هو الرحمن الرحیم
چیز
زیادی از او نخواسته بودند،
گفتنه بودند به خمینی توهین کن تا آزادت کنیم؛
همین!
اما همین چیز کوچک برای او خیلی بزرگ بود.
آنقدر بزرگ که حاضر شد
بخاطرش ماه ها اسارت بکشد، با سر تراشیده در روستاهای اطراف چرخانده شود.
ناخن هایش را بکشند و بعد از کلی شکنجه زنده بگورش کنند.
برای دختر هفده
ساله ای بنام «ناهید فاتحی» که بعدها سمیه کردستان معروف شد،
تحمل همه
اینها آسانتر بود از آنکه به امام و رهبرش توهین کند
کتاب فاتح هشمیز ، شرح زندگانی و خاطراتی درباره شهیده ناهید فاتحی کرجو
امام خامنه ای«حفظه ا...» چه زیبا فرمودند : «با این ستاره ها راه را
می شود پیدا کرد.»
و ناهید دختری که همچون اسمش ستاره ای شد که در کهکشان
فدائیان ولایت،
نور هدایت را از مقتدای خود و خون شهدای کربلا وام گرفت
+ قرار بود که «راهت» را ادامه دهیم...ای شهید!
مارا ببخش که املایماڹ قدری ضعیف است... ما اکنوڹ «راحت» ادامه می دهیم