها می آمدیم
صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش می رسید؛
ناله های نیمه شب دلنوازی که از حنجره عاشقی بی قرار بر می خاست و
زمزمه های عاشقانه ای که از فراق یار، بی قراری می کرد
همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟
از بچه های نگهبان می شنیدیم که این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح
هر روز دنبال می شود و خود شاهد بودم که هر روز جانسوزتر از قبل ادامه می یابد
با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم
او شانزده سال بیشتر نداشت با قد و قواره ای کوچک، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت
و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت
پیش تر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یک سال از من کوچک تر بود
بسیار مؤدّب، موقّر و پاکیزه بود و
الآن در رشته ریاضی ـ فیزیک درس می خواند و از تیزهوشان دبیرستان بود
پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و
در مکروهات و مباحات هم اهل احتیاط بود

1. تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترک محرّمات با کمال دقّت؛

2. کمال مراقبت در همه روز؛

3. محاسبه هنگام خواب؛

4. تدارک وتنبیه و مجازات؛

5. ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع؛

6. چون از ذکر خسته شدی، سر به گریبان فکر فرو بری؛

7. هفتاد مرتبه استغفار صباحا و مساءً؛

8. هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر؛

9. مواظبت بر تهجّد و برخواستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب؛

10. تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت علیه السلام و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج؛

11. تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الکرسی قبل از خواب؛

12. سجده شکر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا؛

13. دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترک نشود.»

این برنامه مراقبت ویژه ای بود که یک نوجوان شانزده ساله به آن عمل می کرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد

شهید محمد بندرچی

مجله مبلغان آذر و دی 1386، شماره 98



*از برنامه ها و مراقبه های خودمون چه خبر ....


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


همش فیلم بود!
داعشی در کار نبود، همه عینه نقی معمولی بازیگر بودن!
جلوی دوربین فیلم بازی میکردن!
پشت دوربین هم جناب سیروس مقدم اشاره میکرد کات !!!
همه عوامل فیلم کنار هم چایی میخوردن
 لگد هم اصلاً نخوردن
پشت تلفن هم کسی نبود که بیاد سراغ بچه ها!
همش فیلم بود!
اما واقعیت ماجرا میدونید کجاست؟
واقعیت ماجرا،تو بیابون های تنف و تلعفعر بود،
اون جایی که محسن حججی رو زنده و زخمی و تشنه گرفتن!
و این بسیجی خمینی مثل شیر شرزه تو چشم های دواعش نگاه میکرد
و مرگ و به سخره گرفته بود!
واقعیت ماجرا خانطومان بود و لشگر 25 کربلا که 16 نفر از رعنا ترین جوانان این مملکت،
که بعضی ها، تازه داماد بودن مثل برگ پاییزی رو زمین ریختند!
واقعیت ماجرا رو باید از خانواده شهدا، از و همسر و مادر شهید حججی پرسید که
وقتی عکس جوون رعناشونو، تو چنگال داعش دیدند
خنجر کفر و رو پهلوی جوونشون دیدن چی بهشون گذشت!
اونجا دیگه فیلمنامه و کارگردان نبود که کات بده!
سکانس یک بار فیلمبرداری میشد اونم توسط خوده خدا!
واقعیت ماجرا رو باید از همسر شهید حاج عباس عبداللهی پرسید
که وقتی فیلم دوره کردن پیکر شهیدش توسط داعش و دید چی بهش گذشت!
واقعیت ماجرا رو باید از همسر شهید اسکندری پرسید که وقتی
سر همسرشون رو روی نیزه دید چه حالی شد!
واقعیت ماجرا رو باید از اون نو عروسی پرسید که دو هفته قبل
تو خرید عروسی بود و حالا باید بند های کفن و باز کنه تا مردشو برای آخرین بار ببینه!
واقعیت ماجرا رو باید سالها بعد از نوزاد چند ماهه شهید بلباسی پرسید
که از نوزادی یتیم شدن یعنی چی!
واقعیت ماجرا رو باید از دختر بچه های شهدای مدافع حرم پرسید
که از الان تا شب عروسی باید ماکت بابا شونو بغل کنن!
واقعیت ماجرا رو باید از همسر تازه عقد کرده شهید سیاوشی شنید
که ماشین عروسش کنار مراسم تشییع شوهرش پارک بود!


صحنه های پایتخت همش الکی بود!
فیلم اصلی رو مدافعان حرم زینب کبری بازی کردند
که فیلمشون تو عرش اعلی اکران خصوصی بود برای خوده خدا
فرش قرمز شونم با خونشون رنگین شد و
جایزه بهترین بازیگر مرد هم از دست های حضرت زهرا گرفتن!
اینا همش فیلم بود رفقا
قهرمان های اصلی جای دیگه ان!
اگه نبودن مدافعان حرم!
لباس ناموس خیلی از این روشنفکر ها سر کلاشینکف بود!


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بگذارید هیچ چیز ننویسم
فقط خوب حرف های آقا محسن حججی را گوش کنید همین !





دریافت


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شهید سیدعبدالظریف تقوی وصیت کرده بود
در مراسم تشییع جنازه اش تا گلزار شهدا دستش را از تابوت بیرون بیاورند
تا همه بدانند آدم در سفر از این دنیا بادست خالی می رود!


استاد فاطمی نیا:
حضرت سجاد علیه السلام در شب بیست وهفتم ماه مبارک رمضان این دعا را از ابتدای شب تا صبح تکرار میفرمودند:
" اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الإنابة الی دارالخلود و الإستعداد للموت قبل حلول الفوت "
(خدایا دل کندن از دنیا، و توجه به خانه ی آخرت را روزیم فرما و موفقم ساز برای آمادگی مرگ پیش از ، ازدست رفتن فرصت ها)



* میگفت این عکس رو بفرستن برای مسئولین
گفتم من و تو مسئول نیستیم ؟
قرار نبود بنده و عبد باشیم ... چه شد مسئولیتمان ؟!


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

بزرگترین افتخار برای ما این است که
فرماندهی لشکریانمان را حضرت مهدی (عج) بر عهده دارد و امت ما دارای
قلب تپنده ولایت فقیه است
که بزرگترین حرکت را بیافریند و شهادت بالاترین مرحله تکامل است
و از خداوند میخواهم که شهادت را نصیبم گرداند

شهید محمد رضا قاسمی قمصری


سلام علیکم
وقتی تو جمکران بودم تو حیاط مسجد هربار این تابلو نوشت رو میدیدم میخکوب میشدم+
یالا بگو عهد سربازی میبندی ؟!
سرباز
سرباز
سرباز
تا الان که سربار بودم
دیگه وقتش نیست ؟

دعاگوی تک تک شما عزیزان و بزرگواران در تمامی مکان ها و لحظه های خوب و بارانی بودم
اولین روز که رسیدم فقط برای شما بزرگواران دعا کردم

  • سیــــده گمنــــام

هوالرحمن الرحیم

قرار بود یا مشهد باشد یا قم
تو دلم میگفتم راضی ام به رضای خدا
چه حضرت معصومه دعوت کنن چه آقای رئوفم ...
هرکجا رزقم باشد بساط دل و جسم را آنجا پهن کنم
.
.
خواهرم زنگ زد گفت مشهد نشد نتونستیم جا پیدا کنیم ولی قم چرا
چشم هایم را میبندم
میگویم ممنونم الحمدالله
شاید برای شما که نزدیک قم باشید این دلتنگی عجیب باشد ولی برای ما که 13 ساعت راه
فاصله هست یعنی اوج خوشبختی


از سال 93 که با این وبلاگ همراه بوده باشید رفاقتم را شناخته اید ولی این را خوب میدانم
کلی گردنم حق دارید
وقت میگذارید مطالب رو میخونید
یا ارسال میکنید
یا نظر میگذارید
 چطور از لحظه های عمرتون رو که من با نوشتن میگیرم جبران کنم !
راستش را بخواهید از دستم بر نمی آید با کمال و تمام جبران کنم جز آنکه حقیر بتوانم
در تمام حال و لحظه های خوب دعاگوی شما باشم , در تمام مکان های آسمانی نائب الزیاره
شما باشم اینطور شاید بتوانم ذره ای از لطف و محبت و وقتی که از شما گرفتم را جبران کنم
ان شالله به روال دفعات پیش عمری باقی باشه میخوام با کمک خدای مهربانم نائب الزیاره تک تکتون باشم و اسم تک تک شما بزرگواران رو در حرم حضرت معصومه و جمکران یاد کنم و حرم عمه جان به نیابت از شما زیارت نامه بخونم کرامت اونها اونقدر هست که به نیابت از کل عالم هم زیارت کنیم به همون تعداد جدا جدا برامون بنویسند عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم

هدی عزیز *نشانه عزیز * خدایی که در این نزدیکست عزیز *بهشت زود هنگام *شرح وصال عزیز(دلتنگتم )
* نجمه عزیز * گل بهار , بهار عزیز* طهورا همنفس طلبه عزیز *ساقی عزیز (شراب طهور ) * زائر بارانی عزیز *یار طلبگی  عزیز *همسر سید علی(زن آقا) عزیز
*دلا بانوی عزیز* تب باران عزیز *نرگس عزیز (وبلاگ ایوان )
* عارفه عزیز *پله پله تا خدای عزیز*ملکه عزیز *بی رنگی (سید عزیز )
*مـعبری بهـ آسمان عزیز *قرار گاه عاشقان عزیز
*طلبه پرستار (فهمیه عزیز )*طلبه آینده*تبسمِ عشق عزیز
*کنیز حضرت زهرا*دل مــــــن*طواف عشق
*مدخر*انار*مهدیه عزیز(وبلاگ دشمن شناسی )
*دریا (گاه نوشت های من )
*سائل الزهرا (عطر خدا )
*لبیک یا زینب
*محترق الزهرا
*مریم عزیز وبلاگ گنبد مینا
*جناب ساقی (سلسبیل)
*جناب رئوف
*مینای عزیز

* تمام اهالی فانوس جزیزه (آقای عباس زاده , جناب رزمنده , جناب صالح , مروه , افسر جنگ نرم ,گل نرگس , چشم به راه , پاسدار سنگر , چشم به راه , راحله سادات , گمنام ...)
*فانوس * فرهنگ پرواز*رنگ خدایی *جوجه دانشجو*سجاد عنایتی*کوله بار *جناب کاروان
*زندگی یعنی حباب*دل من*جناب سروش الف*جناب بسیجی گمنام
*مردی به نام شقایق* وبلاگ ابوتراب*جناب محترق الزهرا*جناب احتلال (وبلاگ مدافعان حرم )
*زائر حرم *گوهر313*شکرانه سادات* خانم الف *خادم الحسین * جناب قاسم صفایی نژاد * حیرانه * جناب قدح
بانوی ادیبهشتی * یک مسلمان * لیمو جیم * بهار تهرانی * دخترک مژده دهنده * دست نویس * حوا * سوره کوثر * یه بنده خدا * فرشته



به بزرگواری خودتون ببخشید اگه کسی رو جا انداختم اگه کسی هست بگید من بنویسم
راستی حلالم کنید بحق مادرم حضرت زهرا
اگه نیومدم وبلاگ تک تکتون  (به قصد نبوده باور کنید بیشتر در خدمت پدر و مادرم هستم )
اگه دیر جواب دادم نظرات رو
اگه حس کردید با مطالب و پست ها وقتتون رو بیهوده هدر دادم
شما رو به خدا حلالم کنید

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

چند روز بود که صبح زود تا ظهر پشت خاک ریز می رفت و
محور عملیاتی لشگر را تنظیم می کرد هوای گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان
امان هر کسی را می برید
یکی از همین روزها نزدیک ظهر بود که آقا مهدی به طرف سنگر بچه ها آمد و
با آب داغ تانکر، گرد و خاک را از صورت پاک کرد و سر و صورتش را آبی زد و وضو گرفت
و به داخل سنگر رفت
آقا رحیم با آمدن آقای باکری سر پا ایستاد و دیده بوسی کردند
در همین حین آقا رحیم متوجه لب های خشک آقا مهدی شد
رحیم به سراغ یخچال رفت و یک کمپوت گیلاس بیرون آورد، در آن را باز کرد و به آقا مهدی داد
آقا مهدی خنکی قوطی را حس کرد،
گفت :امروز به بچه ها کمپوت داده اند؟
آقا رحیم گفت: نه آقا مهدی! کمپوت، جزء جیره امروزشان نبوده
آقا مهدی ، کمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، این کمپوت را برای من باز کردی؟
رحیم گفت چون حسابی خسته بودید و گرما زده می شدید
چند تا کمپوت اضافه بود، کی از شما بهتر؟
آقا مهدی با دل خوری جواب داد: از من بهتر؟
از من بهتر، بچه های بسیجی هستند که بی هیچ چشم داشتی
می جنگند و جان می دهند
رحیم گفت: آقا مهدی! حالا دیگر باز کرده ام این قدر سخت نگیر، بخور
آقا مهدی گفت: خودت بخور رحیم جان!
خودت بخور تا در آن دنیا هم خودت جوابش را بدهی



* چه بیخیال هستیم انگار نه انگار
که قراره جواب بدیم !


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

تمام شد
یک سال دیگر هم از زندگی ام ضدربدر به رویش دید
چقدر وقت دارم برای جبران
چقدر وقت دارم برای خوب بودن
چقدر وقت دارم برای عبد بودن
معلوم نیست
فقط آنچه معلوم است کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ
اما اینکه من به کجا رسیدم و چقدر در مقام عبد بودن موفق بودم
باید بگویم هیچ ....
دوییدم قول داده بودم ... قولی که هر سال شب تولد به خدا میدهم
ولی خراب میکردم
دوباره میدوییدم
خوب که نگاه میکنم فقط در حال دوییدن و زمین خوردن بودم
شناسنامه ام را باز میکنم تاریخ تولد 12/12
دوازده
دوازده
چقدر امام زمانم را در این سال و سال ها رنجاندم !!!
بارها به اطرافیان میگویم شب تولدم شب سال خمسی من !
شب حساب و کتاب سالانه
آخر صفحه را نگاه میکنم چقدر وقت هست برای جبران ؟!

برای رسیدن به جمله ای که
شهید حججی گفتن "
جوری زندگی کن که خدا عاشقت بشه"



* ته ته حرفهایم چند جمله سمت چپ وبلاگ است

می شود خواهش کنم به رسم رفاقت ... یا اصلا بگویم به رسم مرام و معرفتان
قسمتان بدهم به حضرت زهرا دعایم کنید عاقبتم ختم به شهادت بشود
از آن شهادت های زیبای حضرت زهرا پسند
لابد با خود فکر میکنید دختر تورا چه به شهادت
نه خوب نگاه کنید من نیز در عرصه جهادم
خدمت و کنیزی خانواده
حجابم
علمم
حضور موثر در اجتماع
حتی حضور در صحنه های پر از مین گذاری دنیای مجازی
ایمانم
دعا کنید آنقدر خوب در جهاد اکبر شهد شهادت را بچشم تا جسم خاکی بتواند در راه ولایت
و اسلام و قرآن , زیبا در خون غوطه ور شود
دعا کنید

اسمش را التماس میگذارید یا هرچی !بدانید محتاج به دعای مستجاب شما هستم

  • سیــــده گمنــــام