رفاقت به سبک شهید

()

رفاقت به سبک شهید

جوانی عکس خودش را نزد امام(ره) فرستاد وگفت:
یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید
امام نوشتن:
«انا لله و انا اِلیه راجعون»
ما مال خدائیم!
آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمیکند...

بایگانی

هو الرحمن الرحیم

هر هفته توی خونه روضه داشتیم وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ،
تا اسم امام حسین می اومد حاجی رو می دیدی که اشکش جاری شده
حال عجیبی می شد با روضه امام حسین  علیه السلام . انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد.
یه بار وسط روضه، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش.
گریه کنون اومد پیش من. گفت:
«بابا منو دوست نداره. هر چی گفتم جوابم رو نداد.»
روضه که تموم شد، گفتم:« حاجی، مصطفی این طوری می گه.»
با تعجب گفت:« خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم.»
از بس محو روضه بود...

همسر شهید حاج عبدالمهدی مغفوری

+ امشب توفیقی شد
حسینیه علی بن موسی الرضا شهرمون ! حاج آقای عابدینی داشتند صحبت میکردن کل مسجد و حسینیه منقلب شدند ! مطلب رو برای شما هم میزارم استفاده کنید

روزی پیغمبر خدا حضرت محمد(ص) از قبرستانی عبور میکردند, دیدند از داخل یکی از قبرها صدای نعره ای می آید.آمدند بالای سر قبرو  فرمودند :ای بنده ی خدا بلند شو ,قبر شکافته شد جوانی از قبر بیرون آمد , از تمام بدن این جوان آتش بیرون میزدرسول خدا فرمودند:ای جوان تو از امت کدام پیامبری که اینگونه عذاب میکشی؟عرض کرد یا رسوالله از امت شما پیامبر دلش به حال جوان سوخت
پیامبر فرمود:تارک الصلات بودی؟جوان گفت:نه یارسولله من پنج وعده نمازم را به شما اقتدا میکردم
پیامبر:روزه نگرفتی؟جوان: یارسولله نه فقط رمضان بلکه رجب و شعبان و رمضان رو هم روزه میگرفتم.
پیامبر فرمودند:ای جوان حج نرفتی؟گفت:مستطیع نشدم .پیامبر اکرم سرش را بالا گرفت و فرمود:
خدایا من نمیتوانم عذاب کشیدن امتم را ببینم ,این جوان چرا اینگونه عذاب میکشد؟خطاب رسید این جوان آق مادر شده تا مادرش رضایت ندهد عذاب همین است .پیامبر به سلمان، ابوذر و مقداد مفرماید بروید مادر این جوان را پیدا کنید.رفتند مادرش را پیدا کردند.یک پیرزن ضعیف و رنجور ومریض احوال بود
رسول خدا باز امر کرد قبر شکافته شد جوان از قبر بیرون آمد پیامبر فرمودند:مادر ببین پسرت چطور دارد عذاب میکشد بیا از سر تقصیر پسرت بگذر و حلالش کن.مادر جوان:سرش را بالا گرفت و گفت:ای خدا اگر حق مادری بر گردن این پسر دارم لحظه ب لحظه عذاب پسرم رو زیاد کن و کم نکن!تمام بدن این جوان آتش گرفت رسول خدا فرمودند:پسرت مگر در حق تو چه بدی کرده که تو لحظه ب لحظه نفرینش میکنی؟عرض کرد یا رسولله من با زنش یک روز در خانه مشاجره کردم دعوایمان شد،از راه رسید از من نپرسید چه شده من را هل داد داخل تنور آتش.سینه ام سوخت،موهایم سوخت قسمتی از بدنم سوخت، زن ها من را از آتش بیرون کشیدند لباسهایم را عوض کردند. همان سینه سوخته را دردست گرفتم در حق پسرم نفرین کردم سه روز بعد مرد. رسول خدا فرمودند:ای زن میدانی که من پیغمبر رحمت هستم به خاطر من بیا از تقصیر جوانت بگذر. سرش را بالا گرفت و گفت:ای خدا به حق این پیغمیر رحمتت قسم میدهم که لحظه ب لحظه عذاب را بر پسرم زیاد کن و کم نکن!!!
رسول خدا به سلمان فرمودند:سلمان برو به فاطمه ام بگو نه تنها علی بلکه حسن و حسین را هم بیاوردسلمان رفت خانه حضرت زهرا و به فاطمه(س) گفت:پیامبر پیغام داده است سریع بیایید.
مادر ما زهرا(س) آمد، علی(ع) ،حسن(ع) و حسین(ع) هم امدند. اول مادر ما حضرت زهرا(س) جلو رفت فرمودند:ای زن میدانی من فاطمه حبیبه ی خدا هستم , گفت:آره
فرمود:ای زن به خاطر من فاطمه از سر تقصیر جوانت بگذر. زن سرش را گرفت بالا صدا زد: خدایا به حق حبیبه ات فاطمه قسم میدهم لحظه ب لحظه عذاب پسرم را زیاد کن و کم نکن.دوباره آتش از بدن جوان بیرون رد این بار امیرالمومنین علی(ع)جلو رفت و فرمودند:ای زن به خاطر من از سر تقصیر پسرت بگذر.زن گفت:خدایا به حق علی(ع) قسم میدم لحظه ب لحظه عذاب پسرم را زیاد کن...
نوبت رسید به اقامون امام حسن(ع).امد جلو وفرمودند:ای زن بخاطر من از سر تقصیر پسرت بگذر.
زن گفت:خدایا به این غریب مظلوم تورا قسم میدم لحظه به لحظه عذاب پسرم رو زیاد کن و کم نکن.
نوبت رسید به آقای ما حسین(ع) آمد مقابل این زن ایستاد،ایشان خردسال بودند چون دامن زن را گرفته بود و سرش را گرفته بود بالا و فرمود:ای زن به خاطر من از سر تقصیر جوانت بگذر.
زن سرش را گرفت بالا یکهو دیدند رنگ از رخسار این زن پرید به دست و پای حسین(ع) افتاد و عرض کرد:خدایا پسرم را به حسین بخشیده ام. پیغمبر خدا(ص)فرمودند: که ای زن چه شد؟من،فاطمه ،علی،حسن خواستیم قبول نکردی چه شد که حسین؟ عرض کرد:یا رسوالله سرم را گرفتم بالا در حق جوانم نفرین بکنم دیدم فرشتگان در آسمان میگویند ای زن مبادا دل حسین را بشکنی



  • سیــــده گمنــــام

نظرات  (۱۳)

  • بانوی گمنام
  • :'(

    التماس دعای فرج
    پاسخ:
    کربلا روزیتان
  • بسیجی گمنام
  • اول : سلام
    دوم : سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز شهادت نیست
     سوم:
    خدا دل حسین را نمیشکد او همه چیزش را برای خدا داد
    نمیدونم باید چی نوشت چی گفت 
    چهارم:التماس دعای فرج
    پنجم: عاقبتون بخیر و ختم به شهادت

    پاسخ:
    سلام علیکم
    ان شالله بحق حضرت زهرا کربلا روزیتان
  • محترَق الزهرا (سلام الله علیها)
  •  یا قدیم الاحسان بحق الحسین (ع) ...
    پاسخ:
    کربلا روزیتان
    یاحسین:(
    پاسخ:
    کربلا روزیتان
    یا قدیم الاحسان به حق حسییییییییییییییییییییییییییین !
    اللهم عجل لولیک الفرج
    پاسخ:
    الهی آمین
    یا حسین ...
    پاسخ:
    زیارت کربلا قسمتتون
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • :(


  • کمیل بابایی
  • جالب بود
    متاسفانه اصلا خود روضه درک نکردم چه برسه محو روضه بشم
  • همسر سید علی
  • سلااااام بر سیده جان 
    خوبی شما ؟
    چند وقت پیش یه عکس نوشت از صحبتهای آقا دیدم که تمجید کرده بودند از جوانان انقلابی که اسم شهدایی که در آسمانها مشهور هستند رو برای ما زمینی ها هم مشهور می کنند ... اونو که خوندم یاد شما افتادم :)
    خدا خیرت بده ...

    پاسخ:
    سلام بهترین دوستم خوبی ؟ به خدا از نگرانی دیگه داشتم دق میکردم فکرم هزار جا رفت !!!!
    ممنونم الحمدلله که یاد ما بودی شما خیلی عزیزی برای ما

  • مهدی ابوفاطمه
  • یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام ...
    پاسخ:
    روزیتون کربلا
  • نشانه گمنام
  • سلام سیده بانوی عزیز
    بله آق والدین خیلی سنگینه
    حدیث کساء خونده بودم که پیامبر بعد از جواب  سلام امام حسین ع ایشون رو شفیع امت می نامند
    کاش سالار شهیدان شفیع ما هم باشد میدونم از امت خوبش نیستم نمی دونم چی بگم بد جوری این پستتون متحولم کرد
    همیشه پستای شما تاثیر گذاری خاص خودش رو داره
    مطلب اولتون هم راجع به غرق شدن شهید در روضه خیلی برام جالب بود عزیز
    بابت پستای پرمحتواتون ممنون
    روزیتون شهادت در رکاب مولا صاحب الزمان ان شا الله
    یا علی التماس دعای فرج
    پاسخ:
    سلام فدات بشم زیارت قبول فدات بشم
    ان شالله
    الحمدالله لطف و عنایت شهداست
    زنده باشی خواهر خوبم
    عاقبتت شهادت دوست عزیزم
    سلام. با این حاج آقای عابدینی چطور میشه تماس گرفت و سند این روایت را پرسید؟
    پاسخ:
    سلام ببخشید الان یک سالی هستش امام جماعت عوض شده و حاج آقای کیومرزی شدن نمیدونم ایشون کجا رفتن !

    فدای نامت بشم حسین جان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی