رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

خودش دوازده روز پای دستگاه ایستاد تا مشکلش حل شد
می‌گفت بعضی شب‌ها پای دستگاه سانتریفیوژ ایستاده یا نشسته خوابمان می‌برد

*

به خاطر تعلیق غنی‌سازی، چند ماه سایت نطنز تعطیل بود ولی مصطفی آنجا را رها نکرد
یک روز آمد خانه، گفت «به خدا یه کاری کردن که ما ببوسیم کارو بذاریم کنار.»
گفتم«چطور؟»
گفت«اومدن در سایت رو مهر و موم کردن این خدانشناس‌ها.
کاری کردن که ما از بغل سایت هم نمی‌تونیم رد شیم. عکس‌برداری می‌کنن.»
دولت جدید که آمد و تعلیق را برداشت، غوغایی بود توی وجودش و چسبید به کار .....

*

توی دنیا پیچید که سایت نطنز تعطیل شده.
بچه‌های سایت خودشان یک تیم درست کردند و مصطفی هم شد مسئول تیم.
رفتند سراغ چند تا از بچه‌های نخبه‌ کامپیوتر. کار را به‌شان سپردند.
خود مصطی هم پای کار بود. فهمیدند یک جاسوس حافظه‌های جانبی را آلوده کرده.
خبرگزاری رویترز اعلام کرد «مهندسان ایرانی موفق شده‌اند ویروس استاکس‌نت را
از تجهیزات و ماشین‌آلات هسته‌ای خود پاک‌سازی کنند.»

*

بهش گفته بودند اخراجش می‌کنند. عصبانی بود، از پشت صندلی بلند شد،
آستین‌هایش را بالا زد، داد زد «من رو می‌ترسونید؟ به این دست‌ها نگاه کنید.
من لای پر قو بزرگ نشده‌ام. من پای رکاب مینی‌بوس بابام بزرگ شده‌ام.»

*

بعد از غنی‌سازی 3 و نیم درصد و 5 درصد و نهایتا 20 درصد که توسط بقیه شهدا انجام شد،
یکی از دوستان و فامیل‌ از مصطفی پرسید که شما سه و نیم درصد و پنج درصد را
احتیاج دارید اما 20 درصد برای چیست؟
مصطفی در جواب گفت : ما باید در برابر استکبار جهانی با دست پر صحبت کنیم
یعنی اگر آنها فکر کنند که ما نمی‌توانیم تولید کنیم، به حرف ما گوش نمی‌دهند

*
وِرد زبانش بود باید کاری کنیم از دغدغه های اقا کم بشه

کتاب یادگاران

.
.
.
.
و حالا باید نگاه کنیم خاموشی راکتور را .........

روشن؛ فدایی ولایت و عاشق نور بود، نه ظلمت جهل.. +


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


به اتفاق سید حسن خاتمی با خدا قرار گذاشته بودن که اینا درس بخونن،
خدا هم برکت درسشون رو بده.
چون این قرار رو کنار یه خونه‌ی قدیمی خالی گذاشته بودن.
هر شب که از پارک یا کتابخونه برمی‌گشتن، می‌اومدن می‌زدن به دیوار اون خونه
و می‌گفتن:
«یاکریم! الوعده وفا. ما درس رو خوندیم، برکتش یادت نره.»

کتاب من مادر مصطفی



مادری که ام وهب قرن بیست و یکم شد
و در برابر جوان شهید خویش ، دشمن را اینگونه تحقیر کرد :

"من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را !
من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم ! "

+ یاد گرفتم هربار که درس میخونم ! مثل شهید میگم و تلاش میکنم و برکت رو هم دیدم
چه تو یاد گرفتن چه نمره ها ....


پروردگارا به ما نیز چون شهدا توفیق خدمت و یاری به اسلام ،مولای غریب و غائب از دیده ها و نائب بر حقشان رهبری عزیز را عنایت بفرما
شادی روح شهید احمدی روشن صلوات ختم کنید ....



  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

آیت الله احمدی میانجی جمله ای را میگفتند که با گفتن آن اشک از چشمانشان سرازیر میشد میگفتند :
وقتی میبینم یا میشنوم که یکی از شیعیان امیر المومنین علیه السلام بد حجابی یا بی حجابی می گردد,
دلم می سوزد , زیرا آنان ناموس امام زمان (عج) هستند و بعد می فرمود :
آی جوان ها به نامحرم بد حجاب نگاه نکنید که
باید در روز قیامت به اهل بیت (ع) جواب پس بدهید !


به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که،
حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت کنید.
شهید حمید رستمى


آیت الله مشکینی (ره) می فرمودند : «علاوه بر اینکه حضرت حجت (ع) اعمالمان را می بینند ، هر هفته دو بار ملائک نامه اعمال را بصورت مکتوب به حضور ایشان عرضه می دارند. حضرت وقتی می بیند که فرد شیعه گناهی مرتکب شده و توبه نکرده گریه می کنند و می فرمایند: «باز هم گناهان ایشان باعث شد تا ظهور من به تأخیر بیافتد.»

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

اگر می‌خواهید تاثیرگذار باشید،
اگر می‌خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتان ظلم نکرده باشید،
راهی جز این که یک شهید زنده در این عصر باشیم، نداریم.

خـداونـدا! فقـط می‌خواهم شهیـد شـوم؛ شهیـد در راه تـو.
خدایـا مـرا بپـذیـر و درجمع شهدا قرار بـده.
خداونـدا روزی شهـادت می‌خواهـم که از همه چیـز خبـری هسـت الا شهـــادت...

شهید حاج احمد کاظمی




+ در راه قرب معشوق، جز سوختن و ذوب شدن راهی نیست.
و عاشقانه سوختن و ذره ذره آب شدن خود عالَمی دارد.
و آنانی که سوختند و ذوب شدند در راه معشوق؛ شهید می‌نامندشان…
خدایا… عاشقمان کن؛ تا بسوزیم و ذره ذره ذوب شویم.
که عالَمی دارد…

+ آمریکا غلط کرد > بشنوید سخن شهید را


شادی روح شهید حاج احمد کاظمی صلوات

  • سیــــده گمنــــام

 

هو الرحمن الرحیم

مولای‌ من‌، یا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!
چقدر آروز داشتم‌ که‌ شهادتم‌ در مقابل‌ دیدگان‌ و وجود مبارک‌ شما باشد؛
ولی‌ طولانی‌ بودن‌ غیبت‌ شما و اشتیاق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاکت‌،
موجب‌ شد که‌ نتوانم‌ بیش‌ از این‌ در انتظار بمانم‌.
از خداوند می‌خواهم‌ که‌ با این‌ شهادت‌،
اجر شهادت‌ در رکاب‌ شریف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرماید

شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر

 

 

از مرحوم ایت الله بهجت سوال شد امام زمان کجا هستند ؟
فرمودند در قلب تو اگر با عملت ایشان را بیرون نکنی ...

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهن‌مان زنده نگه داریم
و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم،
که شهدا راه‌شان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند…
ما لشکر امام حسینیم، حسین‌وار هم باید بجنگیم،
اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین را در آغوش بگیریم،
جز این نباید کلامی و دعایی داشته باشیم که
«الّهُمَّ اجعل مَحیایَ، مَحیا محمدّ و آلِ محمد و مَماتی، مَماتَ محمّد وَ آلِ محمد»

شهید حاج حسین خرازی

+ شب جمعه , شب زیارتی ارباب , شهدا کنار ارباب
میترسم جان دهم در ره ِ این انتظار شیرین اما سخت...
اینگونه پروانه وار تر است ارباب... جان ِ ناقابلم فدای انتظار ِ زیارتت...


مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند.امام به دیدار محبان می آید . این ملاقات بسیار طولانی می شود.امام صادق می فرماید هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند.ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.
امام صادق علیه السلام , بحار الانوار


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم


اون شب سید توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم!
نیمه شب با هم سوار موتور هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند .
معمولاً برای سرکشی به پست ها این کار را انجام می دادیم .اما آن شب فرق می کرد .
رفتیم به سراغ یکی از خاکریز های به جا مانده از دوران جنگ.
آسمان پرستاره حاشیه اروند و نخل های آن صحنه زیبایی ایجاد کرده بود .
یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود.مدتی باهم راه رفتیم. سید ساکت بود و فکر می کرد.
بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد. مشت او پر از خاک بود .
رو به من کرد و گفت:
« مجید امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»
معنی این  حرف سید را نمی فهمیدم . خودش توضیح داد و گفت:
« تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه ، مسجد به مسجد ،
مدرسه به مدرسه ، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باد بریم دنبال جوان ها .
باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند را ببریم توی شهر»
گفتم :«خب اگه  این کار رو بکنیم ، چی می شه!؟»
برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:
« جامعه بیمه می شه. گناه در سطح جامعه کم می شه.مردم اگه با شهدا رفیق بشن،
همه چی درست می شه. اون وقت جوان ها می شن یار امام زمان (ارواحنا فداه).»
بعد شروع کرد به توضیح دادن : « ببین ، ما نمی تونیم چکشی و تند برخورد کنیم.
باید با  نرمی و آهسته آهسته کار خودمان را انجام بدیم .
باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که مارا دعوت کنند .
باید خودمان برویم دنبال جوان ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم.
اگه مثل شهدا نباشیم ، بی فایده است .کلام ما تأثیر نخواهد داشت .»
فراموش نمی کنم سید می گفت:« من فرصت زیادی ندارم.
به این آسمان پر ستاره اروند من بیشتر از ۳۰ سال عمر نمی کنم!
اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.»
صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آورد و به من نشان داد. گفتم :« این چیه؟!»
گفت: «منشور درست زندگی کردن!»
از دست او گرفتم و نگاه کردم. دیدم در تمام صفحات این دفتر ،بریدة روزنامه چسبانده!
در آن زمان روزنامه اطلاعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق.
سید تمام آن ها را بریده و به این دفتر چسبانده بود .
در هر صفحه درباره سیره و زندگی یک شهید توضیحاتی نوشته بود.
سید این ها را جمع کرده بود نه صرفاً برای روایتگری و خاطره گفتن ، بلکه برای عمل کردن به سیره شهدا

شهید سید مجتبی علمدار



معبـرهای ما فرق میکند با معبر شمــــا !!
نوع سیم خاردارهایش ، مین هایش ...
تخریب چی هایتان را بفرستید ..
اینجــــــا ،گرفتار ِمعبــــــر ِنفسیم ... گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..


اگر تو سیم خار دارهای نفس، گیر کرده باشیم،
توفیق رد شدن از سیم خاردارهای دنیا نصیبمون نمیشه و‌ شهادت یه آرزو میمونه ...

میفهمی رفیق حسرتش به دل میمونه .....


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد ،
هر کجا که باشی و در هر زمان،تو را با شهادت برمی گزیند


و تو، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودی و اکنون،
در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای به سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو،
که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد
تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی
و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان،
خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...
 شهید سید مرتضى آوینی


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون
شیخ ابراهیم زکزاکی را در نیجریه به خاک و خون کشیدند؛
شیخ باقر النمر را در عربستان گردن زدند...
شحاطه را در مصر تکه تکه کردند...
فرزندان علی را در سوریه سر می برند و در بحرین به سیاهچال می اندازند...
کودکان یمنی زنده زنده می سوزند؛
شیعیان پاکستان در هراس مرگ و انفجار اند و در لبنان تضحیه می شوند...
مرجع انگلیسی ساکت است و دنبال اسناد غسل مندوبه در 9 ربیع می گردد!
در تمام این مصیبت ها پناه شیعه، ایران است. ایران، شیعه خانه ی اهل بیت علیهم السلام است
داشتم به این فکر می کردم که اگر دستان کثیف فتنه شش سال پیش به گریبان مقدس ولایت می رسید
و عبا از دوش نایب الامام (عج) می افتاد،
شاید امروز ما هم هر روز سیاه پوش اعدام یکی از فرزندان فاطمه سلام الله علیها بودیم.
یامین پور


+شهادت شیخ باقر النمر به دست وهابیت نجس عربستان را
خدمت قطب عالم امکان حضرت بقیه الاعظم ارواح العالمین له الفداء و امام خامنه ای و
همه شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم.

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

یک شب توی عالم خواب دیدم جوادم بهم گفت:
مــادرم شما شبـای جمـعه دیـگه ســـرمزار من نیاین . . .!
چون ما شب های جمـعه به کربــلا می رویم . . .
وقتــی شما می آیید حضرت ابــا عبدالله الحسین علیه السلام میفـــرمایند :
شـمــا بازگردید دیدار مادرتـــان واجــــب تر است..

از زبان مـادرشهیــد جــــواد خوانجانی

+بروید به امان خدا ...
من نشسته ام کنار , تمام عهدهایمان !
و شما هم به رسم رفاقت , گاهی نگاهی کنید به پشت سر ....
کربلا , شب جمعه , کنار ارباب برای ما هم دعایی بکنید 


+ دلم خیلی گرفته بود دنبال مطلب تو کتاب ها و مجلات میگشتم برای امشب
که شب زیارتی مهربان اربابمون آقامون هستش تا رسیدم به این روایت مادر شهید ,
رفقا احترام بالوالدین رو جدی بگیرید خیلیییی !!! +

باور کنید اون روزی که پدر و مادرم برای من دعا نکنند و از من راضی نباشن شدید مریض میشم
فقط یه روز مادر اخم کرده بودند اونم چی تمام حق برای من بود ولی من تند رفتم
جوری مریض شدم بیچاره مادر هول شد,
به جدم قسم تنها وقتی می تونید به جایی برسید و عاقبت بخیر بشید (حتی شهادت)
که پدر و مادر ازمون راضی باشن .......
از امشب بیایین رفقا عهد ببندیم که احترام پدر و مادر رو نگه داریم !
جلوشون هیچ وقت بی احترامی نکینم و مودب باشیم (حتی سعی کنیم پامون رو جلوشون دراز نکنیم)
هان ! چیه ! باشه بابا ! چه خبر میگی ؟ (همه رو بزارید کنار فقط و فقط چشم )
هر روز دست پدر و مادر رو ببوسیم
قبل از اینکه اون ها ازما بخوان یه کاری رو خودمون بلافاصله انجام بدیم
تا زمانی که بلد نباشیم احترام پدر و مادر رو نگه داریم نمیتونیم احترام پدر عزیزمون آقا امام زمان رو
نگه داریم نتیجه اش میشه با گناهانمون با بی ادبی هامون دل آقا رو میشکینم

  • سیــــده گمنــــام