رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

۵۲ مطلب با موضوع «کربلا» ثبت شده است

هو الرحمن الرحیم

احساس کردم در کنار پیکرم ایستاده ام دو فرشته از سوی خدا آمدند
گفتند نگران هیچ چیزی نباش می‌خواهیم به بهشت برویم
من همراه آنها رفتم در آسمان شاهد بودم که دیگر شهدا هم مانند من
به بالا می‌آیند ما به جایی رسیدیم که ملائک دسته دسته به استقبال ما آمدند
یکی از ملائک رو به من کرد و گفت
بهشت برزخی شما با قصرها و حوریه ها و نعمت های فراوان منتظر شماست
و با دست اشاره کرد و جایی را نشان داد
زیبا !!! آنقدر که قابل توصیف نیست اما به آن ملک گفتم
ما اگر بهشت می خواستیم اگر دنبال قصر و باغ و حوریه بودیم
که همان تهران می‌ماندیم به ما بگویید مولای ما حسین علیه السلام کجاست
مادرمان حضرت زهرا سلام الله کجاست 
شهدایی که مانند من تازه به آسمان آمده بودند همین عبارت را تکرار کردند
یکی از ملائک گفت همه شهدا قبل از شما نیز همین را گفتند
شما همگی مثل هم هستید ,اشاره کرد که از آن سمت بروید
ما وارد جایی شدیم که با هیچ یک از فضاهای دنیا قابل مقایسه نیست
شهدا همگی جمع بودند بالای مجلس چیزی شبیه منبر قرار داشت
آقا اباعبدالله علیه السلام بر فراز منبر بود و
تمامی شهدا محو جمال مولایشان بودند
در کنار ایشان حضرت علی اکبر و حضرت عباس ایستاده بودند
و با ورود هر شهید به استقبالش می رفتند
یکی از زیباترین صحنه ها زمانی است که حضرت عباس علیه السلام
به استقبال شهدا می‌رود و آنها را در آغوش می‌گیرد
آقا و مولای ما حضرت اباعبدالله سخن می‌گفتند
و همه غرق در عظمت و جمال ایشان بودند بعد هم آقا به ما می فرمودند
برای من از خاطرات جبهه بگویید
هر بار یکی از شهدا برای آقا صحبت می‌کند دیروز نوبت من بود
من برای آقا از شلمچه گفتم عرض کردم خیلی از رفقای ما همراه ما با ما بودند
اما شهید نشدند برخی هم نتوانستند یا نشد که با ما در جبهه باشند
مولا و آقای ما فرمودند اگر در مسیر شما ثابت قدم باشند آنها نیز بقیه شهدای من هستند

 

شهید محمود پیر بداغی 
کتاب بازگشت قسمت هفتم " مقام شهادت "

 


یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة

 

اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا که مارو از مهدی زهرا عجل الله و حسین سلام الله جدایمان کرده 

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین
 

دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم
در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند
دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و
دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند،
همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س)
برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم
دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود
حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم
ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد
به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!»

شهید مدافع حرم نوید صفری

 

 

زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد. و بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش ان شاء الله شرمنده شما نباشم

از دست نوشته های شهید عزیز

از امروز تا اربعین با کمک خدا میتونیم زیارت عاشورا رو چهل روز بخونیم

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید مصطفی صدرزاده !
تاریخ 1365/6/19 شوشتر (استان خوزستان) به دنیا اومدن
بچه سوم خانواده بودن و تا سن 11 سالگی خوزستان زندگی میکردن
و بعدش بمدت 2سال
به دلایل خاص به مازندران رفتن و بعد از اونجاهم اومدن شهریار
شهید بعد از مدتی زندگی تو شهریار با
سجاد عفتی ( شهید مدافع حرم ) و محمد آژند (شهید مدافع حرم ) رفیق شد
رفاقتی که تا بهشت ادامه داشت

مزار این سه تا رفیق کنار هم تو شهریارهستش (از این رفاقتا واستون آرزو می کنم )

تو فتنه 88 دوبار مجروح شد , دو سال و نیم هم تو درگیری های علیه تروریست های تکفیری
برای دفاع از حرم حضرت زینب سوریه بود و طی این مدت 8 بار مجروح شد

 


 

اونموقع که بحث دفاع از حرم داغ بوده و بسیجی ها رو میفرستادن
آقا مصطفی چون دوتا بچه داشت
بهش اجازه نمیدادن بره !
ولی کسی که عاشقه بالاخره یه راهی پیدا میکنه !آخرشم بالاخره بعنوان
نیروی افغان با اسم سید ابراهیم تونست راهی سوریه بشه

 

 

 

29 ساله بود و 94/8/1 همزمان با تاسوعای حسینی به شهادت رسیدن
این کلیپ بالا هم چند روز قبل شهادت

 

 


 

اما امروز روضه زیاده برای گفتن و شنیدن

 

شهیدی که دوست داشت مثل حضرت عباس شهید بشه

فقط همینقدر بگم که با موشک ضد تانک زدنش


و دقیقا مثل حضرت عباس دو چشمش , و دستاش ...
 


شهدای تاسوعای حسینی
شهید سجاد طاهرنیا - شهید مصطفی صدرزاده -شهید پویا ایزدی -شهید روح الله طالبی اقدم- شهید حجت اصغری - شهید امین کریمی - شهید ابوذر امجدیان - شهید محمد ظهیری - شهید حسین جمالی- شهید سید محمد حسین میر دوستی - شهید روح الله عمادی



 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

شب سوم محرم تازه از عملیات برگشته بودیم
محمد حسین اصرار می کرد که باید برویم حرم
بیشتر بچه ها از فرط خستگی توان نداشتند بیایند
فقط من اعلام کردم که حاضرم همراهش به حرم بیایم راه افتادیم
وقتی رسیدیم به حرم، برق رفته بود. اجازه ورود به حرم را نمی دادند
محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم
وقتی وارد حیاط شدیم،
دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست
و پرچم عزا هم روی گنبد نصب نشده است
رفت دوباره کلی التماس کرد تا اجاره بدهند که او پرچم سیاه را بگذارد
با اصرار محمدحسین، خادم حرم هم مجبور شد قبول کند
وقتی محمدحسین رفت بالای گنبد،
اول احترام نظامی گذاشت و بعد هم پرچم را تعویض کرد
فردا صبح یعنی چند ساعت پس از این حادثه
از ناحیه پهلو و بازو مجروح شد که منجر به شهادتش شد

 

وقتی در عملیات تیر خورد با صدای یا حسین اش رفتیم سراغش
خیلی از بچه ها وقتی تیر می خورند تا ببرندشان اتاق عمل آه و ناله می کنند اما محمدحسین از ماشین تا اتاق عمل یا زینب می گفت و یا حسین به لب داشت. وقتی از اتاق عمل بیرون آمد یک کم ناله می کرد. رفتم دم گوشش گفتم نبینم ناله کنی؟ تا این را گفتم با اینکه اصلا هوشیار نبود، شروع کرد به ذکر یا حسین گفتن تا لحظه ای که به کما رفت


مدافع حرم شهید محمد حسین مرادی 
 


حاج اسماعیل دولابی :
زیاد سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام , اخلاق را عوض می کند 


 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

روز های آخر تو نمازهاش خیلی اشک میریخت
درقنوت هاش به شدت گریه میکرد
نمازهای شب و مستحبیاش هم به راه بود
شبهای آخر، سید که همیشه میاندار هیئت بود،
میرفت گوشه ای و تو حال خودش بود
روحش دیگه زمینی نبود
یه روز به عملیات اصلی مانده بود
ما در منطقه خانات مستقر بودیم
دم غروب روز اول محرم بود
سید به یکی از بچه ها پیشنهاد داد دور هم جمع بشیم ذکر مصیبت بگیریم
سید رفت یکی از روحانیون رو آورد حاج آقا شروع کرد
چهار پنج نفر بودیم بعد جمعیت به دویست نفر رسید!
سید کنار من نشسته بود،حال وهوای عجیبی داشت
بی تابی میکرد.ضجه میزد
واقعا سید از همه جا و همه کس بریده بود
من این حالات رو بارها در شب های عملیات در شهدای مختلف دیده بودم
شب کربلای۴و۵ والفجر۸ و..
بعد از ذکر توسل مون گفتم:
سیدجان این چه کاری بود که کردی؟چرا با سیلی میزدی تو صورتت!؟
با همون چشمان اشکبارش جوابم رو داد و گفت:
حاجی سیلی خوردن دختر سه ساله سخته،
سیلی خوردن مادر سخته

شهید میلاد مصطفوی 

 



شهید مصطفوی در عملیات مستشاری در سال 94 در سوریه به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیده و پیکر پاکش در شهرستان بهار از توابع استان همدان به خاک سپرده شده است. گفته می‌شود داعش بعد از شهادت شهید مصطفوی، پیکر او را با خود می‌برد، اما بعد از مدتی خود شهید آدرس دقیق پیکر را در خواب به یکی از دوستانش می‌دهد

 

ما
از همان قبیله‌ای هستیم
که از کودکی شالِ مشکی‌ت را
بر تَن کرده‌ایم و...
در شادی و غم
نامَ‌ت را بر زبان جاری کرده‌ایم؛
ما از قبیله‌ی عُشّاق تو هستیم؛
حسین‌جان!
خواه، بیماری و بلا باشد...
خواه، روزگار بر وفق مراد باشد!

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

هر وقت کسی جایی گیر می کرد یا مشکلش حل نمی شد حسین آقا بهش میگفت :

اگه جایی گیر کردی یه تسبیح بردار و ذکر " الهی به رقیه " بگو 
بی بی حل میکنه 

شهید مدافع حرم حسین معز غلامی 

 

 

این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله

مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر

چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم

سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام

سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم

اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)

قسمتی از وصیتنامه شهید 

 

  • سیــــده گمنــــام

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

یک روز قبل از محرم آمد روضه بخواند , برگشت در همان بسم الله گفت :
" بچه ها محرم امد "
همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه
در روضه خیلی خوب آه میکشید

شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی


کسی بود که که حاج قاسم برایش صدقه کنار می گذاشت
نوع بغل کردن و سر روی سر گذاشتن یعنی آخر ارتباط

 

زرنگ باشید و دلبری کنید
این محرم هیچ فرقی با محرم های قبل نداره که هیچ , اگه زرنگ باشید با این دل شکسته و بغض دلتنگی که دارید شاید امسال بتونید
امضا " عاقبت بخیری " رو بگیرید از امام حسین علیه السلام
شاید امسال بین تنهایی زانو بغل کردن هاتون
و غریبونه اشک ریختن هاتون جلو اسمتون نوشتن : شهید
* امام حسین علیه اسلام خریدار دل های شکسته است

سلام با اجازه از محضر امام زمان و شهدا از این به بعد رفاقت به سیک شهید بروز خواهد شد
بانوی گمنام این مسئولیت رو به حقیر سپردن
برای آشنایی بیشتر باید بگم که اگر برای خداست بگذارید گمنام بمونم
 

 

  • سیــــده گمنــــام

 هو الرحمن الرحیم

 

بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد
برای رهایی از این زجر،
به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن

 

شهید امیر حاج امینی
 

                 

 

روز ازل...
آن‌جا که اراده کردی و روح را دمیدی...
منجان گرفتم؛
وقتیقالوُا بَلی گفتم!
از آن روز تابحال
عشق در من جریان دارد و دارم با خودم فکر می‌کنم...
شاید تو از من پرسیده‌ای:
الَستُمْ تَعشقونَ الحُسَین


 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

از وقتی اومده یه جوری شده همون آدم سابق نیست 
دنبال یه فرصت مناسب که ببینم چشه 
همش تو دلم میگم اخه این دختر تو این اربعین و کربلا چی دیده اینطوری شده 

اخر سر اصرار که از اربعین بگو چی شد کجا رفتین
انکار که این دو روز دارم میگم دیگه 
گفتم نه قشنگ بگو از اون اول اول 

شروع کرد از سختی و شیرنی های این سفر از اینکه از همه دنیا اومده بودن 
اینکه چقدر خوشحال بود با همسر و دخترش قسمت شده 
تا اینکه لو داد چی شد اخلاقش عوض شده 
میگفت میدونی که چند وقته با همسرم شدید دچار مشکل شدیم دیگه حوصله اخلاقش رو ندارم 
با سر تایید کردم
گفت اینقدر تو زندگی اعصابم ضعیف شده بود که وقتی حنانه گریه میکرد و چیزی میخواست 
دلم میخواست همونطوری بزارمش خونه از زندگی و همسرم و بچه فرار کنم جایی که کمی آروم بشم
گفت ولی اینجا فرق کرد اربعین همه چیز عوض شد 
گفتم تورو به شهدا قسم بگو 
گفت باشه ولی دعا کن همینطور خادمه بمونم ! گفتم خادمه ؟ خادم شدی ؟ 
بغض کرده بود گفت اگه قبول کنن
گفت همین که پام رو گزاشتم سرزمین عراق همین که پیاده روی ها شروع شد دیدم مردم از کوچیک و بزرگ خادمی میکنن ! هرکی تندی میکنه با محبت جواب میدن ... جوراب های مردم رو در میارن پاهاشون رو ماساژ میدن , غذا تعارف میکنن 
منم تصمیم گرفتم که با همسر و حنانه همینطور باشم تو این سفر 
هم آدم میشم و هم ثواب این کار رو هدیه میکنم به امام زمان و حضرت زینب 
میگه حنانه به طرز عجیبی اروم بود از ون جمعیت و اون همه خوراکی به وجد اومده بود شیرنی کاری و شیرین زبونی 
همسرمم دائم زیر لب ذکر میگفت و وسایل منو حنانه رو بر میداشت و میگفت خانم شما برندار اذیت میشی تو راه 
میگه همیشه که دعوا نمیکنیم ما ولی خوب کمی اخلاقش تنده ولی نمیدونم چرا از این حرف های ساده اش چنان به وجد می اومدم که میخواستم از شوق گریه کنم 
همه چیز خیلی خوب بود هم همسر هم حنانه ! البته بیشتر که فکر میکنم میبینم از وقتی اخلاقم رو عوض کردم اینطور شد 
ولی موقع برگشتن یه لحظه حنانه بی تابی کرد از طرفی هم همسر خسته یکمم ایشون تندی کرد 
خودمم نگاه میکردی اخمام تو هم بود 
با خودم گفتم چی شد ؟! یعنی تا من پامو گذاشتم این ور مرز اینطوری شد ؟!
مگه من همون ادمی نبودم یا همسرم یا دخترم 
میگه به همسرم گفتم میشه چند دقیقه ای صبر کنی مراقب بچه باشی باید برم جایی 
اون بنده خدا فکر کرد حتما باید برم جای واجب ! فقط سرش رو کج کرد و گفت باشه فقط زود بیا
میگه رفتم یه چادر که نمیدونم نماز خانه بود یا چادر خالی مهر رو گذاشتم سرم رو گذاشتم رو مهر و سجده هرچی میتونستم بغضم رو خالی کردم گفتم من خادمه شما بودم از این به بعد هم میخوام باشم توروخدا کمکم کنید ! میگفت از چادر که اومدم بیرون رفتم پیش همسر دیدم کلافه ست 
حق داشت دیر کرده بودم ! تا وضع رو دید دستپاچه شد که چی شده چرا چشات قرمزه ! خوبی ؟ فقط خندیدم و گفتم خوبم باور کن خیلی خوبم بلافاصه دستش رو گرفتم بوسیدم گفتم ببخشید آقا ناراحت و نگرانتون کردم ! میگه همسرم جا خورد 
از وقتی اومدیم با هرناراحتی لبخند میزنم میگم ناراحتی نداره که آقا حل میکنیم ان شالله 
افتخارم اینه خادمه زائر آقام تا اخر عمر , خادمه حنانه 
بیرون به مردم با محبت رفتار میکنم میگم اینا یا کربلا رفتن یا نرفتن و عشق حسین در وجودشون 
میدونی سخته ها هر روز شیطون میخواد زمین بزنتت ولی خوب من دستم رو محکم طرف امام زمان دراز کردم 
حرف هاش که تموم شد گفتم برای همین اینقدر آرومی و لبخند رو چهره ته ؟!
طوری آرومی که من از این آرام بودن تعجب کردم 

                              
                            
ناراحت بودم برگشت بهم گفت 

- جامونده ای یا وامونده ؟
+ چه فرقی داره ؟
- جامونده خودشو به هرحال میرسونه چه بره کربلا چه نره !
اما وا مونده دیگه نمیرسه !

 


میای از امروز خادم و خادمه بشیم تو زندگیمون برای امام زمان ؟!
از فردا موکب ها جمع میشن 
میای ما برپا کنیم علم خادمی رو 
برای ائمه پدر و مادرت , مردم کشورت , همسرت و فرزندت 

 

  • سیــــده گمنــــام

هو الرحمن الرحیم

خیابان جمهوری من و غلام علی داشتیم جایی می رفتیم
من از یک مغازه برایش بستنی خریدم
ولی غلام علی لب به بستنی نزد
بستنیش رو تو آستینش قایم کرد آورد خونه
گفتم چرا مادر بستنی ات را نمی خوری؟
گفت: شاید بچه ای بستنی را دست من ببیند
خودش پول نداشته باشد بستنی بخرد
دلش بشکند
حالا همه اش 7 سال داشت

شهید غلام علی پیچک



حالا الان ما آدم های همین مملکت به جایی رسیدیم که
عکس غذاها و نوشیدنی ها 
و بستنی ها و وسایل خونه و پوشیدنی 
هامونو لحظه به لحظه میفرستیم تو اینستاگرام و تلگرام 
برامون فرقی نمیکنه که مخاطبمون داراست یا نداره
گرسنه ست یا سیره ؟!
اندکی تامل !!!

تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا می گذرد
و آنکه دلش  در مسیرِ گناه
صعود و سقوط می کند ...
اما ...
لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
برای آن گنه کارِ  پشیمان ،
همیشه به مثابه گذرگاهی بوده است
که او را ، از ارض به عرش می رساند ،
و چه رحمتی بهتر از حسین بن علی(ع) 

شب جمعه شب رحمت و مغفرت و شب زیارتی ارباب :(

  • سیــــده گمنــــام