بسم رب الشهدا و الصدیقین
روز های آخر تو نمازهاش خیلی اشک میریخت
درقنوت هاش به شدت گریه میکرد
نمازهای شب و مستحبیاش هم به راه بود
شبهای آخر، سید که همیشه میاندار هیئت بود،
میرفت گوشه ای و تو حال خودش بود
روحش دیگه زمینی نبود
یه روز به عملیات اصلی مانده بود
ما در منطقه خانات مستقر بودیم
دم غروب روز اول محرم بود
سید به یکی از بچه ها پیشنهاد داد دور هم جمع بشیم ذکر مصیبت بگیریم
سید رفت یکی از روحانیون رو آورد حاج آقا شروع کرد
چهار پنج نفر بودیم بعد جمعیت به دویست نفر رسید!
سید کنار من نشسته بود،حال وهوای عجیبی داشت
بی تابی میکرد.ضجه میزد
واقعا سید از همه جا و همه کس بریده بود
من این حالات رو بارها در شب های عملیات در شهدای مختلف دیده بودم
شب کربلای۴و۵ والفجر۸ و..
بعد از ذکر توسل مون گفتم:
سیدجان این چه کاری بود که کردی؟چرا با سیلی میزدی تو صورتت!؟
با همون چشمان اشکبارش جوابم رو داد و گفت:
حاجی سیلی خوردن دختر سه ساله سخته،
سیلی خوردن مادر سخته
شهید میلاد مصطفوی
شهید مصطفوی در عملیات مستشاری در سال 94 در سوریه به دست تروریستهای تکفیری به شهادت رسیده و پیکر پاکش در شهرستان بهار از توابع استان همدان به خاک سپرده شده است. گفته میشود داعش بعد از شهادت شهید مصطفوی، پیکر او را با خود میبرد، اما بعد از مدتی خود شهید آدرس دقیق پیکر را در خواب به یکی از دوستانش میدهد
ما
از همان قبیلهای هستیم
که از کودکی شالِ مشکیت را
بر تَن کردهایم و...
در شادی و غم
نامَت را بر زبان جاری کردهایم؛
ما از قبیلهی عُشّاق تو هستیم؛
حسینجان!
خواه، بیماری و بلا باشد...
خواه، روزگار بر وفق مراد باشد!