رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۳۳۷ مطلب با موضوع «شهدا و شهادت» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

سرباز زوریک مرادی خانه‌شان کجاست؟
برگشتم، گفتم: بله پسرم است، من مادرش هستم چیه، شما دوستان «زوریک» هستید؟
یک کاغذ در دستش بود و هی آن کاغذ را توی دستش جمع می‌کرد
گفت: مادر، تو خونه‌تون مرد هست؟
این را که گفت، من جیغ کشیده و از هوش رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم
چشم باز کردم و دیدم تمام همسایه‌ها و فامیل جمع شده‌اند
فهمیدم که پسرم شهید شده است
از آن روز به بعد شوهرم زمین‌گیر شد فقط ‌9 نوبت در بیمارستان بستری شده او نتوانست سر کار برود
دوستان مسلمان زوریک برایش حجله گذاشتند،
بالا و پایین کوچه و خیلی زیاد با ما همدردی و نسبت به ما ابراز محبت کردند
برای زوریک در مسجد ختم گرفتند
بعد از چهلم زوریک یکی از دوستان مسلمان او نیز در کوچه ما به شهادت رسید
به ما گفتند چون زوریک اول شهید شده، اسم کوچه را به نام زوریک مرادی می‌گذاریم،
ولی شوهرم نپذیرفت:
حسین نیز از دوستان زوریک بوده و آن دو همبازی بوده‌اند اسم کوچه را به نام حسین بگذارید و
اسم کوچه را به نام حسین گرامی، نام‌گذاری نمودند

اولین شهید مسیحی در دفاع مقدس شهید زوریک مرادی

تصویری که مشاهده کردید یک مادر شهید مسیحی است که درخت کریسمسش را با یاد فرزندش آماده می‌کند

+در جنگ تحمیلی هشت ساله ما نیز با درآمدن کوس جنگ مردهای با غیرت بند پوتین را محکم کردند و عازم راهی شدند که معلوم نبود برگشتی داشته باشند سربازان و فرزندان ایران تمام قد مقابل دشمن بعثی ایستادند و برایشان فرقی نمی‌کرد از چه دین و آیینی هستند بلکه هدف دفاع از خاک و ناموس و اسلام بود.

به مناسبت میلاد حضرت مسیح(ع) یاد می‌کنیم از تمام شهدای پیرو عیسی(ع)
و می بوسیم دست پدران و مادران این شهدا را


یاد کربلا و ام وهب افتادم
اولین شهید مسیحی دفاع از حرم حضرت سکینه (س) +


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ "ﻧﻤﺎﺯ " ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ "ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ " ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ
ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ " ﮐﯿﻤﯿﺎ " ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪﻣﺮﻫﻢ،
ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ....
ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭی ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐنی
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ"ﻧﻤﺎﺯ " ﺷﻮﺩ .... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ !



زمستان است و این عکس یادآوری بزرگمردانی است که در جبهه های غرب دلیرانه ایستادند و مقاومت کردند. نه گرمای تابستان و نه سرمای زمستان پای اراده شان را نلرزاند. هنوز بعد از سالها حتی با دیدن این تصویر هم می توان اخلاص و ایمانشان را حس نمود

+ صبح زیر بارش برف وقتی که درهای رحمت الهی باز ....
بعد از سلامتی و تعجیل فرج آقا , برای نمازهایی که خوندم دعا کردم

صــــدا زدند!
او ظهـــــور کرده است و بسوی قدس راهی!
نمی آیی؟
گفتم چــــرا
ولی بعد از قضای نمــــازهای نخوانده ام
و بعد ادای حق الناســی که گردنم است
و بعد از....

آیا خجالت کشیدن بلد هستم؟!

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

همسرم همیشه نماز اول وقت و نماز شب می‌خواند، از غیبت بیزار بود،
اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی‌کند،
در مورد همسرم صدق می‌کرد، دانشجوی نمره الف دانشگاه بود،
شکم، چشم و زبان را همیشه و به‌ویژه در میهمانی‌ها حفظ می‌کرد و
به من بسیار احترام می کرد و محبت داشت.
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود،
هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار،
در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.
وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت،
از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می‌کرد،
به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد،
وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و
برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است.
در لحظات آخر چند ثانیه دستش را بر پیشانی قرار می‌دهد و نام
امام زمان(عج) و سیدالشهدا(ع) را می‌برد تا به شهادت می‌رسد

شهید حمید سیاهکالی مرادی مدافع ۲۶ ساله حرم بانو زینب(س)

+ خوب خواندی ؟ سن زیادی ندارد
از بچه های سال جنگ نیست بگوییم بابا اون ها فرق داشتند اصلا زمان اون ها با ما فرق داشت
نحوه تربیت و زمانه ....
فرزند همین زمان است نسل سوم انقلاب
چقدر شبیه هستیم ؟!
همه ی عمر را هدر دادیم
اسیر معضل غفلت شدیم روز به روز, به نفس خویش چه اندازه بال و پر دادیم


ادامه مطلب رو از دست ندید

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ,ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ،
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...


اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم ونمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده وغصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن...

*وصیتنامه شهید مجید محمودی*


+ نمیدونم چی بگم نمیدونم چی بنویسم ......
یاد عکس ها و فیلم هایی که هر روز تو کلاس دست به دست دانشجو ها میشه می افتم
عکس های اینستاگرام و سلفی های ......
تلگرام و واتس آپ و ......
شبکه های ماهواره ای و ........


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟
گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن
ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده...
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد ...
و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال ...!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر ... سریع بیا، ما شاالله زنده است!
بچه ها خوشحال شدند ... مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب...
ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ...
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها ...
اما وقتی رفتم انجا نبود ... کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
بعد ها ماشاالله ماجرا را  اینگونه توضیح داد:
خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم,عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم ... زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی
هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد, چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند
من دردی احساس نمیکردم
آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش...

سلام برا ابراهیم صفحه 117 و 118

+ آنقدر مدام فکرم مشغول عکس پروفایل و استاتوس هایمان بودیم؛
غافل شدیم از اینکه پیش اماممان چه وجهه ای داریمم و وضعیتمان،نامه ی اعمالمان
پیش مولا چگونه هستش...
آنقدر در این فضا وقتمان را با انبوهی از جمعیت گذراندیم،
فراموش کردیم تنهایی و غربت امام زمانمان را... +
آن چنان حضور در این فضا را برای خود لذت بخش کردیم،
که کم کم غافل شدیم از لذت مناجات و درددل خصوصی با مولا

چقدر با آقا دوست هستیم ؟!


عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان(عج) مبارک

بیایید یلدا را اینگونه تعریف کنیم :

ی: یاصاحب الزمان
 ل: لِوایت راعَلَم کن
         د: دیگر جدایی بس است
          ا: اللهم عجل لولیک الفرج


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

شهید حسین خرازی نقل می کرد:
ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.

ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...


+ با یه قوطی خالی ....داشت به رزمنده ها کمک میکرد
من چی ؟
تو دعاها به یاد مدافعین و سربازان اسلام هستم !
برای سلامتی و پیروزی سربازان اسلام دعا میکنم!
بیایید
عهد کنیم
روزی دو رکعت نماز به نیت پیروزی و سلامتی سپاهیان اسلام بخوانیم ...
شاید در کارنامه عملمان نوشتند:

"روزی 2 دقیقه یاری رزمندگان اسلام"


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

زمستون بود
منتظر بودم که مجتبی از جبهه برگرده شب شد و هر چه به انتظارش نشستم نیومد
تا اینکه خوابم برد صبح زود بلند شدم تا برم نون بگیرم
وارد حیاط که شدم  همه جا رو برف پوشانده بود هوا خیلی سرد شده بود
درب خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه خوابیده
بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟
سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم
گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم؟
گفت: مادر جون !
گفتم نصف شبی خوابیدین ممکنه با در زدن من هُل کنین واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم
پشت در خوابیدم که صبح بشه...

 شهید مجتبی خوانساری


+ رفقا بیاین احترام به والدین رو از شهدا یاد بگیریم
مادر شهید حسن باقری می گفتند: حسن خیلی تند و تیز راه می رفت
اما هر وقت با من راه می یومد ، آروم قدم بر میداشت که از من جلوتر راه نره...
اونا کجا ، ما کجا؟!
اونا جلو مادرشون راه نمی رفتن ، من صدام رو روی مادرم بلند می کنم
شهید ماهانی با اینکه یه دستش قطع شده بود توی خونه رخت می شست
وقتی مادرشون اعتراض می کردند ، با ادب می گفت:
مادر! من خجالت می کشم توی خونه باشم و شما کار کنید...
اونا منتظر بودند که پدر و مادرشون کاری ازشون بخواد تا انجام بدهند ،
اما من از زیر خواسته های پدر و مادرم فرار میکنم
رفقا ! زمانی به جایی می رسیم که , دعای پدر و مادر پشت سرمون باشه
بیایم مثل شهدا بشیم
بیایم به پاس زحمتایی که پدر و مارمون برای ما کشیدن ، نوکری شون رو کنیم
بخدا زندگیمون نورانی میشه ...


آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان می‌فرمودند: "وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم و می بوسیدم تا ایشان بیدار می‌شد.در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.  "


  • سیــــده گمنــــام
هو الرحمن الرحیم

کلاس دوم راهنمایى که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ مى کردند
در آرایشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها این عکس ها را روى در و دیوار نصب مى کردند و
احمد هر جا این عکس ها را مى دید پاره مى کرد.
صاحب مغازه یا فروشگاه مى آمد و شکایت احمد را براى ما مى آورد
پدر احمد، رئیس پاسگاه بود و کسى به حرمت پدرش به احمد چیزى نمى گفت
 من لبخند مى زدم. چون با کارى که احمد انجام مى داد، موافق بودم
یک مجله اى با عکس هاى مبتذل چاپ شده بود که احمد آنها را از هر کیوسک روزنامه اى مى خرید
پول توجیبى هایش را جمع مى کرد
هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش مى خرید وقتى مى آورد در دست هایش جا نمى شد
توى باغچه مى انداخت نفت مى ریخت و همه را آتش مى زد
مى گفتم: چرا این کار را مى کنى؟
مى گفت:این عکس ها ذهن جوانان را خراب مى کند

راوی مادر شهید احمد کشوری


+ بانوی سرزمین مقدس اسلامی فکر کردی ذهن چند جوان را خراب کردی ؟!

+وقتی می خوان کسی رو از عزا در بیارن، براش لباس می برن...
خدایا بعد از 2ماه عزا...
بر قامت امام عصر، لباس فرج و بر ما ، لباس تقوا بپوشان
حلول ماه ربیع الاول مبارک

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

چه کسی گفت که در عالم بالاست بهشت
دل من دید ..همینجاست
همین تکه دنیاست بهشت

+این حالِ خرابِ من که می بینید
بهانه اش فقط شــــــمایی ...
امام رئوفم


بفرمایید روضه +


  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

یوسف زهرا اگر در هجرت است..
از گناه ماست گر در غیبت است..

ای مسلمان! مهدی ات را درک کن..
هر چه آقا خوش ندارد ترک کن..



" در زمان غیبت به کسی منتظر می گویند که منتظر شهادت باشد "
شهید مهدی زین الدین


  • سیــــده گمنــــام