رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی
هو الرحمن الرحیم

یکی یکی صحن هارو داشتیم میگشتیم , قرار بود بریم درب شیخ طبرسی ...
تا اینکه دیدیم نوشته شده " درب  شیخ طبرسی در حال تعمیر میباشد " کلا بسته شده بود
صحن هدایت بودیم در حال بازگشت به باب الجواد , ولی داخل صحن هدایت نمایشگاه کتاب آستان قدس رضوی توجه همه ما رو به خودمون جلب کرد , مامان پیشنهاد داد بریم داخل , مامان قرار بود برای خودش مفاتیح بخره ! ما هم به همین دلیل رفتیم داخل . مفاتیح هارو نگاه کردم اون چیزی که مد نظر مامان (درشت خط و واضح و خط کامپیوتری )باشه نبود ! تا بقیه سرگرم نگاه کردن به کتاب ها بودند رفتم قفسه کتاب هایی که برای حضرت آقا بودند . یادم اومد برنامه سمت خدا حاج آقای ماندگاری گفتند حتما کتاب "واجب فراموش شده " رو بگیرید . هرچی گشتم بین کتاب ها نبود .
+آقا ببخشید من کتاب "واجب فراموش شده " رو میخواستم ولی بین کتاب ها نبود !
خود فروشنده یکی از همکارهایش را می فرستد , نمیدانم از کجا کتاب رو برایم می آورد !
کتاب رو میبینم خوشحال میشم , راستش نمیدونم چرا ذوق کردم ... شاید چون عاشق کتاب هستم .عاشق خواندن کتاب , شاید چون نصف پول هایم همیشه صرف کتاب می شوند , از pdf خواندن متنفرم احساس میکنم همیشه موقع pdf خواندن سرم مثل کوه می شود , خلاصه بگذریم ! مبلغ را میپردازم 3500 تومان ! خوشحالم بالاخره خریدم خیلی وقت دنبالش بودم ! ولی نمیدونستم  با خریدن این کتاب قراره در معرض امتحان بزرگی قرار بگیریم !
دارالحجة شروع کردم به خوندن کل کتاب ...
تا اینکه



دیگه روز آخر رسید و ما سوار اتوبوس شدیم که بر گردیم , تقریبا نیم ساعتی بود که از مشهد خارج شدیم
- آقای راننده حوصلمون سر رفته , همه خوابشون گرفته , بابا یه چیزی بزار تو اون ضبط خوب!
هایدی ! مهستی ! چیزی نداری ؟ (چند نفری از عقب داشتند بلند به راننده میگفتند )
دیدم راننده بدش نمیاد دنبال نوار میگرده !
بلند شدم گفتم توروخدا حرمت نگه دارید , هنوز پنج دقیقه و نیم ساعتی نشده از مشهد خارج شدیم !
همه ساکت شدند !
موقع ناهار که شد راننده نگه داشت برای ناهار , ما هم رفتیم نماز خوندیم  ناهار هم که خوردیم
موقع سوار شدن چندتا خانم که عقب می نشستند اومدن جلو من شروع کردن از قصد بلند حرف زدن:
- بعد ناهار تو ماشین یه حال اساسی میکنیم , به کسی ام ربطی نداره ! کسی حق نداره اعتراض کنه . هرکاری دوست داشته باشیم میکنیم !
خوب که نگاهشون کردم نمیدونم شنیدن یا نه ولی زیر لب گفتم : اگه قراره هرکاری بکنید میرفتید آنکارا چرا اومدید مشهد !
- راستی راننده رو هم راضی کردیم , بعد از ظهر دیگه عشق تو ماشین !
حالم خوب نبود ! احساس میکردم قراره اتفاق بدی بیافته ! همشون چه آقا چه خانم وقتی من رو میدیدند خنده های معنا دار میکردند ! به دلم بد افتاده بود !
توکل به خدا , خدایا به دادم برس نمیدونم قراره اینا چیکار کنن !
شهید برونسی تنهام نزار

ادامه دارد


نظرات  (۱۲)

سلام و عرض ادب بانووووووووووووووووووو
چه خاطره ی تلخی داشتین  اولش خوب بوداااااا ولی بعدش ...
سیده بانووووووووو خدای جای حق نشسته و خود امام رضا انشاءالله جوابشونو میده مطمئن باش بی جواب نمیمونن.
بزار عشق و حالشون بکنن خدا هم حسابی تو آخرالزمان حسابی یه عشق و حالی نشونشون بده که ببینین .
منتظر ادامه خاطره تون هستم هر چند خاره ی شیرینی نیست شایدم آخرش شیرینی خاص خودش رو داره انشاءالله
یا علی التماس دعای فرج
پاسخ:
سلام نشانه گمنام عزیز خوش اومدی بهترین دوستم
خاطره تلخی حق با توست ! اینقدر تلخ که تا عمر دارم تلخیش از یادم نمیره
ان شالله می نویسم ... نتونستم همش رو یه جا بنویسم دلم میخواد با جزئیات بنویسم
راستش برای نوشتن این خاطره خواهرم بیشتر من رو تشویق کرد
خیلی التماس دعا
سلام
باید کتاب خوبی باشد... حیف که وقتم کمه....

سلام، عیدتون مبارک

با مطلب "انسانها همانند بچه لاکپشتها هستند" بروزیم که تطبیقی شیرین و البته شخصی از زندگی بچه لاکپشتها بر زندگی انسانهاست.
یا حق

سلام علیکم مومن
عید شما مبارک
مثل سریاله ؟
جای حساس تمومش کردید
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام علیکم
ممنونم
شاید :)
ان شالله بقیه اش رو می نویسم
سلام
خداقوت

تبریک ایام

امر به معروف هم روشهایی داره ، حتما در این کتاب حضرت آقا به روشنی تبیینش کردن
من این کتاب و نخوندم
اما بنظرم باید کمی صبر میکردید ، شاید راننده خودش این کار و نمیکرد
شاید اصلا اون آهنگهای درخواستی و نداشت(لبخند)
عجله مخصوصا در کارهای دینی اصلا خوب نیست
اگر این کار صورت می گرفت میتونستید آروم برید به راننده بگید تا جو تو اتوبوس درست نشه

موفق باشید
پاسخ:
سلام علیکم
ممنونم بر شما هم مبارک
بله کاملا در این کتاب گفته شده !
میدونید متاسفانه محیط اتوبوس جو طوری بود همه دوست داشتن اون چیزی باشه که اون ها میخوان ! چندین بار با مهربانی و تذکر این مسئله حل شده بود ولی متاسفانه تنها کسی که باعث این کار شد و باعث شد جو متشنج بشه خود راننده بود !
طوری با ما رفتار میشد که انگار ما آدم نیستیم ... چون فقط من و مادر و خواهرم چادری بودیم به چشم بد به ما نگاه میکردن میگفتن یا اطلاعاتی یا سپاهی هستید ! ولی وقتی مطمئن شدن هیچ کدوم نیستیم در مقابل ما با رفتارهاشون پرو بازی در می آوردند !
رفتارها و حرف هاشون طوری بود که به ما آشکارها میفهمودند شما اقلیت هستید پس خفه بشید ! یا من میگفتم این کار نشه میگفتن چرا ! چرا تو که جونی چرا از جونیت استفاده نمیکنی !
آشکارا بی حیایی میکردن ! مرد و زن ها با هم شوخی میکردن حرکات جلف !
هنوز هنوز خواهرم میگه احساس میکنم اون ها همش خواب بود باورم نمیشه اینجور آدم هایی هستند ...
باز هم از نظرات شما ممنونم
سلام و عرض ادب  بانوووووووووووو
دعوتین
منتظر ادامه خاطره قهرمانانتون هستمااا
انشاءالله همیشه پیروز و موفق باشی
روزیتون شهادت سیده بانوی بزرگوار
پاسخ:
سلام دوست خوبم
قهرمانانه چیه بابا :))
ممنونم دوست خوبم
++++++
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • تعریف اولشو دوستداشتم
    به به 
    چقدر دلم مشهد میخواد


    خب یا خدا چه شود...
    پاسخ:
    :))
    آخر شاهنامه خوش است
    دیگه هیچ وقت این شوخی ها رو باهام نکن 
    پاسخ:
    به روی چشم
    معذرت میخوام
    نمیدونم چی بگم
    مسئله ای ک تعریف فرمودید قابل لمس بود و درک
    ان شاءالله عاقبت همه بخیر شه
    پاسخ:
    سلام ممنونم از شما
  • بهشت زودهنگام
  • جسارت برای خدا داشتن را دوست دارم؛ خیلیییییییییییییییی دل میخواد خیلییییییییییییییی
    پاسخ:

    فدای شما بشم
    سلام 
    بقیه اش رو هرچه زودتر بنویس
    پاسخ:
    سلام بالام جان
    به روی چشم امروز ان شالله می نویسم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی