هو الرحمن الرحیم
شب جمعه ....
شب کربلا ... شب زیارت ارباب
شب قدر
امشب بِالْحُسَیْنِ گفتن ها فرق می کند ....
دلم التماس دعا می خواهد.....
از همان التماس دعاهایی که آدمیزاد یک وقت هایی دلش را به"دریا" می زند
وبه خلق الله رو می اندازد که برایش دعا کنند..... امشب از همه التماس دعا دارم
از آنهایی که از ته جانت لا به لای بعضی ها با چه""زوری"" بالا می آید....
آنوقت با همه ی وجود دلت را به "زمزمه ی خدایا" گفتن خلق الله خوش میکنی
که اگر صدای تو به عرش نرسید
لااقل یکی از همین خلق الله صدایش آنقدر رسا است که عرشیان وفرشیان از "خدایا گفتنش" خدایا بگویند
.....التماس دعایت......
وقتی می گویم برایم دعا کن یعنی کم آورده ام
یعنی دیگر...... کاری از دست خودم برای خودم بر نمی آید...
التماس دعا
التماس دعا دارم از شما برای اینکه دعا کنید برای مولایم برای آقای غریب جمعه ها
برای کربلا
برای شهادت
هو الرحمن الرحیم
این روزها دلشوره دارم , تا حدی که نمیتوانم بیایم اینجا چیزی بنویسم ...
کاغذی گذاشته ام جلو خود و هی مینویسم و پاک میکنم
نشسته ام هرچی که از خدا میخواهم رو مینویسم , یکی را اول مینویسم یکی را در آخر قرار میدهم
با هر کدامش زار میزنم !
با خود تمام این یک سال را مرور میکنم (شب های قدر 93 تا امسال )
چقدر بد بوده ام....
یاد دفترچه ام وعهدم با خدا را به یاد می آورم ...یادتان که هست ! من که خوبم یادم هست (+)
هی زمزمه میکنم آماده ای ... زیر لب میگویم نه ....
با تشر به خود میگویم ای داد پس این همه مدت چیکار میکردی ! حواست کجا بود ؟ جوابی ندارم سرم را پایین تر می اندازم !
هق هق کردن هایم شروع میشود ... چه سود !
عمر از دست رفته را میشود جبران کرد ؟
درماندهام و پریشان، از بار سنگین گناهانی که به دوش می کشم
گناهانی که خواسته و ناخواسته مرتکبشان شدهام و فراموش کردهام که از
گنه کارانم و شاید به قدری با گناهانم همنشین شدهام که فرقشان را از ثواب و
درستکاری از یاد بردهام
خدایا اگر امسال طلبیده ای مرا برای شب های قدر پس فرصت هست ..نه ؟
مثل کسی که فقط امسال فرصت دارد هی تند تند مینویسم
خدایا اول هر دعایم ظهور و سلامتی آقاست
خدایا , کربلا کربلا کربلا
مبادا از حسین جدا شوم ؟ مبادا عمرم به محرم نرسد ؟
و
...
کلی حرف ! همه را تند تند مینویسم
میترسم یادم برود ! میترسم هنگام دعا بی راهه بروم
شب قدر شب یلدای عاشقان خداست و یلدا یعنی تولد
و در این شب ها، خدای مهربان فرصت تولدی دوباره را به میهمانانش عطا کرده
باشد که دوباره متولد شویم؛پاک و منزه از هر پلیدی همچون نوزادی یک روزه
+حاج آقا مجتبی تهرانی رحمت الله برای شب های قدر این رو میگفتند
من همیشه قبل از اینکه از خداوند طلب مغفرت کنم، می گویم خدایا من امشب
از تمام کسانی که گردنشون حقی دارم، غیبت من رو کردن، مالی از من خوردن،
آزاری رسوندن و… از همه اونها گذشتم. قلباً هم گذشتم و هیچ شکایتی ندارم. خدایا اگر تو امشب من رو نبخشی و از سر تمام تقصیراتم نگذری، من از تو
بخشنده ترم و چنین چیزی غیر ممکنه. پس حتما تو من رو بخشیدی. خصوصاً در
لیالی قدر اینطور دعا کنید و ببینید چه حالی به شما دست می دهد.
خصوصاً در حق کسانی که به شما بدی کردند؛ بیشتر دعا کنید. ما در
روایاتمان زیاد داریم که اگر در حق اینها دعا کنید خداوند چندین برابر اون
چیزی که خواستید رو برای خودتون مستجاب میکنه.
هو الرحمن الرحیم
بانــــــو
امروز در آسمان وِل وِلــه ایی به پا کردی...
هنوز هم فرشته ها به تو مات و مبهوت نگاه میکنند
"تو" چگونه تمام واژه های زیر را به این زیبایی در کنار هم قرار دادی!؟
آفــــــتــــاب...
دهــــان روزه...
گــرمـای چـــهـل درجـه...
حــجــاب...
و عـــشـق...
شاید تا به امروز باورشان نمیشد "اشرف مخلوقات" یعنی چه؟
+ هوا گرم شده و تو در زیر چادر مشکی ات عرق میریزی
نه برای انکه مبادا در اتش دوزخ بسوزی ,برای اینک خدایت خوشش بیاد و به ملایکه بگوید
ببینید این همان کسی ایست ک به خلقتش به خود افرین گفته ام...
هو الرحمن الرحیم
عده ای رفتند مجروح های شب قبل را بیاورند
وقتی برگشتند گریه می کردند می گفتند همه شهید شده اند
پرسیدیم تیر خلاص بهشان زده بودند؟
گفتند: نه، از تشنگی شهید شده بودند
طبق دستور بر می گشتیم عقب
بعضی از بچه هایی را که روی زمین افتاده بودند می شناختم,
رفتم بالای سرشان زخمی نبودند,تکان هم نمی خوردند.
سرم را روی سینه شان که گذاشتم می شنیدم که قلب شان آرام می زند.
لب هایشان هم خشک خشک بود.
در گرمای بالای 50 درجه که می جنگی، تیر و ترکش لازم نیست.
چند ساعت به تو آب نرسد کارت تمام است."
روزگاران؛کتاب عطش , صفحه 25و45 , انتشارات روایت فتح
+ماه رمضان وقتــی با خیـال راحـت سر سفــره ی افطار می نشینـی
وقتی با صدای دلنشیــن الله اکبـــر روزه ات رو باز می کنــی
یادت باشه یـه عده ای از همه چــی توی دنیا گذشتــن برای اینـکه
الان با خیـال راحت دلمون بـه خدا وصل بشـه
پس اگه سیــم دلت وصـل شد، بـرای همه دعــا کن
برا ظهور امــام زمـان
برا عاقبـت به خیــری جـوان ها
برای صبــر دل مـادران شهیــد
برای سلامتی جانبــازها
اگه یادتون مونــد بــرای ما هم دعا کنیــد , من به یاد همه شما هستم ( + )
هو الرحمن الرحیم
عملیات رمضان شروع شده! +
نبرد انسان با نفس !
و مثل آن روزها شعار همیشگی: جنگ جنگ تا پیروزی
و قصد خداوند پیروزی توست در نبردی که برایت آسانش کرده.. .
پیروزی بر دشمنی تشنه و گرسنه , پس بر تو باد ظفر ، در جهادی اکبر
+ شاید اجل تو در کمینت باشد شاید لحظات واپسینت باشد
پس قدر بدان، برای خود کاری کن شاید رمضان آخرینت باشد..
+ یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند همتا نشود با عطشِ خشکِ دهانِ علی اصغر (ع)
+ ملائک چطور می خواهند حساب کنند ثواب چادری های ماه رمضان امسال را
+ اگه توی پست
ها و یا کامنت ها و یا بحث هایی که با بعضی از دوستان داشتیم، چیزی گفتم که
ناراحت شدند؛
و یا اگه وقت باارزشتون رو صرف مطالعه ی وب بنده ی حقیر
کردید؛ و یا اگه در نوشتن مطالب کوتاهی کردم و یا...،
عاجزانه ازتون میخوام که حلالم کنید
و همچنین ازتون میخوام برام دعا کنید تا از این ماه عزیز , ماه مهمانی خدا استفاده ی لازم رو بکنم
عاجزانه ازتون التماس دعا دارم
+ اسم همه شما رو تو یه ورق کوچک نوشتم , یادتون میاد مثل مشهد !
همونی که هرجای حرم میرفتم اسمتون پیشم بود تکتک اسمتون رو برای آقا میخوندم ....
دعای توسل کاغذ دستم بود !
حالا اسم همه شما بزرگواران رو نوشتم , خیالتون راحت ....
قراره دم افطار , هرجایی که رفتم , این کاغذ همراهم باشه ...
اسم تک تک شما رو بخونم , دعا کنم , به یادتون باشم , هر لحظه خوبی که باشه
من از این کار همیشه جواب گرفتم مثل اون روزی که دلم گرفته بود یکی از دوستان از کربلا زنگ زد
گفت نمیدونم چرا یه هو امدی جلو چشم
یا دوست دیگه ام حرم حضرت معصومه زنگ زد گفت همین الان دعات کردم در حالی نمیدونستم اصلا این ها رفتن زیارت ,
من همیشه به یاد دوستانم هستم , خدا همیشه بهترین جاها به یاد من هست
اگه کسی رو از قلم انداختم بگید بنویسم (رو دوتا + کلیک کنید )
+ +
ببخشید اگه کیفیت دوربین خوب نیست
خوب نگاه میکنم , خوب می شنوم :
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ , أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ , فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ,
ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ , عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ , مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ
+ اگر از امشب می روید اعتکاف دیگر برنگردید! یعنی بمانید برای همیشه با خدا...
بازهم شب آرزوها رسید
نشسته بودم با خودم فکر میکردم امشب از خدا چی بخوام
خیلی چیزهای رنگارنگ جلوم رژه میرفتن
شده بود دلم مثل کلاس مدرسه ,
حاجت ها همه یک یک شیطنت و پر جنب و جوش
یکی یکی دست بلند میکردن میگفتن اول من ... اول من ... اول من
صدا ها زیاد بود ! هر حاجتی سعی مکیرد بهم بفهمونه که اول اون رو دعا کنم از ته دل
فقط اون رو بخوام ... بالا و پایین می پریدند
نمیدونم چرا هرچی حاجت هام رو نگاه کردم اونی که از ته دل بود رو بخوام پیدا نمیکردم
خدا اول گچ را بر میدارد و به گوشه تخته سیاه قلبم چند بار محکم می زند و می پرسد :
بنده من حواست هست؟؟ این حاجت را ! حواست کجاست ! خوب ببین
خجالت کشیدم , با خودم گفتم چرا اینهمه حرص طمع من را احاطه کرده که این حاجت را فراموش کردم !
زود به خودم آمدم , پر رنگ رو تخته دلم نوشتم , با تکید فراوان رو به همه حاجت های مادی و رویایی
رأس همه حاجت هام :
ای به فدای غریبی آقا امام زمانم ..... چه دعایی زیباتر و مهم تر برای ظهور آن آقا ....
مهدیا!
کاش آرزوی هر لحظه ام تو باشی...
+ اسم تک تک شما دوستان و بزرگواران رفاقت به سبک شهید را نوشتم , مثل مشهد
مثل حرم امام رضا که به یادتون بودم , مثل وقتی که دعای توسل جایی که حاجت ها گفته میشه تو حرم به یاد تک تک شما بودم !
برای تک تک تان امشب دعا میکنم غرق باران شوید , چو بوی خوش یاس و ریحان شوید ,
چو یاران مهدی شمارش کنند ، دعا میکنم جزء یاران شوید. برایتان عاقبت بخیری و شهادت در رکاب امام زمان (عج) رو آرزومندم
یکی از پیامبران خدا، در سر راه سنگ کوچکی
را دید که آب بسیاری از آن بیرون می آید،
تعجب کرد و از خدا درخواست کرد که آن را به سخن آورد.
پیامبر از سنگ پرسید: «با این حجم کم چگونه این همه آب از تو بیرون می آید؟»
سنگ گفت: بر اثر گریه از خوف خداست؛ زیرا شنیدم که خداوند فرمود:
«قُو أنْفُسَکم وَ أهلِیکُم نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ؛
خودتان
و کسانتان را از آتشی که هیزم آن، انسان ها و سنگ هاست حفظ کنید.» (تحریم:
6)
ازاین رو، می ترسم از جمله آن سنگ ها باشم.
آن پیامبر از خدا
درخواست کرد که آن سنگ از سنگ های جهنم نباشد و خدا نیز درخواستش را پذیرفت
و پیامبر آن سنگ را مژده داد و از آنجا گذشت.
پس از مدتی که از آن راه بازگشت، دید آن سنگ باز هم گریه می کند.
پرسید: «چرا باز گریه می کنی، در صورتی که خدا تو را امان داد؟»
پاسخ داد: «آن گریه خوف بود و این گریه شوق است»
همان، ج3، صص27 و 28
ارشاد القلوب : ص 245 و 246