هو الرحمن الرحیم
هر روز کار خودمان را با توسل به یکی از چهارده معصوم شروع میکردیم
آن
روز دلها به سمت امام رضا(ع) رفت
همه خود را پشت پنجره فولاد آقا حس
میکردند.
بعد از ذکر توسل حرکت بچهها شروع شد
شرهانی در آن روز گوشهای از خاک خراسان شده بود
روی همه لبها ذکر مقدس امام هشتم بود
پس از ساعتی تلاش، اولین شهید خودش را نشان داد
با جستجوی بسیار تمام پیکر شهید از خاک خارج شد
اما هر چه گشتیم از پلاک خبری نبود
بچهها میگفتند: آقا جان، رمز حرکت امروز نام مقدّس شما بود,خودتان کمک کنید
یک دفعه کاغذی از داخل جیب این شهید گمنام پیدا شد
بعد از گذشت سالها قابل خواندن بود. روی آن فقط یک بیت شعر نوشته شده بود:
هرکس شود بیمار رضا(ع) والله شود دلدار خدا
یک بار دیگر رمز حرکت ما نام مقدّس امام
رضا(ع) انتخاب شد
از صبح تا عصر جستجو کردیم هفت شهید پیدا شد
گفتیم
حتماً باید شهید دیگری پیدا شود
رمز حرکت امروز ما نام مقدّس امام هشتم
بوده.
اما هر چه گشتیم شهید دیگری پیدا نشد ,خسته بودیم و دلشکسته
لحظات غروب بود
گفتند: امام جماعت یکی از مساجد شیعیان عراق در نزدیکی مرز با شما کار دارد!
به نقطه مرزی رفتیم
ایشان پیکر شهیدی را پیدا کرده و برای تحویل آورده بود
لباس بسیجی بر تن شهید بود
با آمدن او هشت شهید روز توسّل به امام هشتم کامل شد
اما عجیبتر جملهای بود که بر لباس شهید نوشته شده بود
همه با دیدن لباس او اشک میریختند
بر پشت پیراهنش نوشته شده بود: یا معین الضّعفاء
شهید گمنام، ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاوید الأثر/گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی